Ladybug 8

سلام قسمت هشتم،قسمت نه و ده رو می زارم بعد فصل یک تمام میشه و میرسم سراغ فصل دوم حتما دنبال کنید چون فصل دوم خیلی اتفاق های باحالی می افته و اگر این سه قسمت باقی مونده کم بود در فصل دوم جبران میکنم(تست و فقط برای خواندن هست و فقط گرینه صحیح را انتخاب کنید)

از چشم مرینت:داشتم قدم میزدم که برم سمت خونه ی دفعه دیدیم آدرین داره صدام می‌کنه و می دود دنبالم من نادیده گرفتم(چون می خواستم ناز کنم)بعد رسید بهم گفت مرینت به جلو نگاه کردم چیزی نگفتم دست اش رو گذاشت رو شانه ام و گفت چی شده چیزی نگفتم و به ی سمت دیگه نگاه کردم بعد آدرین دست اش رو گذاشت رو صورتم و صورتم رو چرخوند به سمت خودش گفت مرینت عاشقتم

و تحمل اینکه باهام قهر باشی رو ندارم و بعد بغلم کرد و منم بغل اش کردم

بعد گفت باید ی سر باهم بریم بیمارستان گفتم اونجا چرا گفت باید بریم بعد بهت میگم رفتیم بیمارستان از من خون گرفتم و بعد رفتیم خونه

از چشم آدرین:مرینت رو گذاشتم خونه و بعد رفتم خونه تا رسیدم از بیمارستان زنگ زدن گفتن که شما همراه مرینت دوپنجنگ هستید گفت بله گفت خانم مرینت به ی بیماری مبتلا هستن که ممکنه باعث مرگ اون خانم بشه ولی راه درمان داره و خیلی هزینه ها اش گرونه اگر می توانی پرداخت کنید تا نوبت بدم چون هرچه زود تر درمان بشه برای بهتره

گفتم بله نوبت بدید و بعد دکتر گفت پس فردا ساعت ۴ بعد از ظهر گفتم ممنونم،بعد رفتم خونه مرینت اینا و مرینت نبود با آلیا رفته بود بیرون،با والدین اش صحبت کردم گفتم که راست اش رو بخواهید من چند وقته دوست پسر مرینت هستم و متوجه بیماری در مرینت هستم و ازتون می خواهم بزارید من مرینت رو درمان کنم و بعد والدین مرینت را به زور رازی کردم و آنها قبول حردن

بعد منتظر موندم تا مرینت بیاد و بعد باهم رفتیم تو اتاق اش و همه چیز رو برای تعریف کردم اون نگران به نظر می رسید گفتم چیزی نیست زود درمان میشی و بغل اش کردم فکنم با بغل کردن اش بهش آرامش دادم بعد گفتم پس فردا ساعت ۴ میام دنبال ات اونم گفت باشه و بعد من رفتم

دو روز بعد ساعت ۳ ظهر

از چشم مرینت:آدرین آمد دنبالم و راه افتادیم داخل راه از آدرین پرسیدم اگه من مردم بعد از من با کسی دوست میشی یا ازدواج می‌ کنی؟(آدرین اشک تو چشم هایش جمع شد)گفت:خدا نکنه ،اگر دختری مثل تو پیدا کنم که نمی کنم آره

امیدوارم لذت برده باشید