رفته بودم توی اینستا یکم گشت بزنم و فهمیدم یه نفر یه داستانی گذاشته که براش اتفاق افتاده و من از زبون اون داستان رو تعریف میکنم پس خوشحال میشم تا آخر بخونی و نظرت رو در آخر بگی
رفته بودیم خونمون تو جنگل که نزدیک خونه مامانبزرگم بود،عروسی یکی از فامیل ها بود ولی من حوصلش رو نداشتم برم برای همین نرفتم و تنهایی خونه موندم اونم وسط جنگل یعنی دور تا دورم درخت بود و اینکه نمیدونستم قراره عروسی تا 3،2 شب طول بکشه!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
واوو خیلی باحاله به ۳ داستان منم سر بزن❤️❤️🌚🌝