
میدونم خیلی دیرنوشتم دعوام نکنین😖شرمنده حالا برید بخونید
اسنیپ قدم زنان وارد عمارت مالفوی شد.بلاتریکس روی صندلی چوبی نشسته بود و چوبدستی اش را در دستش تاب میداد و موهایش را ب دور انگشتش میپیچید.با دیدن اسنیپ ؛ خودش را جمع و جور کرد و با صدای خشنش گفت : چی میخوای ؟ ...اسنیپ با بیروحی گفت : میخوام باهات حرف بزنم....بلاتریکس صاف نشست.اسنیپ ب کمک جادو ؛ صندلی ای را نزد خودش کشید و جلوی بلاتریکس گذاشت و روی ان نشست.به چشمهای بلاتریکس خیره شد.زیر لب گفت : له جی لی منس....بلاتریکس با تردید گفت : چیزی گفتی؟...اسنیپ سرش را ب نشانه منفی تکان داد...میتوانست ذهن بلاتریکس را ببیند.همه چیز با سرعت ازذهن خودش عبورمیکرد.باسرعت ؛ اما شفاف...سرانجام خاطره را دید...لیلی فریاد زنان به بلاتریکس التماس میکرد..اما بلاتریکس با قهقهه ای وحشیانه چوبدستی اش را ب سمتش گرفت و گفت : ابلیویت....تصویردیگری از ذهن اسنیپ گذشت.
بلاتریکس تا کمر جلوی ولدمورت خم شده بودو باصدایی که ازهیجان میلرزید گفت : سرورم...کاری ک خواستینو انجام دادم...لیلی پاتر رو فرستادم به یه جنگل تو البانی.اونجا یه کلبه هست.کردمش توی اون کلبه و دررو هم بستم..باچوبدستیش....ولدمورت باصدای بیروحش گفت : خوبه...افرین بلاتریکس...بلاتریکس ازذوقش ؛ بیشتر تعظیم کرد و درهمان حالت گفت : یچیز دیگه هم هست سرورم....اما اسنیپ نتوانست بفهمد.بلاتریکس متوجه ذهن جویی اسنیپ شده بود و با خشم جلویش را گرفته بود.باصدایی ک از عصبانیت میلرزید گفت : دنبال چی بودی؟...اسنیپ با پوزخند اشکاری گفت : چی؟ بهتره من دیگه برم...بلاتریکس : مگه نگفتی باهام کارداری؟ منک علاف خودت کردی؟...اسنیپ سرتکان داد وگفت : باشه برای یه موقع دیگه...فعلا....
اسنیپ ب سرعت از عمارت مالفوی بیرون امد و به دیوارتکیه داد..بغضش گرفته بود.از سرنوشت لیلی...سرنوشت خودش...تصمیم گرفت ب هری و هانا کمک کند..میخواست در پیداکردن لیلی سهیم باشد.بدون در زدن وارد اتاقک هری و هانا شد و با ورود او هردو ازجا پریدند.هانا که قفسه سینه اش را مالش میداد گفت : ترسوندیمون سوروس...چیشد پیداش کردی؟...اسنیپ سرتکان داد.هری و هانا ازشدت هیجان نفسشان را حبس کردند.اسنیپ گفت : اونطور ک من میدونم تو جنگل البانی تو یه کلبه ی چوبی مخفی شده..تصمیم دارین ب البانی برین؟...هانا چیزی نگفت اما هری با قاطعیت سرتکان داد.اسنیپ گفت : من مانعتون نمیشم...ولی دراکو باید بمونه..دراکو رو نباید ببرید....هانا با تعجب گفت : اخه چرا؟؟...اسنیپ : فکرنمیکنم لوسیوس و نارسیسا خوششون بیاد پسر عزیز دردونشون چندین روز مخفی بشه.اونوقت ازمن بازجویی میکنن..و درکمال تاسف باید بگم امکان داره لوتون بدم.
هانا بانگرانی به هری نیم نگاهی انداخت و گفت : خیلی خب...نیازی نیس اون باما بیاد....صدای دراکو از کنار درگفت : کی گفته ک من نمیام؟ ها؟ ...هر ۳ نفر به سمت در برگشتند.دراکو دم در ایستاده بود.هری با پرخاشگری گفت : نمیشه بیای...نشنیدی اسنیپ ...ینی...جناب اسنیپ چی گفت؟....دراکو با قاطعیت گفت : من میام...ب هرقیمتی ک شده.سوروس هم ب کسی چیزی نمیگه...بعد نگاه خشنی به اسنیپ انداخت..اسنیپ چیزی نگفت.هانا به بحث خاتمه داد و گفت : خب...دراکو هم باهامون میاد...اسنیپ از اتاق بیرون رفت و انها را تنها گذاشت تا سرگرم بررسی نقشه های متعددشان بشوند.
تاچندین روز ؛ هانا بی وقفه سرگرم طراحی نقشه بود.یکراست از اینطرف اتاق ب انطرف اتاق میرفت و درحالی ک دستش را میفشرد میگفت : بلاتریکس حنما طلسمهای زیادی برقرارکرده..فاینایت اینکاتاتم رو امتحان میکنیم ....با یه سری ورد دیگه ک من همشو تو این کتابچه نوشتم.....و بعد به کتابچه کوچک زرد رنگی اشاره میکرد.دراین بین هری و دراکو با بیحوصگلی به نقشه های او گوش میکردند..دراکو که در ان لحظه مشغول خوردن سیب بود گفت : مگه چاره دیگه ایم داریم؟ اگه ب نقشه هاش گوش ندیم از وسط نصفمون میکنه...حالا انگار اگه کسی پیدامون کنه فاینایت اینکاتاتم جواب میده....سرانجام درچندروز بعد ؛ تمام وسایل ضروری بهمراه مقداری خوراکی جمع اوردی کردند.ب کمک پودر های مخفی دراکو ؛ خودشان را نامرئی کردند و جلوی در ورودی عمارت ؛ خودشان را به سرعت غیب کردند و در یکی ازخیابان های لندن ظاهرشدند.
دراکو گفت : حالا ازاینجا کجا باید بریم؟ ب البانی؟...هانا گفت : نه...فقط ادمایی که خیلی تمرین کردن و بارها جسم یابی کردن میتونن مسافت ب این دوری رو برن..ما نمیتونیم ب یکباره ب البانی سفرکنیم...باید ذره ذره بریم.اما امشب نمیشه.چون شنیدم شبها البانی خیلی ترسناک میشه.بیاین امشبو یجایی پیداکنیم تابخوابیم...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بود تروخدا پارت بعد رو زود بزار
ممنون و حتما🌹
خیلی خوبهههههههه😻♡♡♡
راستش اول میخواستم دعوات کنم ولی چون انقد خوب نوشتی دلم نیومد 😹❤♡♡♡♡
ولی بازم هرچقد بگم خوبه کم گفتم 😽♡♡♡
فیدات شم عاجی😍🎈مرسی ازتتت
سلام من توی پاتر مور تست دادم افتادم هافلپاف حالا می خوام دوباره تست بدم باید چی کار کنم ؟
سلام
تو سایت wizarding world ک سایت اصلی هست از قسمت کلاه گروهبندی تست بدین
یه سوال فقط داشتم چجوری میتونیم عکس بزاریم برای پروفایلمون
ممنون میشم اگه راهنمایی کنی 😘♥
بزن رو ویرایش پروفایل ازقسمت اواتار عوضش کن
تست هات خیلی خوبن 😘♥
مرسی گلی😍
دعوات کنم؟🤨
خیلی عالی و قشنگ💗
نح گناه دارم😶😂مرسی گلی❤😻
عالی من از اول داستان خوندم ولی امروز تونستم ثبت نام کنم لطفا به داستان منم سر بزن
ممنون عزیزم❤❤
عاشق داستانتم🥺❤
مرسی اجی جون😍