17 اسلاید صحیح/غلط توسط: F.F انتشار: 4 سال پیش 903 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام قسمت آخر
سلام وقت بخیر قسمت آخر هست این قسمت می خواهم ی داستان دیگه بنویسیم بعد از اون دوباره میراکلس می سازم
از چشم مرینت:از خواب بیدار شدم رفتم مدرسه زنگ تفریح بود که ی آکومایی دیدم سریع تبدیل شدم ولی بخاطر بیماری ام زیاد وضع خوبی نداشتم گربه هم آمد و بعد با هم شکست اش دادیم بعد من مایورا را دیدم که داره قایمکی نگاه میکنه با گربه تعقیب اش کردیم تا به ارباب شرارت برسیم اون رفت داخل ی مخفی گاه که همه جای اون بسته بود و راه فرار داشت با این حال منو گربه وارد شدیم تا وارد شدیم ارباب شرارت آمد جلو و گفت به به گربه و کفشدوزک اینجان بعد از کلی جنگ چون من ضعیف بودم موفق شد معجزه گر منو بگیر من خیلی ضعیف شده بود حالم خیلی بده بود ارباب شرارت گفت پس بگو چرا هیچ وقت آکومایی نشدی نگو کفشدوزک بودی و بعد منو بلند کرد و گفت که معجزه گرت رو ندی به من دختر کفشدوزکی میمیرع
گربه هم چون عاشق من بود معجزه گر اش رو در آورد ارباب شرارت گفت آدرین? گفت تو گربه سیاه بودی و بعد معجزه گر کفشدوزک رو گرفت و.........از چشم گربه:با چاقوی تو دست اش زد به شکم مرینت و بعد مرینت چون بیمار بود و ضعیف بود بی هوش شد و بعد ارباب شرارت معجزه گر ها رو اقدام کرد من ی دفعه با زرنگی معجزه گر اش رو برداشتم و دیدیم پدرم ارباب شرارته اون موقع جا زدم همین جور وایستادم
بعد ازش پرسیدم چرا پدر گفت همش بخاطر تو بود و خودم برای اینکه مادرتو زنده کنم گفتم پدر ولی این کار جزا داره معلوم نیست چیه گفت من تو کتاب خوندم جزا اش مردن صاحب کوآمی کفشدوزک گفتم یعنی مرینت میمیره گفت آره گفتم نه پدر من عاشق اون دخترم به نبودن مادرم عادت کردم ولی نمی توانم به نبود اون عادت کنم ولی پدرم گوش نکرد و رفت و آرزو کرد که مادرم زنده شده و این اتفاق افتاد همون موقع دیدم نبظ مرینت از کار افتاد و بعد من گربه ام گرفت تا تونستم گریه کردم بعد بارون شروع به آمدن کرد مرینت رو بغل کردم و بردم دم خونه شون و دادم به خانواده اش بعد رفتم پیش استاد فو و کل ماجرا رو براش تعریف مردم
اون گفت میشه برای نجات دادن کفشدوزک ی کاری کرد ی زن باید گوشواره کفشدوزک رو گوش اش کنه و بعد تبدیل شه و بره پیش مرینت و ی ورد رو بگه تو جان خودش رو به مرینت ببخشه این ی رازه به کسی نباید بگی چون که فقط مال صاحب معجزه گر کفشدوزک هست و می توانند اون زنده کنه گفت ممنونم استاد و بعد ورد رو گرفتم و رفتم سراغ...
مادرم همه چیز رو براشگ تعریف کردم و اون گفت که حاضر میشه این کارو بکنه گوشواره کفشدوزک رو بهش دادم و بعد تبدیل شد و رفتیم خونه مرینت اون رو تو اتاق اش گذاشته بودن و خانواده اش پایین بود گریه می کردن بعد مامان ورد رو خواند و بعد ی دفعه به صورت پودر در آمد و رفت به هوا و مرینت بعد از ی ساعت بیدار شد سالم بود من خیلی خوشحال شدم و همون موقعه بوسیدمش
و بعد رفتیم پایین پیش خانواده اش خیلی خوشحال شدن و بهشون گفتیم شوخی بود من برای عقد با مرینت صحبت کردم اون ها هم قبول کردن به خواست مرینت قرار شده ی عقد ساده بگیریم و بریم سر خونه زندگی مون(راستی پدرم هم افتاد زندان)روز عقد فرا رسید ی مراسم ساده ولی عاشقانه گرفتیم
بعد از عقد مرینت رو بردم خونه و ی شب عاشقانه بود فردا صبح شد بیدار شدم اولین شبی بود که با مرینت بودم و خیلی شب خوبی ،بعد صبحانه خوردیم و مرینت رو بردم بیمارستان نوبت دوم اش بود
یک ماه بعد
صبح از خواب بیدار شدم و دیدیم مرینت پاشده رفته دست شویی صداش زدم گفتم مرینت خوبی گفت آره بهترم ولی خیلی بالا آوردم چند روزی میشد که مرینت این جوری بود من نگران بودم اول فکر می کردم مال بیماری ولی فکنم ی چیزی شده بود نوبت بعدی مرینت یک ماه دیگه بود و من نمی توانستم صبر کنم برای همین آنو بردم دکتر
دکتر بعد از گرفتن آزمایش گفت مبارک باشه تبریک میگم شما پرد شدید همسرتون با داره گفتم واقعا گفت آره مبارک باشه می توانی برید پیشش رفتم پیشش جفتمون از خوشحالی نمی دانستیم چیکار کنیم پرسیدم می دونی چند وقته آت هستش گفت دکتر گفت حدودا یک ماه گفت وای خیلی خوبه که پدر باشی گفتم آره
بعد دکتر صدام کرد و گفت ممکنه این بارداری برای همسرتون سخت باشه یا همسرتون رو بکشه ولی می توانم نگهش اش داره فعلا و دیگه تا بعد از زایمان نمی توانست برای درمان بیاید
نه ماه بعد
روز زایمان مرینت رسید رفتیم بیمارستان و بعد از چهار ساعت عمل دکتر از اتاق عمل آمد بیرون گفت متأسفانه همسر شما فوت کرده و بچه تون سالم راستی همسرتون قبل از عمل این نامه رو بهم داد که بهتون بدم من همون لحظه افتادم روی زمین داد زدم مرینت و گریه کردم گریه کردم این بدترین اتفاق بود پدر (راستی تو این نه ماه پدر و مادر مرینت فوت کرده بودن و خبر هم نداشتن نوه داشتن تو تصادف) بچه رو داده بودن به ناتالی و من تازه بعد از یک ماه سر سامان گرفتم اول ها نمی توانستم بچه رو ببینم چون ی دختر مو آبی مثل مرینت بود ولی باهاش کنار آمد بعد از یک ماه نامه رو باز کردم(نامه ای که مرینت نوشته بود)خوندم نوشته بود:سلام آدرین تنها عشق زندگی من اسم دختر مون رو پرینت بزار به یاد من و این رو بدون که خیلی دوستت دارم و ازت ی درخواست دارم اونم اینکه با کاگامی ازدواج کنی من می دونستم دوست ات داره و می دونستم قبلاً باهم بودید و الان هم ازت می خواهم با اون ازدواج کنی من با اون صحبت کردم و اون قول داد که از بچه مون مثل مادر مواظبت کنه و مطمئنم چون خودش نم توانم مادر بشه دوستت دارم مرینت
یک سال بعد
من کاگامی ازدواج کرده بودم ولی اصلا کاری به کارش نداشتم چون هنوز مرینت رو فراموش نکرده بودم و به خواست اون باهاش ازدواج کرده بود خیلی جزر آور بود که دخترم مرینت به کاگامی بگه مادر به جای مرینت (راستی پدر آدرین هم مرده بود) بعد از این همه سال که مرینت مرده بود با کاگامی خوب شده بود و الان ما دوتا بچه داشتیم
دوستان اینم از پایان اگر خواستید ادامه بدم و به کلی داستان عوض شده و مرینت برگرده نظر بدید آره فقط بنویسید آره کافیه نظری هم داشتید بگید من تا چند روز دیگه صبر می کنم اگر تعداد آره ها زیاد بود ادامه اش رو می نویسم
17 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
آرههههههههه بزارش
اخ اسم بچه مرینت شد پرینت مگه دستگاه کپیه اخه 🤣🤣🤣🤣
زدی مرینت رو کُشتی ? واقعا که
داستان عاشقانه میخوای بیا Ladybug & Cat noir بخون
سلام دوستان به دلیل استقبال بالا هم در دیوی هم اینجا داستان ادامه داده میشه و جمعه ۲ آبان در سایت موجوده(اگه تست چی قبول کنه و مرینت بر میگرده)
آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره
آره
ره
آره
اره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره آره
آره
آره
آره
اره
آره
آرههههههه
لطفا نظر بدید ادامه ی داستان چه شکلی باشه
سلام وقت بخیر داستان رو ادامه می دم ولی هرچی تعداد درخواست کننده ها بشتر باشه قسمت های بیشتری میزارم
مرینت رو برگردون