دوستان اینم پارت 6 . مرسی از اینکه حمایت کردید . ( قول دادم زود تمومش نکنم )????
داستان از جایی شروع میشه که در کلاس باز میشه : یهو یه دختری با موهای بلند طلایی وارد کلاس شد . املی خشکش زد! کفت: این... اینکه همون دخترس که دیشب جک داشت اذیتش میکرد!!!??? دختر نشست کنار املی. که صوفیا اومد دم در کلاس و گفت: اهای املی ، یه پسری باهات کار داره. املی: کیه؟! صوفیا: میگه جاستینه. املی مثل فشفه از کلاس بیرون رفت. پشت سرش جک هم از کلاس اومد بیرون که یه دفه رزالی پشتشو کشید و گفت: ببین جک ، نذار آبروی چندین و چند ساله ماها بره ! ولش کن ! چیکارش داری !؟!؟! جک: ولی رزالی! من واقعا دوسش دارم و نمیخوام اتفاقی واسش بیوفته ! ا رفت دنبال املی
12 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
لطفا ادامه بده دل توی دلم نیست قسمت های دیگر را بخوانم داستانت آنقدر خوب است که باید از ش یک داستان بسازن???????????????
مرسی باشه حتما میزارم
نوشتم در حال بررسیه??
عالی بود هرچه زودتر بزاری طرفدار بیشتری پیدا میکنی خوشحال میشم تست منم بخونی اسمش عشق ابدی
باشه حتما میخونمش
عاشق داستانتم.
ممنون