های گایز چه خبر این داستان خیلی جالبه و خودم نوشتم لطفا کپی نکن خیلی خفن هست دوستون دارم 👼👩👧👧
مرینت: تو بالکن اتاقم نشسته بودم و داشتم قهوه میخوردم و اخبار رو از تو گوشیم نگاه میکردم. خدا رو شکر دو سه روزی میشد که کسی آکوماتیز نشده بود. تو همین فکرها بودم که یکی محکم پرت شد توی بالکن. جیغ کشیدم و رفتم عقب. یه دختر بود که لباس ابر قهرمانی پوشیده بود! لباسش یه جورایی شبیه گرگ بود. خاکستری بود و گوش های تیزی داشت.
مرینت:تو دیگه کی هستی؟
((به من چشمه ی خاکستر میگن. من از شهر آلمان اومدم.))
مرینت:اممممممم......خب برای چی؟
چشمه خاکستر: اومدم تا بهتون کمک کنم. معجزه گر های ما خیلی پیشرفته تر از مال شماان. من دنبال لیدی باگ و کت نوار میگردم. نمیدونی کجان؟
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)