
خب اینم از پارت سوم ☺ ಠ_ಠ
آقای پ، د، ن:بله ایشون خانم ا/ت و یه کاراگاه معروفی هستن که بجز ما کسی صورت ایشون رو ندیده 🤗....... خانم ا/ت فکر کنم شما اسم پارک جیمین رو شنیدین! 😇. ا/ت:لطفا با من راحت باشد . بله شنیدم 😊. میشه لطفا بحث رو ادامه ندید 🧐.... پ، د، ن:میتونم دلیلش رو بپرسم؟ 🧐... ا/ت:🤫این جا جای مناسبی نیست 😇. اگه میشه لطفا آقای پارک خودشون رو معرفی کنن؟ 😊.... جیمین :اووو بله و از جام پاشدم به طرف ا/ت خم شدم و دستم رو دراز کردم ، سلام اسم من جیمینه و از دیدنتون خوشبختم...ا/ت:من هم از دیدنتون خوشبختم آقای جیمین🤗.... آقای پ، د، ن: اگه میشه لطفا شما ساعت 10 به خونه عضا برید چون به قول حرف شما این جا اصلا امن نیست 😇.... ا/ت:بله، خب دیگه من باید برم تا کسی بهم شک نکنه من از محضرتون مرخص میشم 🤭.... بعد سریع از کمپانی که اومدم بیرون این ور اون ور ساختمون رو چک کردم آخیش کسی نبود 😛....
جیمین:عععع!!!! ایرانیه و اونم کاراگاه 🤗.... خوبه، نه به اون دیروزی که از کیوتی داشتم غرقش میشدن نه به الا که یه دختر خفن!! 😎.... خوب دیگه باید بریم خونه اون از ما جلوتر خداحافظی کرد و رفت و ماهم از پ، د، ن خداحافظی کردیم و به طرف خونه اومدیم 😄.... وقتی وارد خونه شدیم سریع لباسامون رو عوض کردیم و جین یه ناهار خوشمزه درس کرد 😋«آب دهن نویسنده راه افتاد😐» بعد از این که ناهار رو خوردیم، تقسیم کار کردیم 🙃..... دیگه چون کار ها کم بود به من نرسید آخیش😁.... دیگه حوصلم پوکیده بود که رفتم به فیلم درام اکشن ریختم که نگاه کنیم⚡.....
ا/ت:وقتی از کمپانی دور شدم سوار ماشین شدم و رفتم که برای خودم وسایل بگیرم شنیدم لباسای اینجا معروفه 🧡..... دیگه به پاساژ رسیده بودم ماشینم رو پارک کردم و به اولین مغازه ای که توش بوتیک لباس زنونه بود رفتم..... وایی چه خوشگلن 💜... اولین لباسی که برداشتم یه هودی ناز مشکی بود که وقتی شب میخوام برم کسی بهم شک نکنه.... بعد که کلی لباس گرفتم دیگه کم کم ساعت 4 ظهر میشد.. راه افتادم که برم خونه 😌⭐.....

ماشین رو روشن کردم و به طرف خونه رفتم. رسیدم خونه..... باید زمان بندی میکردم کار هارو که دیر نشه، وسایل هارو گذاشتم اتاق و برگشتم توی آشپزخونه در یخچال رو که داشتم باز میکردم دلم خواست که امروز یه پیتزا بخورم 😋..... موبایلم رو برداشتم و یه پیتزا سفارش دادم تا وقتی پیتزا بیاد رفتم دوش گرفتم و اومدم پایین پیتزا هم دیگه رسیده بود 😁..... ساعت 7 میشد «کار های خونه رو انجام داده».... رفتم اون هودی مشکیم رو پوشیدم و موهام رو گیس کردم.... (ا/ت دختریه که رنگ پوستش مایل به برنزه هستش و موهای خرمایی و چشم ها قهوهای کم رنگ و روی گونه سمت راستش یه چال گونه داره ⭐).....
تا آماده شم ساعت شد 8 دیگه داشتم راه میوفتادم که دیدم ماسکم رو نزدم رفتم بالا و اومدم پایین البته با ماسک این دفعه 😁..... داشتم راه میوفتادم به خونه عضا که چند تا آدم نظرم رو جلب کردم.... یکم دقت کردم خیلی شبیه زیر دستای دون وو بودم...... به موچ دستشون نگاه کردم نه امکان نداره........ 😨😰
ارع خودشون بودن 😨..... ولی دون رو ندیدم وای نه یکیشون منو دید.... یکی:بچه شما هم دیدین انگار یکی اون پشته دیوار هستش... نه داره نزدیک میشه... یکی:به این جا چیکار میکنید 😏.... بمیر ا*ش*غ*ا*ل...(زد توی صورتش).... اون یکی :هی داری چیکار میکنی جک... اها اسمش جکه. جک:اینجا یه مشکلی داریم یا بهتره بگو مزاحم... دیگه چاره نداشتم مجبور شدم که باهاشون ور بیوفتم ... چون تعدادشون زیاد بود تونستن منو بزنن و واقعا همه جا درد میکرد... از زمین پاشدم دیدم که رفتن سریع با همون وضع رفتم به طرف خونه عضا نه الا میرن اونجا«نزدیک خونه عضا بودن » . وارد حیاط شدم 🤕....
زنگ درو که زدم....جیمین: دیگه میشد گفت ساعت 1 صبحه ولی باز ا/ت نیومده بود 🙁.... همینجوری که داشتیم فیلم میدیدم که صدای در اومد تق تق تق .... کوک برو ببین کیه؟ وقتی کوک درو باز کرد انگار یه شک 111111بهمون وصل شده بود 🙁.... زیر چشمش یه کبودی بود و از کنار لبش خون میومد و لباساش خونی و پاره بود😱😰......
ฅ😻ฅ ฅ😻ฅ ฅ😻ฅ ฅ😻ฅ ฅ😻ฅ ฅ😻ฅ ฅ😻ฅ ฅ😻ฅ ฅ😻ฅ ฅ😻ฅ ฅ😻ฅ ฅ😻ฅ خب این پارت هم تموم شد ✌🏼⭐ دوستون دارم لایک و کامنت نشه فراموش فرزندم 😌 فالو=فالو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی عالی 😍😍
میسی میسی 😁❤❤😄