
ببخشید دیر شد🥺
بعد رسیدین .تهیونگ در ماشینو برات باز کرد: بفرمایید پرنسس خانوم. ایسول: ممنون( این تهیونگ چرا اینجوری میکنه؟ میخواد از خجالت آب بشم؟) تهیونگ:( وایی خیلی خوشگله. چقدم خجالت میکشه😂). رفتین سمت در سالن. ایسولم دستشو دور بازوی تهیونگ حلقه کرده بود. در سالن چندتا خدمتکارم بودن برای خوشامدگویی و کلی شربت دستشون بود. وقتی رفتین طرف در ،ایسول دستشو از دور بازوهای تهیونگ برداشت بعد تهیونگ یه نیشخندی زد و دست ایسول گرفتو دوباره دور بازوی خودش حلقه کرد. ایسول: اوممم چرا شما اینجوری میکنید؟ بزارید دستمو بردارم آقای کیم تهیونگ. تهیونگ: چرا؟ نمیخوای بقیه بفهمن من رئیستم؟ ایسول : نه فقط چیزه .... اصن ولش کن . تهیونگ از اینکه ایسول تسلیم شد خوشش اومد😂😁. خدمتکارا: سلام شما باید آقای کیم تهیونگ باشین درسته؟ تهیونگ یه برگه از تو کتش دراورد: بله خودمم اینم دعوتنامه. یکی از خدمتکارا برگه رو گرفت : اومم بله بفرمایید خوشامدید اینم شربت. تهیونگ: نه من نمیخوام. ایسول تو شربت میخوری؟ ایسول : نه منم نمیخوام ممنون . تهیونگ: خب پس بریم تو.............

تا وارد شدن همه نگاها رفت روی ایسول و تهیونگ که تو معذب شدی.تهیونگ معذب شده بود اما تو چهرش نشون نمیداد. اونجا یه سالن خیلی بزرگ بود {بخشی از سالن مهمونی عکس بالا} بعد کامل وارد شدید . با تهیونگ داشتید میرفتید طرف میزتون که برا شما آماده شده بود که همه پسرا نگاه ایسول میکردن .تهیونگ خیلی از این وضعیت عصبانی شد و دست ایسولو محکم گرفت بعد اون یکی دستشو هم دور کمرش انداخت که باعث شد ایسول تعجب کنه. ایسول : یااااا چرااینکارو میکنید؟ تهیونگ: ششششش فقط بیا بریم سمت میزمون........
از اونجایی که تهیونگ خیلی خوشگلو جذاب بود همه دخترا به ایسول حسودیشون میشد و اونا میخواستن با تهیونگ باشن تازه ایسول توجه بقیه پسرا رو هم به خودش جلب کرده بود برا همین دخترا خیلی بد نگاه ایسول میکردن. رفتید نشستید . میزی که برا شما آماده شده بود خیلی مجلل بود و هرنوع شیرینی و شربت و میوه و چیزای دیگه هم روش بود. دخترا میومدن سمت میز شما و به تهیونگ میگفتن: اوممم آقای تهیونگ میتونید با من برقصید؟ واقعا دوست دارم دست شمارو دور کمرم حس کنم. ایسولم بدجور تو دلش عصبانی بود و حرص میخورد ( دختره ایکبیری ! تو اصن لیاقت رقص با تهیونگو نداری اهه ازش دور شو . اصن چرا من داره حسودیم میشه؟ به من چه که تهیونگ با کی میخواد برقصه؟)

تهیونگ: نه من با کسی نمیرقصم . ایسول:( ایولللل) تهیونگ: ایسول میخوای برقصیم؟ ایسول :{ ذوق مرگ شده بچه😂} چی ؟ آر...... بعد یه مرد اومد سمت میزتون به تهیونگ گفت: آقای کیم لطفا با من بیاید یه کاری باهاتون دارن. تهیونگ: کی؟ اون مرده: مدیر عامل شرکت gtop { از خودم دراوردم😂} تهیونگ: باشه اومدم. بعد رو کرد به ایسول: ایسول همینجا بشین هیچ جا هم نرو اگه پسری باهات حرف زد محلش نده. ایسول : خیل خب باش. تهیونگ: مواظب خودتم باش. بعد رفت. بعد چند دقیقه دیدی همه دارن راجب یه چیزی حرف میزنن .شنیدی یه نفر گفت: توی اون یکی سالنه دارن رتبه های شرکتا رو نشون میدن شرکت hup { بازم از خودم در اوردم😂} اول شده. بدون توجه به حرف تهیونگ بلند شدیو رفتی تو اون یکی سالنه{ عکس بالا فقط یه صفحه دیجیتالی بزرگ هم تصور کنید که مال رتبه شرکتاس} دیدی روی صفحه دیجیتالی بزرگ رتبه های شرکتا مشخص شدنو شرکت شما { در واقع یعنی شرکت تهیونگ} رتبه دومو اورده .میدونستی اگه تهیونگ بفهمه خیلی ناراحت میشه چون اون خیلی تلاش میکرد حتی بعضی شبا تو شرکت میموندو کارا رو انجام میداد.
میدونستی اگه تهیونگ بفهمه خیلی ناراحت میشه چون اون خیلی تلاش میکرد حتی بعضی شبا تو شرکت میموندو کارا رو انجام میداد. داشتی برمیگشتی که یهو ..... یهو چان رو دیدی. داشت با یه دختره میخندید اما تو دیگه برات مهم نبود فقط برات سوال شد چرا اون اینجاست اونم توی مهمونی مدیر عاملا و ادمای خرپول. که چان چشمش به تو افتاد و با اون دختره کنارش اومد طرفت گفت: تو اینجا چیکار میکنی؟ بعد به اون دختره کنارش گفت: عزیزم تو برو من میام. دختره رفت و تو چان موندید .ایسول: من طراحم باید اینجا باشم .تو اینجا چیکار میکنی؟ با دخترا لاس میزنی؟ البته که تو کارت همین هست بقیه رو عاشق خودت کنیو با احساساتشون بازی کنی بعدم ولشون کنی اما من تو رو دیگه فراموش کردم. داشتی میرفتی که چان بازوتو گرفت: کجا میری هان؟ ایسول: ولم کن بزار برم. برو با همون دوست دخترات. بعد گریت گرفت. یهو.......
یهو تهیونگ از پشت اومدو گفت: چی شده بیبی گرلم؟ کسی اذیتت کرده؟ تهیونگ خیلی بدجور عصبانی شده بود. به چان گفت: تو کی هستی که گریه دوست دخترمو دراوردی؟ میخوای بمیری؟ چان به ایسول گفت: ههه میبینم خیلی زووود فراموش کردیو خیلی زووود رفتی سراغ یکی دیگه! ایسول همینجوری اشکاش میومد. تهیونگ: با توام جواب منو بده! با دوست دختر منم حرف نزن عوضی. خواست بزنه که چان گفت: من کاری با اون نداشتم حالا هم نمیخوام دعوا کنم. بعد تند تند رفت.
تهیونگ محکم ایسولو گرفت تو بغلش و موهاشو نوازش کرد. ایسولم آروم شده بود با هق هق گفت: اون روز که هق .....هق من تو شرکت ناراحت بودم ، دلیلش این بود اون منو ول کرد به من خیانت کرد . ولی من کاری هق...هق نکرده بودم من باهاش خوب بودم... تهیونگ: هیسسس بسه اشکال نداره اون لیاقت تو رو نداره آروم باش خوشگلم. بعد کشیدت وسط سالن و خیلی آروم میرقصیدید. تهیونگ یه دستش رو گونت بود و نوازشش میکرد و دست دیگش دور کمرت. حرکاتش خیلی آروم بود.
با خودت فکر کردی( آره من عاشقش شدم .من خیلی تهیونگو دوست دارم خیلییییی) تهیونگ آروم در گوشت گفت: امشب که بریم خونه باهات حسابی کار دارم بیب😈....
😂😂😂😂😂 چی شد کیف کردید؟
خب بچه ها من خیلی ناراحتم. تعداد لایکا کمه اگه همینجوری پیش بره خب من چرا باید ادامه بدم؟ باور کنید من زحمت میکشم کلی مینویسم عکس گیر میارم خب آیا این حق من نیست که حداقل جواب زحماتمو بگیرم؟ اما از بعضیا که همیشه تستامو لایک میکنن ممنونم خیلی ممنون حالا برو نتیجه.......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نویسنده جان
ببین اگه تستچی قبول نمیکنه اصلا از آپارات یا از سایت دیگه ای بزار
من 24 ساعته میشینم اینجا پشت گوشی و منتظر تستتم
خواهش میکنم بزاررررررررررررررررررررر😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😭😭😭😭😭😭😭
من تابه حال هیچ تستچی رو لایک نکردم ولی واسه تو رو لایک کردم خواهشا ادامه بده لطفااااااااااااااااااااا
عالیییی بود لطفا ادامه بده
خیلی ممنون بهترین تستیه که تا به حال خوندم♥💐
عالی بود ولی چرا هنوز منتشر نشده؟☹️🙁
۸کاش میشد بازم جواب بدی اما خوب دیگه جواب مارو نمیدی
خب می تونی . یا *بزاری که منتشر بشه
پارت بعد پلیز🍭💞
داستانت عالیه
اجی چرا پارت بعد رو نمیزاری الان که تست ها زود منتشر میشه چون ناظر ها زیاده
آخه آجی هی عدم تایید میخوره😐😑😔
😐😐
خب یک کاریش بکن اجی من شب ها خوابم نمیبره منتظر ادامش هستم 😐