داستان ترسناک

(راستی یادم رفت اسم دختر ستاره هست) یک بعد از ظهر مثل همیشه داشتم با گوشیم ور میرفتم تشنم شد گوشی گذاشتم رفتم آب بخورم

رفتم توی آشپزخونه داشتم آب میخوردم که یهو....

که یهو صدای عجیبی از پشت در اومد (کی میتون این موقع ظهر باشه) درو باز کردم یک گربه سیاه بود که از چشماش خون میومد و یچیزایی میگفت ولی برای من بیشتر شبیه گریه یک بچه بود

ترسید بودم درو زود بستم چیزی طول نکشید کنجکاو شدم درو باز کردم از چیزی که دیدم تعجب کردم اون.. اوون.. اون فقط یک گربه معمولی بود یعنی چی من خودم اون گربه وحشتناک دیدم

درو بستم رفتم داخل اتاقمو همچیو فراموش کردم

چند ساعت بعد

گوشیم کنار گذاشتم یک نگاهی به ساعت کردم وای شب شد ناگهان صدای عجیب ترسناکی از پشت پنجر اومد صدایی مثل جیغ همون موقع روی شیش پنجره از بیرون خون پاشید ترسید بودم...

اومید وارم خوشتون اومد باشه 😍❤️✨

پارت بعدم خیلی خیلی زود میذارم و بگم که این تست امتیاز نداره

بای بای❤️✨😍