های گایز چه خبر این داستان خیلی جالبه و خودم نوشتم لطفا کپی نکن خیلی خفن هست دوستون دارم 👼👩👧👧
مرینت: تو بالکن اتاقم نشسته بودم و داشتم قهوه میخوردم و اخبار رو از تو گوشیم نگاه میکردم. خدا رو شکر دو سه روزی میشد که کسی آکوماتیز نشده بود. تو همین فکرها بودم که یکی محکم پرت شد توی بالکن. جیغ کشیدم و رفتم عقب. یه دختر بود که لباس ابر قهرمانی پوشیده بود! لباسش یه جورایی شبیه گرگ بود. خاکستری بود و گوش های تیزی داشت. مرینت:تو دیگه کی هستی؟ ((به من چشمه ی خاکستر میگن. من از شهر آلمان اومدم.)) مرینت:اممممممم......خب برای چی؟ چشمه خاکستر: اومدم تا بهتون کمک کنم. معجزه گر های ما خیلی پیشرفته تر از مال شماان. من دنبال لیدی باگ و کت نوار میگردم. نمیدونی کجان؟
مرینت:آممممم........راستش.......چیزه.....چند روزه کسی شرور نشده برای همین پیداشون نیست. چشمه خاکستر: پس گول خوردن. این فقط یه توطئه است. به زودی قراره اتفاقای بدی بیافته. مرینت:مثلا چی؟ چشمه خاکستر: اونش رو فقط به لیدی باگ میتونم بگم. بعدش سریع از اونجا دور شد. تیکی: وای. یعنی چه اتفاق هایی ممکنه بیافته؟ مرینت:نمیدونم تیکی. خیلی عجیبه! ای وال! دیرم شد. قرار بود با آلیا برم رستوران.
((در رستوران)) مرینت: آلیا ببخشید دیر رسیدم. آلیا:اشکالی نداره دختر. هر چند تعجب نکردم تو همیشه دیر میای. مرینت:😅 آلیا: من کاپوچینو میخورم تو چی؟ مرینت: من آب پرتقال. مرینت: به بیرون نگاه میکردم. ماه امشب کامل بود. بزرگ و زیبا. فوق العادست! به آسمان نگاه میکردم که بر روی ماه یک آکومای کوچولو دیدم! این یعنی چی؟ چشمه خاکستر! این ها همش توطئه هست! اما این یعنی چی؟ فکر کنم باید به مردم شهر کمک کنم.
مرینت:آلیا.....من باید برم دستشویی. آلیا:باشه ولی سریع برگرد. مرینت:با حرکت سر تایید کردم و دویدم سمت دستشویی. تیکی از کیفم اومد بیرون. تیکی: مرینت مطمعنی میخوای الان تبدیل بشی؟ مرینت:نمیدونم تیکی. اما وقتی آکوما هست، یعنی شهر به کمکم نیاز داره. تیکی، دختر کفشدوزکی آماده! لیدی باگ: سریع از دستشویی اومدم بیرون. آلیا:وای خدای من. دختر کفشدوزکی! و چند تا عکس از من گرفت. مطمعنم میخواد بزاره تو وبلاگش. آلیا:میشه چند دقیقه وایسی تا با من و دوستم مرینت عکس بگیری؟
لیدی باگ: من عجله دارم. راستی من مرینت رو بردم خونشون چون ممکن بود به خطر بیافته. تو هم بهتره بری خونه آلیا. آلیا: وایسا ببینم تو اسم منو از کجا میدونی؟ لیدی باگ: راستش...........امممم.....آهان.....من اسم کل شهر رو میدونم. باید برم دیرم شده. آلیا:موفق باشی دختر کفشدوزکی! مرینت: وقتی از رستوران اومدم بیرون، آکوما هنوز سر جاش بود. حتی یه وجب هم تکون نخورده بود. باید قبل از اینکه کسی رو آکوماتیز کنه جلوش رو بگیرم. گردونم رو گیر دادم به دودکش یکی از خونه ها و رفتم روی سقف خونه. آکوما کم کم داشت میومد سمتم.
لیدی باگ: بیا آکوما کوچولو! شرارت کافیه....منتظر شدم نزدیک تر بیاد. داشتم نگاهش میکردم که چشمه خاکستر رو پایین خونه دیدم. چشمه خاکستر: لیدی باگ! این کار رو نکن. مرینت: چی کار؟......ولی فکر کنم خیلی دیر گفتم. آکوما من رو آکوما تیز کرده بود. رنگ لباسم سیاه شد. دیگه هیچ خالی نداشت. سر تا پا سیاه. نهههه! من که ناراحت یا عصبانی نبودم! چه جوری آکوما تیز شدم؟ هاکماث: لیدیِ سیاه. من قدرت این رو بهت میدم که هر کاری بخوای بتونی انجام بدی. اما باید معجزه گر گربه سیاه رو بگیری و با معجزه گر خودت به من بدی. مرینت: تو ذهنم گفتم.نه نه مرینت تو این کار رو نمیکنی. اما مثل اینکه نمیتونستم خودم رو کنترل کنم.
لیدی باگ:قبوله! هاکماث: آره! خودشه. حالا که دختر کفشدوزکی رو در کنترل خودم دارم شکست دادن گربه ی سیاه مثل آب خوردنه! این آکوما های جدید قدرت این رو دارن هر کسی رو آکوماتیز کنن! چشمه خاکستر: نه! دیر رسیدم. باید بهت هشدار میدادم. آدرین: پلگ. احساس میکنم داره یه اتفاق هایی میافته. پلگ پنجه ها، داخل. کت نوار: وقتی تبدیل شدم سریع راه افتادم. نزدیک های خونه ی نینو بود که روبه روی سقف یه رستوران، لیدی باگ رو دیدم که شرور شده بود! سریع دویدم پایین اون ساختمون.
چشمه خاکستر: کت نوار. دنبالت میگشتم. من چشمه خاکسترم. لیدی باگ گول هاکماث رو خورده. باید کمکش کنیم. کت نوار: تو دیگه کی هستی؟ ابر قهرمان جدید؟ چشمه خاکستر: وقت نداریم. بعدا بهت میگم. آدرین: با خودم فکر کردم. مکس برام تعریف کرده بود که وقتی کیم من رو شرور کرده بود، لیدی باگ منو نجات داد. یاده جمله ی خانم معلممون افتادم. همیشه خوبی بر بدی قالبه. کت نوار: چشمه خاکستر. همین الان باید یه طناب برام پیدا کنی. چشمه خاکستر: بیا بگیرش. آدرین: وای. اون واقعا مجهزه. یه جعبه از کیفش بیرون آورد و یه طناب بهم داد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)