
سلام دوستان این پارت یازدهم امیدوارم خوشتون بیاد و من باید از شما عذرخواهی کنم چرا که این مدت تقریبا همش آدرین تو بیمارستان بود ولی دیگه آدرین نمیره بیمارستان بلکه در ادامه مرینت خواهد رفت ?
از زبان مرینت: الان حدودا دو هفته از تصادف آدرین میگذره و اون توی کماست همه بچه ها ناراحت بودنند من، ادوارد،آلیا،نینو،و...لوکا هم که رفته بود توی این دو هفته خیلی ناراحت بود همش بیمارستان بودم الان هم حدود یک ساعتی هست که اومدم خونه اونم بخاطر اجبار خیلی زیاد ادوارد اما نتونستم دوام بیارم پس منم رفتم بیمارستان ادوارد تا منو دید گفت مرینت من که گفتم برو خونه استراحت کن حالت اصلا خوب نیست منم گفتم نه نمیخوام من باید اینجا باشم خواهش میکنم دیگه چیزی نگو ادوارد هم دیگه چیزی نگفت بعد هم بلند شد و رفت بیرون منم رفتم توی اتاق آدرین نشستم روی صندلی کنارش و دستش رو گرفتم و در حالی که گریه میکردم گفتم آدرین منم بدون تو نمیتونم خواهش میکنم بلند شو و از همین حرف ها بعد هم سَرَم رو گذاشتم روی تخت یهووو
حس کردم آدرین دستش رو حرکت داد منم سریع دویدم بیرون و به پرستار خبر دادم چند تا پرستار و یه دکتر رفتن توی اتاق آدرین و بعد از چند دقیقه اومدن بیرون بعد من از دکتر پرسیدم چی شده اونم گفت یک خبر خیلی خوب دارم براتون حال مریضتون بهتر شده و احتما اینکه به هوش بیان خیلیه منم نمیدونستم از خوشحالی چیکار کنم یهو ادوارد اومد و داخل دستش هم یه پلاستیک بود منم رفتم و بهش گفتم اونم نمیدونست از خوشحالی چیکار کنه دو روز بعد توی این دوز من و ادوارد یک سره داخل بیمارستان بودیم بعد من به ادوارد گفتم ادوار تو دیگه برو خونه ادوارد اول خیلی اصرار کرد که نمیره ولی من دیگه راضیش کردم یه چند ساعت بعد از اینکه ادوارد رفت من رفتم توی اتاق آدرین و نشستم کنارش و نگاش کردم و توی ذهنم گفتم آدرین من چه طوری باید ببخشمت و حرف های دیگه توی همین فکر ها بودم که دیدم ...
بدن آدرین تکون خورد بعد پلک هاش رو باز کرد منم سریع رفتم و به دکترش گفتم بعد از چند دقیقه دکتر از داخل اتاق اومد بیرون و گفت مریضتون حالش خوبه و به زودی به بخش داخلی انتقال پیدا میکنه منم از خوشحال به تک تک بچه هادزنگ زدم ...۱ ماه بعد از زبان مرینت دو هفته قبل آدرین رو مرخص کردن و الان حالش بهتر بود منم امروز رفتم خونه آدرین وقتی رسیدم آدرین خواست بغلم بکنه منم از زیرش در رفتم فکر کنم ناراحت شد ولی به روی خودش نیاورد بعد من ...
متوجه شدم که آدرین داره سرفه میکنه بعد منم دستم رو گذاشتم روی سرش دیدم خیلی داغه گفتم آدرین سرما خوردی اونم گفت نمیدونم چند روزه حالم خوب نیست منم رفتم و براش یه سوپ درست کردم و دادم که بخوره بعد از اینکه سوپش رو خورد من گفتم دیگه باید برم وقتی خواستم برم آدرین دستم رو گرفت و گفت مرینت تو هنوز از دست من ناراحتی منم گفتم نه بعد گفت چرا دیگه ناراحتی مشخصه ازم فاصله میگیری نمیذاری بهت دست بزنم منم گفتم آدرین می خواهی چیکار کنم بیام و بغلت کنم بگم چه طوری عشقم آدرین هم گفت نه ولی من بهت گفتم که این کار من یه دلیل منطقی داره.. آره گفتی ولی دلیلش رو یادم نمیاد آها جون دلیلش رو نگفتی یادم نمیاد بعد هم گفتم آدرین دستم رو ول کن میخوام برم اونم همینکار رو کرد و منم رفتم ....
یک ماه بعد از زبان مرینت امروز شروع ترم جدید دانشگاه بود من و آدرین داخل یه دانشگاه درس میخوندیم دانشگاه مد من آماده شدم و به سمت دانشگاه حرکت کردم ..دانشگاه خیلی بزرگی بود ۵ طبقه داشت من هم رفتم و کتاب هام رو گرفتم و رفتم توی کلاس وقتی رسیدم دیدم آدرین اومده و همه دور اون جمع شدن تمام شاگرد هارو میشناختم به غیر از یه دختره که تازه اومده بود اونو نمیشناختم(دوستان الان ترم دوم دانشگاه هست ) منم رفتم و روی صندلیم نشستم آدرین تا منو دید گفت سلام مرینت منم گفتم سلام تمام بچه ها داشتن خیلی آروم میخندیدنند ?خب اونا از رابطه من و آدرین خبر داشتن چند روز بعد ..
توی این چند روز متوجه شدم که اون دختره تازه وارد که اسمش آلیس بود خیلی داره خودش رو به آدرین نزدیک میکنه ولی خب من تعجب نکردم از زبان ادوارد امروز من به آلیاو نینو و بقیه بچه ها زنگ زدم (به جز آدرین و مرینت) و گفتم که بچه ها من میخوام آدرین و مرینت رو با هم آشتی بدم اونا هم خیلی خوشحال شدن بعد من نقشم رو براشون گفتم اونا هم تایید کردم بعد به آدرین زنگ زدم و با اون هم هماهنگ کردم اون هم خیلی ازم تشکر کرد و بعد به مرینت زنگ زدم و گفتم مرینت من مبخوام برای شروع ترم جدید دانشگاه یه جشن بگیرم و تو هم باید بیای درضمن این یه دستوره نه یه خواهش مرینت یکم خندید و گفت باشه میام بعد هم من و بچه ها خونه رو تزئین کردیم بعد هم آدرین اوند و از همه ما تشکر کرد بعد هم مرینت اومد مرینت یه لباس قرمز و مشکی کوتاه پوشیده بود و موهاش رو هم باز گذاشته بود وقتی دید که ما گولش زدیم خیلی عصبانی شد ولی خب هیچی بهمون نگفت
از زبان مرینت وقتی دیدم که بچه ها گولم زدن عصبانی شدم ولی خب هیچی نگفتم چون نمیخواستم که ناراحت بشن بعد وسط مهمونی آدرین منو به رقص دعوت کرد بعد همه بچه ها با هم گفتن که قبول کن منم دست هاش رو گرفتم و رقصیدیم وقتی داشتیم میرقصیدیم آدرین بهم گفت خیلی خوشکل شدی منم گفتم ممنون بعد هم گفت اینا برای ماست منم گفتم آره کار ادوارد بعد آدرین تا خواست حرف بزنه بهش گفتم خواهش میکنم آدرین میشه فقط سکوت کنی اونم دیگه ساکت شد بعد وسط رقص از زبان آدرین همینطور که داشتم با مرینت میرقصیدم یهو دیدم مرینت ازم جدا شد و رفت کلا از خونه رفت بیرون همه بچه ها تعجب کرده بودنند منم یه بار دیگه ازشون خداحافظی کردم و یه چتر برداشتم و رفتم دنبال مرینت از زبان مرینت بعد از اینکه از آدرین جداشدم یهو یه نفر صدام زد آدرین بود ..
بعد جلوم ایستاد و یه چتر گرفت روی سرم (عکس همین پارت ) واقعا هوا سرد بود منم یادم رفت که پالتوم و چتر از خونه ادوارد بر دارم به خاطر همین از آدرین تشکر کردم بعد آدرین گفت مرینت میشه راه بریم منم گفتم آدرین اصلا حالم خوب نیست فقط میخوام برم خونه اونم گفت باشه بذار میرسونمت اینقدر اسرار کرد که قبول کردم ...
دوستان امیدوارم خوشتون اومده باشه البته این رو هم اضاف کنم که همونطور که قبلا گفتم شخصیت های داستان من یکمی با میراکس متفاوته
دوستان لطفا نظر بدید ?
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت قشنگه???
چرا قسمت بعد رو نمی زاری
عاللللللییییییییی بودددددددد
چشم ?
عااااااااااااااااااااااااااااااااالی بعدی رو زود بزار
عالی بود
دوستان نیش عقرب پارت ۶ هم رسید