قلبم با این دروغ تپید9

یه آقا بود گفت:آقای آگرست جلسه ی عکاسیتون..... مرینت:تو هنوزم مدلی؟آدرین:خب آره این که رییسم باعث نمیشه مدل نباشم آقاهه :راستش یه چیزی هست آدرین:چی؟آقاهه:خب مدیر برنامتون میگه خیلی تکراری شده که تنها عکس بگیرین بالاخره شما خیلی وقته مدلین هیچ منظره ای نیس که شما باهاش عکس نداشته باشین در واقع عکساتون دیگه زیاد صروصدا نمیکنه و بازدیداش مثل قبل نیست آدرین:برو سر اصل موضوع آقاهه:مدیر برنامه و عکاس هم نظرن که یه نفر همراهتون باشه و باهم عکاسی کنید😊تنها چیزی که اون وسط متوجه شدم نگاه های آدرین به من بود😳😳 سرمو برگردوندم و نگاهش کردم چشاش داشت داد میزد مرینت لطفا اون فرد تو باش!مرینت:چییییی؟؟عمرا نه خیر اصلا تازشم من مدل نیستم من بلد نیستم نمیتونم نه عمرا✋آدرین:خواهششششششششش آقاهه:درواقع عالی میشه اگه یه زن باشه همسرتون چه بهتر مرینت:نههههه آدرین:لطفا فقط یه جلسه ی عکاسیه و چشاشو گربه ای کرد

قیافه ی آدرین:😊☺❤😘😍مرینت:من به آلیا خبر بدم رفتم کنار میز آلیا وایسادم و به ناخونام نگاه کردم گفتم:خانم سزار?? آلیا با ناباوری و صدای آروم که نشون میداد داره میگه کار دارم گفت:بله؟دستمو زدم روی میز و گفتن:آلیاااا یهو پرید تو هوا و نگاهم کرد گف:مرینت؟؟چیه؟؟؟مرینت:میگم آدرین جلسه ی عکاسی داره بیا باهاش بریم حتی نینوهم بیار آلیا:چرا دقیقا؟مرینت:باهم خوش میگذرونیم یکم ذهنمونم آزاد میکنیم اعتراضم نمیخوام5دقیقه دیگه با نینو پایین باش و رفتم توی اتاق آدرین مرینت:آلیا و نینو حلن😉باهامون میان آدرین:عالیه رفتیم پایین و آلیا و نینو هم اومدن سوار ماشین شدیم و اون آقاهه مارو رسوند اونجا یه جای هتا مانندی داشت به استخرش نگاه کردم خیلی بزرگ بود😳اون آقاهه به گوشیش نگاه کرد و گفت:ظاهرا عکاس یه مشکلی براش پیش اومده نزدیکای شب میاد شما لطفا استراحت کنین ماهم رفتیم اونجا خیلی قشنگ بود یکم استراحت کردیم حوصلم خیلی سر رفته بود یهو یه فکری به سرم زد آخ چه کیفی کنیم

به آلیا گفتم بیاد توی اتاق یه فکری دارم آلیا:خب؟چه فکری؟مرینت:میدونم خیلی کرم ریزی و مسخرست اما بازم خوش میگذره ببین ما پسرارو میبریم بیرون و بعدش هلشون میدم توی استخر آلیا:دقیقا چرا؟مرینت:تا موش آبکشیده شن بهشون بخندیم بعدشم من امروز یه دعوا با آدرین داشتم یه جورایی میگیم تلافی اونه آلیا:با این که خیلی احمقانه است پایه ام رفتیم و به پسرا گفتیم اونا هم قبول کردن رفتیم کنار استخر آدرین:میدونی اینجا قراره ازمون عکاسی بشه؟مرینت:توی استخر؟؟؟؟آدرین:آره مرینت:😳😳😵آدرین:چی شده؟مرینت:من شنا بلد نیستم آدرین:😂😂😂مرینت:کجاش خنده داره اونم استخر به این بزرگی2/75متره ها آدرین:به هرحال گفتم اطلاع داشته باشی به آلیا اشاره کردم وقتشه و هر دوشونو هل دادیم توی ایتخر اما یهو هردوشون دستامونو گرفتن و ماهم باهاشون افتادیم توی استخر😳😳😳

آدرین افتاد توی آب و منم کنارش!سریع رفتم بالا و دستامو دور گردنش حلقه کردم آدرین:😂😂😂😂مرینت:😵😵😵این چه کاری بود کردیییی آدرین:بهتره اینو از تو بپرسم من فقط تلافی کردم مرینت:یعنی چی؟آدرین:فکر کردی ما گولتونو میخوریم وقتی فهمیدیم نقشه رو دارین ماهم این نقشه رو کشیدیم دستامو از گردنش باز کردم شونشو گرفتم و فشارررررر دادم که آخش در اومد آدرین:دیوونه چیکار میکنی دردم اومد مرینت:بهت اخطار داده بودم با مرینت دوپن چنگ درنیفتی آدرین:نمیدونستم مرینت آگرستم به اندازه ی مرینت دوپن چنگ وحشیه🙈🙈🙉🙉با این حرفش اونقدی جوش اوردم که یکی از دستامو بردم توی آب و آب ریختم تو چشمش یکم دردش اومد اما چون واکنش نشون داد و چشماشو بست زیاد چیزی نشد مرینت:حالا چجوری از اینجا بیام بیرونننن؟؟؟😡😡😡آدرین:خیلی راحت!شنا میکنی مرینت:بیش*عور من گفتم شنا بلد نیستم

آدرین:خب یاد بگیر بعد از1ساعت از زبان آدرین:خیلی بامزه بود هنوز بعد از یک ساعت یاد نگرفته تا شبم تکرار کنم خسته نمیشم آدرین:مرینت میگم بهتره یه فکری به حال خودت بکنی آلیام هنور یاد نگرفته من و نینو خیته شدیم مرینت:به من چه یهو....از زبان مرینت:یهو یه تیوپ کمکی افتاد توی استخر کنارم بالا رو نگاه کردم باورم نمیشه😳😳😲😲این چندش موقهوه ای اینجا چیکار میکنههههههه آدرین:ممنون لایلا تیوپو گرفت اوردش سمت من که تیوپو با یه حرکت ماهرانه از دستش کشیدم و پرت کردم بالا و گفتم:من نیازی به کمک لایلا ندارم و رفتم آدرین:وایسا ببینم؟؟؟چی شد؟؟؟؟😱😱😳😳مرینت شنا کرد؟آدرین:مرینت تو....شنا کردی؟

مرینت با طعنه:واقعا از اولشم بلد بودم آلیام خندید و دنبالش شنا کرد😳😳رفتیم توی خونه لایلا:میشه من با مرینت و آدرین صحبت کنم؟مرینت:عمرا آدرین:خیلی خب منو هم مجبور کردن رفتیم توی اتاق لایلا:بهتره همین الان تمومش کنید مرینت دست به سینه:ببخشید چیو تموم کنیم؟لایلا:این ازدواج جعلیو(میدونم نسبت به پارتای دیگه کم بود اما فقط چند ساعت از پارت قبل گذشته