10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💛Mahdis انتشار: 3 سال پیش 7 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام 😎 چه خبرا 🐞؟؟
سلام خب اینم قسمت چهارم 😁
خب بریم برای داستان، از اینجا تموم شد 👈🏻👈🏻
رفتم طبقه بالا تا بازی مورد علاقه جودی و دن رو بیارم ک یهو حس کردم یه چیزی داره بهم نزدیک میشه برگشتم اما هیچی نبود دور و بر رو هم نگاه کردم اما هیچی ندیدم. 😨تصمیم گرفتم ک سریع بازی رو پیدا کنم و برم طبقه پایین (دوستان الکس هم مثل من یکم بی سلیقه هست باید بازی رو از لایه های زیری کتاب خونه پیدا کنه 😁) داشتم دنبالش میگشتم ک یهو دیدم درست رو به رومه و من اصلا ندیده بودمش اما اونجا رو هزار بار گشته بودم. برگشتم دیدم یه مرد توی سایه وایستاده، چهرش معلوم نبود اما یه مرد هیکلی با موهای آبی تیره بود. من شوکه شده بودم. گفتم :تو کی هستی؟. همون لحظه صدای دن آمد ک میگفت:الکس خوبی؟. گفتم :آ، اره الان میام پایین. اون مرده یه چیزی سمتم پرت کرد و یهو ناپدید شد. اون چیزی ک زمین بود رو برداشتم و گذاشتم توی یکی از قفسه ها. رفتم پایین پیش دن و جودی. دن گفت :پسر کجا موندی پس. گفتم :بیخیال آمدم دیگ، پیداش نمیکردم
گفت:تازگیا رفتارت خیلی عوض شدها، خوبی؟! گفتم :اره طوریم نیست،فقط تازگیا یه خواب هایی میبینم ک توشون بابام مرده. یکم فکرم درگیره. گفت:آها باشه،عمو اولیور میدونه؟!. گفتم :نه، لطفا تو هم چیزی بهش نگو. دن سرشو به علامت تأید تکون داد. همون موقع جودی وارد اتاق شد و گفت :دن عجله کن،داریم میریم. دن بلند شد و رفت سمت در داشت میرفت ک برگشت سمتم و گفت :الکس به نظرم بهتره اینو موضوع رو به پدرت هم بگی این جور چیزها یه معنی ای دارن. گفتم :باشه حتما. بعد از رفتن دن و جودی روی تختم دراز کشیدم و به اون مرده فکر میکردم، ک یهو یه چیزی زمین اتاقم توجهام رو جلب کرد. رفتم برش داشتم، یه لوله طلایی بود ک یه ورش صاف بود و عکس من روش بود. دستمو گذاشتم روی اون جایی ک عکس. من بود یهو.........
خب تموم شد 👈🏻
مگ نمیگم تموم شد کجا میای؟!
حالا ک دوست داری بخونی برو سوال بعدی 🥰💗
یهو یه نوری از اون بیرون امد و چشم هامو بستم وقتی چشم ها مو باز کردم توی دوران بچگیم بودم همهی زندگیم تا همین یه دقیقه پیش آمد جلوی چشمام و یهو برگشتم توی اتاقم. خیلی شوکه شدم. عقب عقب آمدم خورم به اینه یهو به خودم آمدم. اما یه چیزی دیدم ک برام عجیب بود حدودا وقتی 5 سالم بود. یه پسرو توی یه جنگل دیده بودم اون پسر خیلی باهام صمیمی بود. اون پسره خیلی شبیه کسی بود ک امروز توی کافه سفارشمون رو گرفت.یهو صدای پدرمو شنیدم ک گفت:الکس،الکس خوبی؟؟ چی شده؟! گفتم :خوبم، خوبم، یکم سرم گیج رفت الان طوریم نیست 🙂
سریع اون چیزه رو توی کشو قائم کردمو رفتم پایین. بابام گفت :چی شد؟ گفتم :هیچی، سرم گیج رفت فقط، خوبم 😀گفت :خیلی خب گفتم :من میرم بخوابم شب بخیر 🌌رفتم طبقه بالا، یه علامت بود ک هی میومد جلوی چشمام. روی میزم نشستم و اون طرح رو کشیدم. شکل یه ایکس بالدار بود، این علامت روی لباس اون مرد هم بود فکرمو بد جور درگیر کرد. یهو یه صدایی شنیدم. برگشتم دیدم...........
خب دیگ واقعا تموم شد 👈🏻 برین صحفه بعد آنچه خواهید دید داریم 🤗
آنچه خواهید دید..........یعنی چی ک مردم؟!............ ازت منتفرم.............. الکسسسسسسس............. بابااااااا نه لطفا........
خب خداحافظ ✋🏻 👍🏼
ممنونم ک تا اینجا همراهیم کردید 🌺 🌺
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
سلام اجی مهدیس جون خوبی داستانت عالیه چرا تستچی دیگه نمیزاره تست بسازیم😭😭😭
سلام مرسی 💟
تا چهارشنبه نمیشه تست ساخت