سلام اینم از قسمت 2 و یه نکته اینکه از قسمت بعد سعی میکنم با عکس بزارم قسمت ها رو و تا جایی که الان به ذهنم رسیده این داستان رو تا فصل 4 ادامه میدم لایک و کامنت فراموش نشه 😉 اسم این قسمت فراموشیه خب بریم برای داستان
از زبون علی : اون هانیه بود ( خب بچه ها هانیه ادرین : چقدر حرف میزنی 😐1 لحظه ساکت شو خودشون میفهمن کیه 😒 من : باشه راستی از این به بعد اینا تو داستان کمکم میکنن متاسفانه 😑 ) از زبون هانیه : با خواهرم تا رسیدیم در کلاس رو زدیم خیلی دیر کرده بودیم رفتیم داخل و سلام کردیم استاد هم سلام کرد و بعدش یه نگاه انداختم که کجا بشینم و بعدش علی رو دیدم 😬 این اینجا چیکار میکرد. از حس علی راجب خودم خبر داشتم پس رفتم دور ازش نشستم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
داداش علی نمیخوای پارت بعد بزاری فردا عصر اخر میایی بریم و*ب؟
اها راستی من دایانام این اکانت مخفیم هست 😄
به کسی نگی این دارم خب بگی شب میام تو خوابت😑😐
عالی بود 😄😄😄
پارت بعد رو چرا نمیزاری 😥😥
عالی بود مثل همیشه 💕💕💕💕💕
چالش: باب اسفنجی(هنور روحیه بچگی قشنگم نگه داشتم خسته نباشم😐😂)
فقط زود بزار چون اگه دیر بزاری کلا عادت همیشگی منه جای خودت داستان توی ذهنم ادامه میدم میخوای به داستانت گند نزنم تند بزار😉😂