کوچولوی گمشده🍭💕/2

به گفته ی جیهوپ امروز نوبت جین بود که از هیونا مراقبت کنه و روز بعدش هم نوبت بقیه.. (5صبح) هیونا از خواب بیدار شده بود و از جاش بلند شد و به صورت پاورچین پاورچین از اتاقش رفت بیرون تو خونه سکوت فرا گرفته بود و همه خواب بودن ،هیونا به اطرف نگاهی کرد ولی احساس کرد که کسی پشتش ایستاده😥..... (جین) باز دوباره این ساعت قرازه(درسته؟😐) من رو از خواب ورلد واید پادشاهیم بیدار کرد😐🍂البته باید بیدار میکرد😐... چماغم رو از کنار تختم کشان کشان بیرون اوردم و تا خواستم به عمر این قرازه خاتمه بدم...😐🍂😥...پاره شد😐💔نخ و سوزنم کجا بود اخه!😐💔💔چیشد؟!.....من دیروز باهمین به حساب اون خرگوش و اون ببر و کوالا رسیده بودم...ولی الان نمیتونم بلندش کنم که هیچی...شلوارم به چوخ رفت😐🍂پشماااام... مهم نیست...کوک میتونه بلندش کنه ارههههه😏 راوی=جین از اتاقش بیرون رفت ولی دوباره به اتاقش برگشت و شلوارش رو عوض کرد...😁و دوباره رفت سراغ اتاق کوک.. +جونگ کوکاااااااااا....جونگ کوکاااااااا....

جونگ کوک بعد از چند دقیقه در اتاقش رو باز کرد و جین با چهره ی وحشتناکش مواجه شد.... +یااااااا ورلد واید....😳🍃ق...قیا..قیاف... جین خواست ادامه حرفش رو بزنه که جونگ کوک با حالت پوکر گفت=_هیونگ توقع داشتی من تو ۵ صبح اراسته باشم؟😐💔درضمن لولو که ندیدی😐...چیکارم داشتی منو از خوایب نازنیم بیدار کردی😑 +اهممم...خب...راستش😐...میشه این چماغ رو برام بلند کنی؟ کوک تا چشمش به چماغ خورد درجا وارد اتاقش شد و در رو قفل کرد به گونه ای که پرهایش در هوا معلق ماندن و روی زمین نشستن😐😹 _هیونگ ،من هنوز خوب نشدم پام هم هنوز تو گچه... میخوای چه بلایی سرم بیاری؟!😥 قیافه جین پوکر شد و گفت =+فقط میخوام به عمر این ساعتی که داره خودشو به کشتن میده خاتمه بدم😑تو چلاغ نمیشی😐 _این همه وسیله تو خونه برای چلاغ کردنش موجوده😐🍂 +میدونی که این چماغ از جدم به من ارث رسیده و جایگاه ویژه ای تو خانواده داره و من هم میخوام نهایت استفاده رو ازش ببرم😎👊🏻 _تو خانواده چماغ پرست بودین ما نمیدونستیم؟😹😹💔 قیافه جین دوباره پوکر شد و ادامه داد+بسه نمک نریز😐حالا مثل یک ادم بیا کمکم کن😊

_ادم نیستم ..خرگوشم😹😹💔 +پس مثل یک خرگوش بیا کمکم😐😑 _خرگش نیستم ادمم😐 +جونگ کوکااااا داری فشارمو میبری بالاااا هاا!😐بیا بیروننن _خیله خوب باشه باو امدم.... جونگ کوک از اتاقش اومد بیرون و باجین به سمت اتاق جین رفتن... ساعت داشت همینطوری خودشو میکشت ... _چماغ...😌 +ها؟🤨 _چماغ..😌 +ها؟ _آی کیو دارم میگم چماغت رو بده!😐😐💔 +بیاااا 😐 جونگ کوک چماغ در دست حالت سامورایی به خودش گرفته بود و با تمرکز بسیاری چماغ رو به سمت بالا اورد و ضربه ی جانانه ای به ساعت زد و ساعت از وسط به دونیم قسمت شد +واووووو _هع😏 ،توانا بود هر که جانگ کوک بود ز جانگ کوک دل پیر(دل پیر رو به جین اشاره کرد😂💔)برنا بود😎👊🏻 +ای تف...تشویقتم میکنم پر رو میشی😐😑💔حالا بهت نشون میدم کی پیره😑منتظرم فقط ۳۰ سالت بشع اونوقت میفهمی که پیره....جونگ کوکا؟....با توام! جونگ کوک رفته بود و جین داشت با دیوار حرف میزد😹

جین ساعت رو از پنجره انداخت بیرون که یه دفع صدای داد یه نفر به گوش رسید که £اخخخخ ملاااااااجمم کدوم چهار پایی اینو انداخت😠😤 و بعدش صدای جانگ کوک اومد که گفت:ببخشید این چهار پای هنرمند زیادی هندسامی عمل کرد😌 جین تا فهمید جانگ کوک دوباره اومده اعصبانی شد و گفت=+هی تو میخوای با پیف پاف از رو زمین محوت کنم؟!تو هم جز سوسک مزاحمی چیز دیگه ایی نیستی😤😤 _😌😌😌الپاکای عزیز من دیگه مزاحم نمیشم😌 جین=😤😤😤 چند دقیقه بعد جین از اتاقش اومد بیرو ن که بره پیش هیونا اما هیونا داشت پاورچین پاورچین راه میرفت ولی یه دفعه هیونا از حرکت ایستاد و پشتش نگاه کرد +اوه!سلام کوچولو چقدر سحر خیزی😊 ___________________________________

ا/ت از خواب بیدار شد و خمیازه کشید کش و قوسی رفت ا/ت:اخیش😊چه صبح دل انگیزی... اما همینطور که داشت از افتابی بودن هوا و باد ملایمی که از پنجره میزد لذت میبرد صدای شکستن چیزی باعث شد تمام ارامشش بر فنا بره😑💔 ا/ت:یا خدا این چی بود🤨🍂 از اتاقش بیرون اومد که باصحنه ای رو به رو شد😐 هیونا هی میدوئید و جین هم دنبالش....یه دفعه از کابینت ها بالا رفت رفت تو کمد یکی از اون کابینت های اشپزخونه😐😹😹😹 و جین هم همش میگفت بیا پایین جین تا ا/ت رو دید گفت+دستم به دامنت بیا این بچه رو بیاریم پایین😨 ا/ت :هیونا اونجا چیکار میکنه😨پس ...پس بقیه کجان!!؟ +رفتن کمپانی😑😑 ا/ت:ای وااااای الان میوفته جین بگیرششششش هیونا داشت خودشو که روی کابینت ها وایساده بود پرت میکرد پایین (اسلوموشن پرش جین به سمت هیونا و پرش هیونا به سمت زمین و نه گفتن ا/ت رو تصور کنید😁😹) ادامه دارد...........😁👋🏻

امیدوارم خوشتون اومده باشه🍭💜 لایک و کامنت یادتون نره💕 لطفا حمایتم کنید🍭