
زندگی همیشه آسان نبوده است! امید وارم خوشتون بیاد
از طرف سوفی:از طرف آلیس:امروزیه همکلاسی جدید برای ما اومد ، اولش خوشحال بودیم اما بعد فهمیدم اونم یکی ازخودخواه های کلاسه. اسم این همکلاسی خودخواه " اوکو" بود. بعد از اینکه مدرسه تموم شد با سوفی به کافه رفتیم. من به سوفی گفتم : هایپر استار کجاست؟ اون گفت: بهت نشون میدم اما قبلش باید بریم یه جای دیگه. ما ساعت 10:20 به خونه رسیدیم. امروز صبح زود یکی بهم زنگ زد.حالا بگید کی؟ یونا بود! فردا جشن مدرسه مون بود و درست یک زنگ قبلش امتحان داشتیم و من هیچی نخوندم! من بدبخت چی کار کنم بهتره از سوفی کمک بگیرم!!ن.....نه از طرف سوفی: اوهوک ! بالا خره این دختر زنگ زد!! 29بار زنگ زده!!! اوه! من باید برم!!!!!!!!!!!! آخ! دردم اومد! آی!
حالا چه لباسی بپوشم؟........یعنی میشه؟چی میشه!؟ کی اینجا تو اتاق منه؟
از طرف آلیس:سلام ببخشید خودمو معرفی نکردم !خب من آلیس هستم و15 سالمه . من مدرسه ی.... حالا می گم! امتحانم رو چیکار کنم ؟... اِه ! سوفی اومده! راستی پیاممو جانی نخونده!! اَه پسره ی حواس پرت!!!! رفتم لباس مدرسه رو که باسه ی اردو بود پوشدمو رفتم تا برم مدرسه سوفی مثل همیشه با دوستش یونا و کانا منتظر من بودن! بهشون گفتم: سلام خانم سوفی! دوباره دیر کردم!؟ سوفی گفت : مگه میشه دیر نکنی! هی! لباسم! بو باقالی میاد! گفتم: چی؟ آها! ببخشید. بو جوراب های منه!! و خندیدم!
تینابعد گفت بیا باید توی صف باشیم گفتم:اینجا چه غلطی میکنی؟ گفت:بیا توی مدرسه کارت دارم ! چه غلطی میکنی چیه؟ بی ادب! همتون دیوانه شدید ! گفتم: داری چی میگی؟ من گفتم اینجا چی کار می کنی؟ بهتره به خودت یه سر بزنی!??? گفت: بی ادب ! بعد سوفی اومد تو حیاط! گفتم:تو اینجا چیکار میکنی؟ گفت:? ام خب گفتم ببینم چه خبره! تینا گفت: عه وا! برو شاید بخواین حرفای .... راز مونا بگیم به هم!این یکی رو راست میگه!?ها! امروز جان رو دیدم! بهش گفتم: اوهوک! چه خبر از این طرفا! مسخره! تو چرا جوابای تماس هام. نمی دی؟! جان گفت: چی کار کنم دستم بنده ها! گفتم:خودتو لوس نکن مرد گنده !?تو میدونی نگرانت میشم! ??? تو بامن داری بازی میکنی!??بخاطر من این مسخره بازی تموم کن !وای خدا دارم روانی میشم ?♀️خدا جون! ?♀️?♀️?♀️جان گفت: ?بسه باشه موخمو خوردی!?? باشه آلیس! اما من کار دارم شب میام دنبالت! آماده باش ?بای! ?
و معذرت خواهی کردو رفت. شب شد و من لباس مهمونی مو پوشیدمو (همونی که برای عکس داستان) بعد رفتم دم در شروع کردم به قدم زدم و منتظر بودن دیدم سوفی با یه پسره! اوه! باخودم گفتم مشکوکه ها!?کجا میره ؟؟? چ...چرا یه دفعه ای ؟?وای?نگو که.....چی شد ؟؟؟???ابرو ریزی بد تر از این نداریم?که سوفی رو با یه پسر ببینیم!??حالا عکس رو تو ی وبسایت یا صفحه ی مجازی میزاره ??♀️بیچاره ها ?♀️?چه دوستی!!???! ????♀️! وای چقدر خندیدم!! ??? وای خیلی بد بود!
???????????? بیدار شدم هیچی یادم نمی اومد به جز سوفی و پسره بقلش!!!!هر چند که ازشون نمیترسم ولی شاید باعث دردسر بشن!!! آره پس من چی باید به شما خواننده بگم؟ دانشگاه اوکایا؟ این رو یکی بهم گفته بود
امیدوارم از این تست لذت ببرید امیدوارم از این تست لذت ببرید ???????????بای
بفرمایییییین من اومدم ???یه قسمت از 2 روبرای شما می نویسم ????خیلی هیجان دارم!!!
خوب بودم که مامانم دستش رو روی شونم گذاشتو گفت : آلیس!آلیس!???→قیافه ی مامان گفتم: چیه؟ باز از سوفی جا موندم!؟??گفت: نه بابا زود بیدار شدید خانم خانم ها!??.......
بای امید دارم به شما ??????
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا این جوری مینویسی من هیچی نفهمیدم کلا قاطی پاتی بود فقط یه یه سری کلمه بی معنی بودن من اصلا نفهمیدم این چرا دردش گرفت اصلا اون پسره کی بود چرا وسط حیاط دعواشون شد ??????????
??یا حضرت فیل من این همه رو توضیح بدم؟
منم همینطور ???
سلام عالی بود هر وقت می خواستی منم برای تو سیاه پوش رو می نویسم هر وقت حوصله نداشتی??منم کارمن آ.ب.ی هستم خوشبختم
سلام مرسی
نفهمیدم چی گفتی
بعدی رو بهتر می نویسم
عالی بود ???
راستی نیش عقرب پارت ۷ رسید حتما بخونید
باشه حتما
باشه! مرسی??تا جون بخوای می نویسم!
دوست خوبم به من در خواست دادی داستان شما رو بخونم داستان رو خوندم و به نظرم تخیل فوق العاده ای داری اما از نظر انشایی و نگارشی تعریفی نداره دوست خوبم من نتونستم داستانت رو بخونم چون خیلی پراکنده بود بهت پیشنهاد میکنم کتاب بیشتر بخونی تا با نحوه نوشتن بیشتر آشنا بشیامیدوارم از من نرنجیده باشی?
چشم حتما مرسی??