
بلخره اومدم ببخشید دیر اومدم مامانم گوشیو گرفته بود ولی دیگه کلی فعالیت میکنم💜💜

یک هفته بعد) اییییی خداااا انگار ن انگار تولد منه در حمومو زدم من:تهیوووونگ بیا بیرووووون تهیونگ:ای خدا نمیبینی کار دارم؟ من:من دقیقا از کجام ببینم؟ تهیونگ: اوووف برو یک ساعت دیگه میام من:اخخهه یک ساعت دیگه مهمونا میان خدااا رفتم تو اتاق و داشتم لاک میزدم که کوکمین(کوک و جیمین)عین چی سرشونو انداختن و اومدن تو من:هییییی چتونه مگه طویلست جیمین:بی شباهت به طویله هم نیس من:اها پس بگو چرا انقد واست اشناس جونگ کوک:هعی میخاستیم بگیم تهیونگ اومد بیرون برو دوش بگیر الان مهمونا میان من:اها اونوقت دو نفری این خبرو میدین؟ جیمین:اهه دلمون خاست اصن بیا برو حموم بدو رفتم حموم داشتم سرمو میشستم که در زدن من:بله؟تهیونگ:منم من: چیه؟تهیونگ:میشه کرممو بدی؟من:ن نمیشه تهیونگ:سانا قرار دارم باید برم گفتم بده تازشم قولاتو که یادت نرفته؟ ها قولام؟دانشگاه؟ولش بابا فوقش این ترمو میفتم

قرار داره؟یعنی نمیخاد بمونه؟خب به من چه بره والا و به حرفاشم اهمیت ندادم رفتم بیرون و حاضر شدم و رفتم پایین مهمونا اومده بودن سوزی:او لالا سانا خانم یکم به فکر دل مردم نیستی؟من:سوزی بس کن حوصله ندارم سوزی:باز چی شده؟مگه ادم روز تولدش میشه حوصله نداشته باشه راستی استادو دعوت کردی؟من:کدومو سوزی:به نظر خودت کدومو میگم همون استاد سختگیره دیگه من:اها ن واسه چی؟سوزی:اوووف میخاستم مخشو بزنم نگا کنا من:چیی؟تو مگه ازش خوشت اومده؟سوزی:اره خیلی جیگره کاش بشه مام به عشقمون برسیم من:اونوقت عشقت تهیونگه؟سوزی:اره تو واس چی عصبانی شدی؟اصن اسمشو از کجا میدونی؟ اره واقعا من چرا اصبانی شدم؟اصن به من چ من:ا خب از تو دفتر فهمیدم دیگه سوزی:حالا ولش استادو بیا برقصیم همش وسط بودیم تا ساعت یک شب مهمونا بودن داشتیم کادو هارو باز میکردیم مامان بابام واسم یه سرویس طلا سفید گرفته بودن جونگ کوکم یه لب تاپ و جیمینم یه گردنبند نقره هییی خداااا فردا امتحان داریم اوففف مهمونا ک رفتن بقیه رفتن خابیدن منم نشیتم منتظر تهیونگ ک اومد تا چشمش به لباسم افتاد چشماشو برگردوند ته ته:تو واس چی هنوز بیداری؟من:هیچی فیلم میدیدم تهیونگ:اها و رفت تا حالا به این فکر نکرده بودم که تهیونگ چقدر جذابه

هعی به من چه مبارک صاحابش احتمالنم زنی نامزدی چیزی داره کفشامو در اووردمو اروم رفتم بالا چون صدا میداد در اتاق تهیونگو زدم تهیونگ:بله؟من:بیداری؟تهیونگ:اره من:میتونم بیام؟کارت دارم تهیونگ:اره بیا رفتم تو تهیونگ:اول برو لباستو عوض کن وا مگه چشه ولش بابا برم عوض کنم کاری نداشته باشه رفتم یه لباس استین بلند با شلوار مشکی پوشیدمو رفتم تو اتاق رو تخت نشستم تهیونگ:اونجا ن بیا پایین رو زمین وا این چشه؟رفتم نشستم تهیونگ:بله؟من:چیزه میگم فردا امتحان داریم میشه یکم باهام کار کنی؟تهیونگ:چرا خودت کار نکردی؟من:اخه تهیونگ امروز تولدمه نمیشه بشینم درس بخونم که تهیونگ:تو طول ماه باید میخوندی تازشم تو که کرمو به من ندادی من:ببخشید خاهش میکنممم تهیونگ:باشه بیا تا ساعت۳ صبح داشتیم کار میکردیم که رفتم خابیدم وسط درسم همش چشمم میفتاد بهش رفتم خابیدم باید ساعت ۶ بیدار میشدم ساعت ۵ بیدار شدم و رفتم حمومو لباسامو پوشیدم و رفتم دانشگاه تا یکم درس بخونم بازم یه پسره هم اومد پیشم گفت التماس دعا این یعنی بهش کمک کنم؟تهیونگ اومد و برگه هارو داد خوبه حداقل قبول میشم داشتم سوالا رو جواب میدادم فقط ۱۰ تا مونده بود که به همون پسره که بغل دستم بود گفتم پسره:ن دیگه تو اول جواب بده همیشه تو امتحانا کلی برگه جا ب جا میکردم اما الام نمیشد تهیونگ خیلی زرنگه اما به هرحال جوابو گفتم اونم جوابو نوشت رو کاغذ و بهم داد منم گذاشتم یه موقعیت خوب بیاد داشتم مینوشتم که سایه تهیونگو بالا سرم حس کردم تهیونگ:برگتو بده من:اما تهیونگ با داد:اما نداریم گفتم بده دادم ابروم رفتو زدم بیرون درسته اما نباید اونجوری باهام رفتار میکرد

رفتم خونه اروم سلام کردم مامان:خدا مرگم بده سانا تصادف کردی؟من:مامان چرا شما انقد اصرار دارین من تصادف کنم؟کوکی:اخه خیلی اروم وارد شدی من:هعی خدا ولش جیمین کو؟مامان:رفته بیرون من:کجا؟کوکی:ا تو چیکار داری من:خب بابا رفتم نشستم تو اتاق و به رفتارش فکر میکردم منو نگا به کی دلبستم در عرض یک ماه عاشقش شدم و اون اینجوری نابودم کرد ابروم رفت تا شب از اتاقم نرفتم بیرون و ب غرغرای مامان ک میگفت میمیری هم اهمیت ندادم شب رفتم بیرون من:سلام همه سلام کردن به جز تهیونگ مغرور جذاب نشستم غذا میخوردم جیمین:سانا امروز امتحان داشتی دیگه؟چطور بود؟غذا تو گلوم گیر کرد تهیونگ محکم زد پشتم فک کنم ردش بمونه که کوکی اب داد بهم من:اره خوب بود بد نبود غذامو خوردمو رفتم بالا و خابیدم امروز تعطیل بود پس با سوزی رفتیم بیرون تو کافیشاپ نشسته بودیم که یه کاپل اجغ وجغ وارد شدن من:سوزی سوزی:هوم؟ من:میای یه عمل خیر انجام بدیم؟سوزی که فهمید منظورم چیه:فکر خوبیه بریم رفتیم بیرون اما کیفامونو گذاشتیم همونجا رفتم داخل رو به پسره گفتم:عشقممممم این دختره کیه؟ پسره: تو کیی؟ من:سانام دیگه پسره:سانا بهت توضیح میدن دختره:چی؟عشقم؟این دختره کدوم خریه؟من:درس حرف بزنا سوزی:ای عشقم این دوتا کین؟پسره:تو کیی؟سوزی:منم دیگه سوزی عشق اول و اخرت من:ایشش ساکت شین عشقم فقط عشق منه خخخ عشقم فقط عشق منه خو اسمشو نمیدونم پسره:به همتون توضیح میدم دختره:واست متاسفم و رفت اوخیی

پسره:واقعا ازتون ممنونم راحتم کردین اومم خوبه برعکس قیافش پسره خوبی میزنه پسره:حالا میتونم شماره لیدی هارو داشته باشم؟ ایشش همون گاویه ک فکر میکردم من:نه بدبخ ضد حال خورد ماهم قهومونو خوردیم و برگشتیم خونه مامان داشت با تلفون حرف میزد:مریم جون از سویانگ چه خبر؟ چی؟سویانگ کیه؟ به حرفای مامان گوش کردم مامان:اها خداروشکر ایش اصن به من چه رفتم تو حال تهیونگ اونجا بود من:سلام تهیونگ:سلام چ سرد رفتم بالا *یک ماه بعد* امروز عروسیه داداشامه ماشالا زناشونم خیلی خوشگلن به سوزی رفتیم لباس گرفتیم الانم تو راهیم رابطمم با تهیونگ خیلی خوب شده اما میترسم بهش بگم دوسش دارم تو عروسی از اول تا اخر میرقصیم داشتیم عقدشون میکردن عاقد:................ من:عروسا تو دستشویی قش کردن همه خندیدن عاقد:برای بار دوم عرض میکنم..........من:عروسا موهای دامادارو گرفتن برین جداشون کنین صدای خنده همه میومد اینام قبول کردنو مبارکه

رفتیم خونه و هم سرمو گذاشتم رو تخت خابم برد داشتم خاب میدیدم ک حس کردم یه حشره رو صورتمه فک کردم مگسه اما وقتی دس زدم بزرگ تر بود چشامو وا کردم جییییییغ سوووووووسک و انداختمش اونورو از پله ها پریدم پایین تهیونگ:چیه؟من:سووووسکههه تهیونگ:خو باشه مگه چیه من:مگه چیههه؟برو بکشش تهیونگ:ایییش گناه داره بابا من:گناه داره؟میگم برو بکشسسش تهیونگ:خب بابا رفتم هعی خدا مامان اینا کجان؟تهیونگ اومد پایین من:تهیونگ مامان و بابام کجان؟تهیونگ:چیزه راستش به عمو زنگ زدن و بعد مکالمه عمو سکته کردن من:چ چی؟س سکته؟ب ب باببام؟الان کجان؟تهیونگ:الان بیمارستانن و حالشون تقریبا خوبه اما دکتر گفته باید برن خارج تا درمان بشن من:چیییی؟من بدون اونا نمیتونم و افتادم زمین منو ببر بیمارستااان تهیونگ:باشه باشه برو لباساتو بپوش الان میریم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدو. نمیزارم😐
با عرض معذرت😐💜
فصیل شدی تا اومد ترو خداااااااااااااااااااا پارت بعدو زود بزار
قبلا گفتم این اکانت دیگمه باش زود تر میزارم اما مامانم گوشیمو گرفته فردا میزارم تا چند روز دیگه منتشر میشه
ویییی عالی بوددد منتظره پارت بعدمممم❤❤😻😻
عالی بود