
در قسمت قبل دیدیم تاریکی عظیمی کل دنیای رو پوشونده همزمان با اینکه همه کوامی ها قدرت های برتر شون رو از دست دادند کت نوار قدرتمند شده دو نگهبان به نام های سانتا و برنوویل به کمک لیدی باگ و کت نوار اومدند و در آخر هویت کت نوار برای لیدی باگ فاش شد حالا لیدی باگ چی کار می کنه ؟ ادامه این همکاری به کجا می ره ؟ چه بر سر دنیا خواهد آمد ؟ با داستان همراه شوید
آه بلندی میکشم و روی کاناپه ولو میشم خون روی پیشونیم خشک شده آدرین رو روی تخت خوابوندم بعد از یه مدت بلند میشم و به سمت دسشویی میرم روبه روی روشویی می ایستم و به خودم تو آینه نگاه می کنم زخمم رو می شورم و بهش چسب زخم می زنم توی فکر فرو می روم که در دسشویی باز می شود اول فکر می کنم که آدرین است ولی با دیدن چو خشکم میزنه چو سرخ میشه و میگه ببخشید و می خواد در رو ببنده که در رو میگیرم می ایستد و نگاهم می کند می گویم آمریکا خیلی بهت ساخته ۵ ساله ندیدمت فقط نگاهم کرد و گفت دلم برات تنگ شده بود احساس می کنم می خواهد چیز دیگری هم بگوید ولی نمی گوید و بیرون می رود
دو روز بود که به الکس ، چو و آدرین سر نزده بودم راستش نمی دونستم چطور باید با این موضوع کنار بیام با تیکی خیلی حرف زدم و تیکی مدام بهم می گفت اگر فکر می کنی برات سخته که بهش بگی کی هستی حداقل مثل لیدی باگ گذشته باش ولی حرف زدن خیلی آسونه الکس باهام تماس گرفت و گفت که آدرین می خواد ببیندم ( البته لیدی باگ رو ) نمی دونستم چی بگم قبول کردم تبدیل شدم و به خونه الکس رفتم در زدم الکس در رو باز کرد و گفت خوش اومدی بیا تو آدرین منتظرته دلم نمی خواست تنها دختر باشم گفتم: چو کجاست؟ گفت اون وقتی آدرین بهوش اومد رفت گفتم آهان و وارد شدم آب دهنم رو قورت دادم و گفتم سلام آدری .. یعنی کت نوار
لیدی باگ وارد شدو روبه رویم نشست الکس هم روی کاناپه رو به رویم نشست سکوت طولانی بین مان بود تا اینکه الکس بلند شد و گفت خب من برم اتاقارو مرتب کنم هنوز یکم کار داره اگه کاری داشتید همینجام و لبخندی زد و رفت بعد از مدتی روبه لیدی باگ گفتم خب ؟ لیدی باگ بالا پرید و گفت : خب ؟ خندیدم و گفتم رفتارت عجیبه منظورم اینکه تو دیگه حالا هویتمو می دونی پس حق اینکه منم بدونم تو کی هستی . لیدی باگ بالا پرید و گفت امکان نداره یعنی منظورم اینکه چرا ؟ من باهاش راحتم بلند شدم و گفتم یعنی نمی خوای بگی کی هستی ؟لیدی باگ گفت ببین آدری.. منظورم کت نواره من هنوزم توشک اتفاقات افتاده هستم فکر نمی کنم فرصت خوبی برای اینکار باشه پس من میرم می خواستم حرف بزنم که اون رفت بیرون .الکس اومد بیرون و دستش رو رو شونه ام گذاشت و گفت خب ؟ شونه ام رو بالا انداختم گفتم قبول نکرد اون لبخند زد و گفت عجیب نیست ولی بزودی باهات راه میاد و بعد بهم چشمک زد و داخل آشپزخانه شد و گفت نظرت در مورد یه شب مردونه چیه آدرین ؟لبخند زدم و گفتم خوبه الکس. گفت: عالیه قراره خوش بگذره
به خونه بر می گردم و میگم تیکی خال ها خاموش تیکی میاد بیرون بهش میگم تیکی چیکار کنم تیکی بهم میگه از چی می ترسی مرینت ؟ میگم اگر اون هویتمو بفهمه و از من خوشش نیاد اگه نظرش روی لیدی باگ عوض شه چی تیکی نمی تونم تحمل کنم بهم بگه ازم خوشش نمیاد تیکی میگه مرینت اگر عاشقشی باید به قلبت گوش کنی من مطمئنم جوابت رو اونجا پیدا می کنی بهش لبخند می زنم و میگم مرسی که اینجا هستی و تیکی رو بغل میکنم ??
بعد از چند روز دوباره مه پیداش شد چو بهمون خبر داد که بهش ملحق بشیم بعد از مدتی آدرین دوباره کت نوار بود الکس گفت آدرین ما نمی دونیم چی هسن پس لطفا عقب وایسا اونا روی تو اثر دارند کت نوار گفت خودم می دونم حواسم هست بعد از سختی های بسیار بالاخره تونستیم مه رو شکست بدیم بدتر از همه اینکه نمی تونستم از تمام قدرتم استفاده کنم اگر فقط می تونستم اگر میشد اونوقت شاید همه چیز فرق میکرد من از تیکی بارها بعد از اون موضوع پرسیدم ولی به جایی نرسیدم تیکی اصلا نمی دونه تاریکی از کجا میاد چو شروع به صحبت کرد : بچه ها آماده بشید ما باید چند جا مسافرت کنیم من گفتم کجا چو ؟گفت بعدا بهتون میگم میخوایم بریم منشا دروازه دنیای کوامی هارا پیدا کنیم این مه ها هرچی هستند قدرتمون رو کم کردن به علاوه ما اون روز دیدیم که کت نوار اونا رو کشت می خوام بفهمم چجوری؟?? سری تکون می دیم و به سمت خونه الکس به راه میوفتیم که کت نوار دستم رو میگره و منو توی کوچه میکشه ..
کت نوار دستم رو میگیره و تو کوچه میکشه و بعد به آدرین تبدیل میشه رو به من میکنه و میگه من باید بدونم کی هستی میگم آدرین من.... گفت چرا لیدی باگ ؟ چرا نمی خوای بفهمم تو کی هستی ؟ گفتم ببین آدرین من فقط ... باید درک کنی من نمی تونم ...?? آدرین گفت باشه لیدی باگ اگه تو اینطور می خوای من اصرار نمی کنم اما لیدی باگ بدون هویتت برای همیشه مخفی نمی مونه اما شاید اعتماد و علاقه من به تو ... پشتش کرد و گفت : نمی خوام عشقم یه طرفه باشه لیدی باگ پس راحتت می ذارم .??? نه نه نباید اینطور بره چطور می تونم بهش بگم مشکلم چیه صدایی از درونم میشنوم انگار میگه به قلبت اعتماد کن شاید خیلی دیر کردم و دست پا چلفتی بودم اما نمی خوام لیدی باگ دست چلفتی باشم میگم صبر کن آدرین . می ایسته ولی برنمی گرده میگم تیکی خال ها خاموش و به خودم تبدیل میشم هنوزم برنگشته خوبه چون می تونم راحت باهاش حرف بزنم میگم ....
میگم من اینم شاید وقتی برگردی و ببینی واقعا کیم ازم ناامید بشی شاید ترکم کنی آدرین از ته قلبم عاشقتم تو همکار و دوست خوبی هستی ولی تو هیچ وقت نخواستی برام چیزی بیشتر از این باشی همین طور که من برای کت نوار بودم حالا باید بهم حق بدی که بترسم تو، تو دنیای واقعی به من عشقی نداری آدرین کسی که عاشقشی ... آدرین وسط حرفم پرید و گفت فکر کردی عاشق لیدی باگ از سرزمین عجایب شدم تعجب کردم ادامه داد عاشق کسی شدم که زیر ماسک لیدی باگه اون معجزه گرت نیست که باعث شد عاشقت بشم تو عاشق این شهر و مردمش هستی و من چطور می تونم همچین کسیو بدست نیارم و بعد برگشت و گفت مرینت حدسایی زدم ولی پلگ می گفت اشتباه می کنم مثلا همیشه ناپدید شدنت و بعضی موقع ها سوتی می دادی من خوشحالم تویی مرینت تو قلب پاکی داری و بعد بغلم کرد تعجب کردم ولی بعد چشمانم را بستم و در آغوشش فرو رفتم .??
بالاخره برگشتند نشستن کنار الکس برام سخت شده و از طرفی باید بهشون اجازه بدیم باهم حرف بزنن برام عجیبه که اینهمه مدت عاشق هم بودن ولی فکر می کردن عاشق کس دیگه ای هستن به دنیا می خندم چه دنیای کوچیکیه مرینت از کجا می دونست اون گربه ای که همیشه ردش میکرد عشقش هست در واقع بالاخره میان و مرینت ماسکش رو برداشته لبخند می زنم و میگم خوبه که حالا هردوتون هویت همو می دونید راستش به این فکر می کنم چرا تمام مدت بهم نگفتید چون این کارتون رو راحت می کرد الکس گفت : خب خب پس حالا یه زوجید ؟ مرینت و آدرین از خجالت سرخ میشن روبه الکس می کنم و میگم باید بهشون زمان بدی تا با این گیجی کنار بیان. الکس میگه من می خوام خیلی زود برادر زادم رو ببینم?? تعجب می کنم : برادرزاده ؟ می خنده و میگه آره چون من و آدرین مثل برادریم مگه نه و بعد یه چشمک برای آدرین می زنه ??
بعد از اون شام آماده می کنیم و دور یه میز میشینیم و به جوک ها و ادا های الکس می خندیم بعد از اون همه اتفاق بعد از این تاریکی این ممکنه روشنایی تازه ای باشه من خوشحالم که پیش الکسم و مرینت و آدرین هم پیش ما هستن مطمئنم خیلی زود همه چیز درست میشه ? راوی : اما چو ، الکس ،مرینت و آدرین نمی دونن چه چیزی در انتظارشونه ......
خب اینم از این قسمت ?کشف هویت لیدی باگ ببخشید دیر شد درسا سنگین شدن نظرات کم شده چرا ؟ نکنه روند داستانا رو دوست ندارید وقتی نظرات کم هستن منم کم کار میشم پس نظر و پیشنهاد بدید دوستون دارم خیلی زیاد امیدوارم دوست داشته باشید تا بعد ???
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی رو کی ميزاری؟؟
الان یبار گذاشتم تستچی قبول نکرد دوباره گذاشتم داره بررسی می شه
عالی بود. پارت بعدی رو زودتر بزار ❤
کشف هویت به موقع و خوب بود عالی بود بعدی رو بزار
عالی
داستانت خیلی قشنگه! D: تعجب میکنم که تا الان نظر کسی بهش جلب نشده...اما ادامه بده ??✨