دختر متفاوت ماریا قسمت 3

خب ماریا توی بیمارستان بستری شد و هر روز کارین و الکساندرا بهش سر میزنن تا حالش بهتر بشه و از تنهایی در بیاد

ماریا هی از دکتر می‌پرسید می میتونه به خونه برگرده ولی دکتر جواب منتقی نمی‌داد فقط میگفت به زودی

ماریا خیلی نگران بود که شاید تا وقت اردو حالش خوب نشه و نتونه با کارین و الکساندرا بره

چند روز بعد روز که فقط 2 روز تا اردو باقی مونده بود ماریا بازم از دکتر پرسید دکتر جون من اینبار جواب منتقی و درستی به من بدیو من تا 2 روز دیگه خوب میشم؟

دکتر به ماریا گفت ممکنه بهتر بشی و بتونی مرخس بشی اما کاملا خوب نمیشی و حتی اگه بری خونه هم باید در قرنطینه باشی که بقیرو به وئریش مبتلا نکنی!

ماریا کاملا امیدش رو از دست داده بود?

فردا صبحش کارین و الکساندرا اومدن تا دو هفته دیگه مه در سفر هستن برای آخرین بار از ماریا خداحافظی کنن ای کاش ماریا هم میتونست بیاد

فردای اون روز بچه ها به فرودگاه رفتن تا سوار هواپیما بشن و برن به واشنگتن واقا جای ماریا خیلی خالی بود

وقتی رسیدن کارین و الکساندرا با ماریا تماس تصویری گرفتند و کلی باهم حرف زدن کلویی هم اونجا بود و همین باعث شد ماریا کمی خوشحال بشه که اونجا نیست و از طرفی هم ناراحت بود و با خدش هی زمزمه می‌کرد خدا من چیم از اون کلویی کمتر بود که من الان اینجا رو نخت بیمارستان هستم و اون اونجا تو واشنگتن در حال عشقوحال

اون هر روز به پیج اینستا کلویی میرفت و همه عکس هاش رو نگاه می‌کرد وای نگاه کن چقدر لباسای مارک و خوشگل خریده و همش بخاطر اون اهمق گریه میکرد. خب ممنون که تا اینجا با ما بودید منتظر قسمت چهار باشید بای