داستــان ناروتو ب شکل دیگر 12

.در زمین تمــرین. کاکاشــی: {خو از همیــن امروز تا دور بعدی 2 هفــته وق دارین😐 بریـــن تمرین کنین خو😐} ذهن ساسکه : من ضعیـــف بودم... نتونستم ازش محافظــت کنم.. *ب ناروتو نگا م کنه* ساسکه:{کاکاشــی منو خودت شخصا تمــرین بدح} کاکــاشی :{باشح ولی مح راحت نم گیرم براتــ} ساکورا :{اصن میش کلن همه مونو تمــرین بدی سنسی} کاکاشــی :{بلـــه 😈😈😈} ناروتو :{انو... چرا اونــجوری نگا م کنی 😳😳} کاکــاشی :{ برا شرو .... 10 دور دور دهکــده کلششششش بدویین ها ها😈😂 این وزنه هارم وصــل کنین ب خودتون} ساکورا ساسکه ناروتو اب دهنشون ر قورت م دن😰

هیچــی دیگح تا عصر همینجوری هی بدو بدو بدو .. البتــه ساکورا کم تر دویید🙄🙄 *ناروتو* وقتی ساکــورا عقب کشید فقد من مونــدم با ساسکه....... مسابقه گذاشتیم.... هر کی زودتر تموم م کرد بــرنده بود. 🥵🥵 کلی دوییدیم اخرش اون زودتر رســید ولی منم رسیدم خووووووووو😭😭 هر دومون افتــادیم کنار ی درخــت

*ساسکه* الان شب شدح بود. دراز ب دراز افتادح بودیم کنار ي درخت . اصن حال نداشتم پامو تکون بدم. گفتم:{گوجه بيداري} ناروتو اروم خواب آلود گف:{هممم} بعد نگاش کردم دیدم سرش ر گذاشته ر شونم خوابش بردح @_@ ب آسمون نگا کردم... پر ستاره.. بعد یکم دیگح گفتم منم بخوابم فردا م رم خونه 😐. *کاکاشی* وقتی ساکورا ر دیدم ك یکم دوییده برگشتم برم بگردم ببینم اون دوتا کجا رفتن.. وقتي رسیدم دیدم هردوشون خوابشون بردح .. احتمالا از خستگی🥺❤❤

*ساسکه* فردا صب وقتی بیدار شدم دیدم تو ي خونه ای هستیم ك تاحالا ندیدم🤨 پا شدم دیدم کاکاشی سنسی نشستح داره اون کتاب...... ر م خونه 😐💔💔:{کاکاشی دیروز اصن تمرین ندادیا 😐💔} کاکاشی:{می دونم 😐امروز تورو م برم ي جایی تا ي جوتسو درجه آ بهت یاد بدم 😐} شوکه شدم.. بالاخره داشتیم ب ي جاهایی م رسیدیم :{چ یادم م دی 😐??} کاکاشی:{✞☠︎ چیدوری ☠︎✞... و فقد تو م تونی یادش بگیری چون طبیعت چاکرات صاعقه س😐 پس ناروتو نمیاد 😐} نگا کردم ب اطراف ناروتو ر ندیدم :{اصن ناروتو کجاس} کاکاشی:{بردمش خونه ش جاش امنه😐😐😐}

بعد کلن اونا می رن خارج از دهکده برای تمرین😌⚡

*ناروتو* سری بیدار شدم. تو خونه م بودم😳 اصن چطور اومدم اینجا. ي نوشته کنار تختمه ... برش م دارم ببینم چیح 🤨 : ناروتو من تو ر اوردم خونه ت. راستی با ساسکه چن روزي (شایدم طولانی تر) از دهکده رفتیم تمرین کنیم... پس نگران نباش ツツツ کاکاشی ツツ .... دوباره دراز می کشم..... اونا عم رفتن..ها... باز تنهام... دیگح ینی کس دیگه ای اصن منو حساب می ذاره ? هیچکی..... کوراما هم رف.. همه همیشه م رن و منو جا می ذارن... از این حس متنفرم 😔💔 ولي کاري نیس ك بتونم بکنم درموردش......

*ناروتو* ي چیزی درس کردم خوردم بعد رفتم جنگل.. خوب میشناسمش.. وقتی بچه تر بودم کل روزم همینجا می گذش 🙂💔 بضی وقتا هم وقتی اهالی م خواستن منو کتک بزنن همینجا فرار م کردم قایم م شدم تا برن... بعد ۲ ساعت تمرین دراز م کشم زیر درخت.. (ي قدرت جدید یادتون باش گفتم م خوام ب ناروتو بدم... ب زودی تو این پارت ها رو نمایی میشح 😏🧡) یهو صدای یکی ر میشنوم ك کمک م خواد 🤨🤨🤨🤨🤨

اینجا داستان ر قطع م کنم.. پارت بعد ناروتو با جیرایا آشنا میشح ولی بزن اسلاید بعد مهمه...

همه ي قبیله ها ي قدرت خاص دارن درسته ? ي قدرتم ب ناروتو م دیم خو 😗🍓 بزن اسلاید بعد از قدرتش رو نمایی شه🙂👌

واقعن فك کردی م گم قدرت جدیدش چیح 😐👌 این همه پارت خوندین با شخصیتم آشنا نشدین 😌❤ اره عصبانیت کردم می دونم 😜😜😜 ما اینیم دیگح 😏❤🍓💮 فقد اسم قدرت جدیدش رو میگم... اونم تو نتیجه 😌💦 و بلح.. این منم و من منم 🤨😂😂😂😂