سفید برفی (طنز)

یکی بود یکی نبود شایدم بود نمیدونم 😂غیر از خدایه مهربون هیچکس نبود روزی روزگاری دختر چوپونی به اسم سفید سیاه زندگی میکرد

سفید سیاه جزو فقیر نشینا بود تا اینکه یه روز ملکه روستاشون ازش خواست بیاد یچیزی بهش بگه سفید سیاه رفت پیش ملکه ملکه بهش گفت چی گفت دره گوش من گفت چی گفت🤣

گفت بیا عروسم شو 🙂 سفید سیاه از این حرف ملکه تعجب نکرد 😱 گفت باشد ملکه گفت بفرما تو اتاقت اونجا کلفتا لباستو برات میارن سفید سیاه گفت باشه اوکی

سفید سیاه رفت تو اتاق دید یه لباس عروس ساخته شده از 💩دید خیلی خوشش اومد

خب روز عروسی رسید سفید برفی اسهال شد 😜 نویسنده:من خودم حالم بهم خورد🤣 به زور جلو خودشو گرفت و رفت رو صندلی عروس نشت

سفید سیاه با خودش گفت تونستم جلوشو بگیرم (بچه ها شرمنده دستم ادت نداره بنویسم سفید سیاه اگه نوشتم سفید برفی خودتون بخونید سفید سیاه😘)

بلخره داماد هم امد و خیال سفید سیاه راحت شد 💩 داماد تا سفید سیاه رو دید عاشقش شد 😜

اون ادمی که نمیدونم اسمش چیه میگه ایا بنده وکیلم هم امد و تامام ولی بزنید اسلاید بعد ادامه داره

مرده :جناب پرنس...... خودتون یچی بزارین ایا بنده وکیلم :بله ، جناب خانم سفید سیاه ایا بنده و..... 💩 سفید سیاه رید دیگه تمام 🤣 دیگه تمام امیدوارم خوشتون اومده باشه لایک و نظر فراموش نشه😁