من گلوریا کامبر میتوانم به یک گرگ برفی تبدیل شوم پارت ۶

***********صبح روز بعد* گلوریا با صدای آلارم گوشیش از خواب بلند میشه. آلارم‌ رو خاموش میکنه و خمیازه میکشه. کم کم لباساشو می پوشه و آماده اولین روز رسمیش تو مافیا میشه.(یه ربع بعد*)گلوریا حاضر و آماده از اتاق خارج میشه. دیروز جولز بهش گفته بود که فردا ساعت ۷ و ۳۰ دقیقه صبح جلوی اتاقش آماده باشه. قرار بود کنترل کردن قدرتش رو یاد بگیره! ***گلوریا جلوی اتاق جولز‌ منتظر بود. یکم بعد جولز هم آماده میشه. با دیدن گلوریا جلوی اتافش اول خشکش میزنه ولی بعد یادش میاد که باید برای تمرین آماده بشن. جولز رو به گلوریا میگه:« فکر نمی کردم واقعا بیای!»

سرشو چپ و راست تکون میده و بعد میگه:«حالا هرچی! یه باشگاه برای اعضا توی زیرزمین سازمان هست. میتونیم اونجا تمرین کنیم.»**********در باشگاه مافیا* گلوریا با دیدن باشگاه میگه:«واااااو! این باشگاه خیلی مجهزه! ببینم جولز؟ کافیا بودجه اینهمه کارو از کجا تامین میکنه؟» جولز جواب میده:« رییس حتما بهت گفته که یه وظیفه مافیا محافظت از این شهره درسته؟ خب، بنابراین یه قسمتی از بودجه رو دولت تامین میکنه و باقیش.....»لبخند اسرار آمیزی میزنه و میگه:« یه رازه!»

گلوریا ابرویی بالا می ندازه و میگه:«باشه، هرچقدر می خوای مرموز باش. اول و آخرش که یه روزی همه چیو بهم میگی دیگه؟ درست نمیگم؟» جولز متعجب میشه، ولی بعد سرشو پایین می ندازه و آهانی زیر لب میگه. چند دقیقه که میگذره، سکوت بینشون با صدای جولز میشکنه که میگه:« ببینم گلوریا؟ تاحالا چند بار تغییر شکل دادی؟» گلوریا دستشو زیر چونش میذاره و بعد از کمی فکر کردن میگه:«آمممم...۲ بار.» جولز با تعجب می پرسه فقط ۲ بار؟! بگذریم...میشه یه لحظه دستتو بدی؟» گلوریا مُرَدَد به جولز نگاه میکنه. جولز میگه:« فکر بد نکن. جزو تمرینه.» گلوریا دستشو به جولز میده.

جولز دست گلویا رو میگیره با دقت نگاه میکنه، بعد با خنجرش دست گلوریا رو زخمی میکنه و میذاره خون روی دستش جاری بشه.. . گلوریا دستشو عقب میکشه و میگه:«هی!!چته تو؟؟!!» جولز میگه:«متاسفم. می خواستم ببینم وقتی زخمی میشی تبدیل میشی یا نه؟» گلوریا پوکر فیس میگه:«خب اول از خودم می پرسیدی😑. در جواب سوالت نه اینطور نیست. فقط وقتی عصبانی میشم.»

جولز میگه:« هر حسی که موقع تبدیل شدن داری، عصبانیت، نا امیدی، ناراحتی یا حتی خوشحالی! باید بتونی کنترلش کنی. اینطوری میتونی هروقت که بخوای تبدیل شی، حتی وقتی هیچ حسی نداری. مثلا اگه فقط وقتی عصبانی هستی، تبدیل میشی، قبل اینکه تغییر شکل بدی، به عصبانی کننده ترین چیزی که برات اتفاق افتاده فکر کن.» گلوریا گفت:«میخوای الان یه امتحانی بکنم؟» _:«نه! هنوز زوده. فعلا رو‌کنترل کردن احساسات کار میکنیم. این جلسه تمومه!» گلوریا متعجب میگه:« به همین زودی؟!!» جولز میگه:«آها...(بعد یهو چشمش به دست گلوریا که قبلا زخمی کرده بود، میفته) گلوریا!دستت...!!» گلوریا یه نکاه به دستش میندازه، زخمش کاملا ناپدید شده بود! میگخ:«آها...این...اممم...زخمتی من زود درمان میشن. می خواستم بهت بگم...متاسفم!»

جولز میگه:«مهم نیست. بیا جلو اتاقم کارت دارم.»گلوریا باشه ای میگه و دنبال جولز راه میفته.**چند دقیقه بعد*جلوی اتاق جولز* جولز وارد اتاقش میشه. رو میکنه به گلوریا که جلوی اتاق منتظر بود و میگه:«میتونی بیای تو.» -:«بااووشهه» گلوریا با دقت اتاق جولز رو نکاه میکنه. یه اتاق مستطیلی شکل با کاغذ دیواری های سیاه و پارکت های قهوه ای سوخته. یه پنجره بزرگ که تقریبا یه ضلع اتاق رو گرفته بود و به تراس وصل میشد. جولز پرده های اتاقش رو کشیده بود بخاطر همین نور ضعیفی به داخل می تابید. دور تا دور اتاق یه کتابخونه بزرگ بود که حولز با دقت کتابای توشچ طبقه بندی کرده بود و در آخر، در انتهای اتاق، یه میز اداری و صندلی چرمی قهوه ای به چشم می اومد.

جولز بین قفسه های کتاب هارو می گشت و با خودش میگفت:«پس کجا گذاشتمش؟» گلوریا پرسید:«دنبال چیزی می گردی؟» جولز لبشو گزید و زیر لب گفت:«اوهوم...» گلوریا گفت:« می تونم کمکی کنم؟» -:«نه» گلوریا زیر لب غرغر کرد:« از خداتم باشه نارنگی!» جولز از اونور اتاق داد زد:« شنیدم چی گفتی!» -:«چجوری؟!» -:«بلند فکر کردی» گلوریا به جولز چشم غره ای میره. چند دقیقه بعد جولز داد میزنه:« پیداش کردم!!» -:«چیو؟» جولز میگه:«همون چیزی که دنبالش بودم» -:«مرسی از توضیح دقیقت😐» جولز با استفاده از استعدادش، کنترل جاذبه، جعبه رو‌تو هوا معلق میکنه و میده به گلوریا. گلوریا جعبه رو رو هوا میگیره و بازش میکنه. با دیدن محتویات جعبه، خشکش میزنه!

با تعجب میگه:«CD??فیلم؟» جولز از قفسه ها پایین می پره و میگه:«پس انتظار داشتی چی باشه؟ توش همه نوع ژانری هست، اکشن، کمدی، رمانتیک، تخیلی و... . اینا رو نگاه کن تا یاد بگیری احساساتتو کنترل کنی» گلوریا پرسید:«چجوری؟» جولز گفت:«مثلا اگه فیلم اکشنه، حواست باشه سر صحنه های اکشنش، زیاد مضطرب نشی.» -:«سعی میکنم...پس، با اجازه!» و مرخص میشه. جولز یه نگاه به قفسه های خاک گرفته‌ش میندازه و میگه:«فکر کنم یکم تمیز کاری بد نباشه!»*****یه هفته بعد*مافیا**در اتاق جولز**گلوریا در میزنه و بدون اینکه منتظر جواب جولز بمونه، وارد میشه. همون بسته ی فیلم ها دستش بود. میاد جلو تر و بسته رو رو میز جولز میکوبونه. جولز با نکاه سردی بهش میگه:«یکم آروم تر میکوبوندی، نه پرونده های من قاطی می شدن، نه از خودت کم میشد. حلچالا بگو چی می خوای؟» -:« تموم کردم! همه فیلمارو نگاه کردم.» جولز بدون اینکه هیچ واکنشی تو صورتش اتفاق بیفته، میگه:«خب؟» گلوریا کلافه میگه:«خب که خب! حالا چی کار کنم؟» جولز میگه:« هدف این نبود که فیلما رو زود تموم کنی، هدف این بود یاد بگ---» گلوریا حرف جواز رو قطع میکنه و ادامه میده:«میدونم‌. یاد بگیرم چطور احساساتمو کنترل کنم. نمیدونم تو چی فگر می کنی؛ ولی از نظر خودم...فکر کنم میتونم!» جولز ارچز جاش بلند شد و کفت:« پس بریم برای جلسه بعدی!» گلوریا یا تعجب میگه:«همین؟! نمیخوای امتحانی چیزی بگیری تا مطمین بشی؟» جولز طوری به گلوریا نگاه کرد، که گلوریا برای یه لحظه فکر کرد، واقعا حرف احمقانه ای زده!

چیزی که جولز به گلوریا گفت، اونو برای مدت طولانی ای به فکر وادار کرد! جولز گفت:«ینی خودت، به چیزی که میگی، اطمینان نداری؟!» در ظاهر جمله ساده ای میومد، ولی همین جمله ساده باعث شد که گلوریا از خودش بپرسه: من به خودم اطمینان دارم؟؟ تا جایی که یادش میومد، همیشه خواستار تایید شدن از طرف دیگران بود هیچوقت خودشو در حدی نمی دونست که بخواد به خودش ایمان داشته باشه، و حالا جولز بهش این فرصت رو داده بود تا خودشو قبول کنه. با لکنت میگه:«ق-قبول دارم!» جولز روشو برمیگردونه و میگه:«خوبه! تا وقنی خودت،‌خودتو‌قبول داری، نظر دیگران بره به درک!!»