
خب اینم از اولین داستانم امیدوارم خوشتون بیاد 💛😍 درباره ی نامجون 😍😌💛

همه چی از اونجایی شروع شد که... رفته بودم فن ساین و داشتم با نامجون حرف میزدم و بهش گفتم -من از سال 2014 شمارو میشناسم و همونوموقع عاشق شما شدم..همیشه تو رویاهام شما بودین و هستید و خواهید بود ...میتونم یه خواهشی ازتون داشته باشم +اوه مای هارت ..بله بفرمایید -میشه با من بیاید یه جایی +کجا -امم ..ببینید..من فردا یه قرار دارم..که گفتن با حانوادت باید بیای و من فقط به شما اعتماد دارم و بچای ..اممم.بجای همسرم بیای +چی..یعنی..یعنی میخوای منو به عنوان همسرت بببری اونجا؟! -آره..اابته اگه خودت راضی باشی +امم..هستم باشع حالا کجا هس؟ -شمارتو بده..برات پبامک میکنم +باش0094***6363(واقعی نیس) -ممنون +فعلااا -بایی و یه لبخند کیوت و یه چشمک بهت زد و رفتی
فردا.. فردا شد و قرار شد با نامجون بری سر قرار آدرس و بهش دادی و اومد خونت در زد و تو در و باز کردی علامت ا/ت - علامت نامجون + -سلام +سلام خوبی -ممنون توخوبی +خوبم بد نیستم -بیا تو چرا بیرونی +نه همینجا بگو بریم -بگم و بریم..بیا تو بابا باید برات توضیح بدم +باشه..فقط اگه چیزیو شکوندم چی؟!! -مطمئن باش من از دست تو ناراحت نمیشم😊بیا بیا تو اومد داخل و سریع دستش خورد به گلدون و افتاد و شکست😐😍 +دیدی کفتم من میشکونم -فدای سرت..مهم نیس..بشین..آها فقط یه چیزی .. +چی -تواتاقم نرو +باشه(ینی چرا نباید برم..مگه چی داره) +خب توضیح بده -آخخخخخ. +چیشد😦😦 -یه دقیقه من برم دستشویی الان میام😵 +برو برو رفتی و نامجون با خودش گف +ینی اگه برم تو اتاقش چی هس
رفت تو اتاقت ..در و باز کرد و اول به تختو کمد و میز و وسایل زرد نارنجی قرمزت نگاه کرد و بعد به در و دیوار +یا خود خدا ..این دیگه چیه روی دیوار اتاقت یه عکس 💏 بود که جلوی پسره نوشته بودی namjoon و جلوی دختره اسم خودت و نامجون یهو شکه شد.. +ی..ینی اونم منو دوس داره😨وااای خدایا شکرت..ایول..اون چیزی که میخواستم...دقیقا منم اینو تو گوشیم دارم...خودم درست کردم😍😨با همین اسم و همین عکس😯 داش بقیه رو نگاه میکرد که کاملا از خودش بود و تو یهو رفتی تو اتاق و به در تکیه دادی و دست به سینه گفتی -مگه نگفتم نیا ...میخواستی همینارو ببینی..یا خود خدا دیدی!!؟؟😨😖 +اومدم چون کنجکاو بودم..بله همشو..توام منو دوس داری -خب راستش آره....اممم...آره.. خیلیئیییی +در این حد -اوهوم😆😊 +منم از یه دختر خوشم میاد -هاع.ک.کی..کدوم بی...😤
+اسمش ا/ت هس -جااااااااااااننننن +😉😆😂😁😃😄؛ -وا..واقفا😨😄 +بلهههه😊 -واااایی واقعا باورم نمیشع😭😢😢😍 +باورت بشع😁😅 و یهو اومد و بغلت کرد و نشوندت رو تخت +حالا آروم باش...بیا بغلم رفتی بین بازو و سینش و خودتو جا کردیو اونم سفت بغلت کردو رفتید بیرون از اتاق +خب حالا توضیح بده -امم ..ببین اون جایی که من میخوام برم..مربوط میشه به کارم..یعنی یه جایی منو خواستن که گفتن حتما باید با خانوادت بیای و من چون پدر و مادرم نبودن و دووست هم حساب نمیشد ...مجبور شدم به تو یگم😊 +آها..اوکی..خوبه ...منم میام -ابنکه الان میدونم توام تو تموم این مدت دوسم داشتی..حس خوبی بهم میده😇😌 +(تو ذهنش: واای این چقدر کیوته😍لباش خیلی خوبه😐باید پا پیش بزارم براشون😎)
رفتی تو اتاقت و لباس مشکی لش مانندتو پوشیدی و از اتاق اومدی بیرون +ااااا..ااا..ا/ت اون چیه پوشیدی..این اصلا مناسب جلسه نیس..ولی خیلی بهت میاد -واقعا مناسب نیس..ممنون..باشه الان مجلسی میپوشم رفتی و یه کت و شلوار پوشیدی و موهاتم باز کردی و خیلی مجلسی و با کلاس اومدی بیرون +خب خب این عالیه😍(تو ذهنش : وقتی تیپ لش میزنه زیادی هات و جذاب میشه...خداکنه تا اون روز دووم بیارم و لباش و خودشو نابود نکنم😐😯) -ممنون ..راستی باهم ست کردیم +واای راس میکی😍(تو ذهنش : جذاب تر شد😐) -😍؛خب بریم +بریم عزیزم😊 رفتین و تو ماشین نشستین و رسیدید به مقصد..وارد حیاط شدین ..خیلی شیک و مجلسی و سرسنگین بودین ..خیلی با کلاس وارد شدید و از پله های سالن بالا رفتید و هماهنگ کردید که با آقای (اسم مرده : لی هو سان)لی هو سان قرار دارید و با یه بادیگارد سوار آسانسور شدید نامجون : + تو : - لی هو سان : *

رفتید طبقه ی 8 و راهنمایی شدید و وارد اتاق شدید سلام کردین و سر جاتون نشستید..همه ی خانما با همسراشون اومده بودن و تو اصلا موذب نبودی ..چون نامجونو اون لحظه داشتی *خب خانم ا/ت ..همسرتون رو معرفی کنید -بله ایشون آقای کیم نامجون هستن😌 همه تعجب زده شدن و گفتن اون خواننده ی گروه بی تی اس😨 *اوه بله -😌؛ +😌😏؛ *اممم ..خب ببینید کیلینیک شما باید بزرگ تر بشه...از اینی که هست -ببخشید سوال میپرسم ..ولی چرا؟! *خب ببینید ..هرروز و هرروز مشتری ها و بیمار های بیشتری به مطب شما میان و اون حجم از بیمار برای مطب شما کافی نیست😊 -ولی من میتونم مدیریت کنم..الان هم که با وجود آقای نامجون بهتر مدیریت میکنم..😌 (لباس نامجون داخل عکس) .............
ادامه در پارت بعد💛 لایک و کامنت فراموش نشه💖 بچه ها خوشحال میشم فالو کنین💋❤😽😻 فعلا کیوتی😻😇
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
شروعش اصلا خوب نبود اخه این چه دختری که جرعت کرد چنین چیزی بخواد نامجون یه آدم به این عاقلی تازه اینا ادم معروفن و تو فنساین کلی ادم هست😐😒