عاشقان شیطانی فصل جدید پارت یک

سلام خب این جا کلی تغیر ایجاد میشه ولی قشنگ بخون دیگه

یویی کنار پنجره نشسته و با خودش حرف میزنه : یعنی ... من هرگز نمیمیرم.........ها ایاتو کون ؟ ایاتو ( من میگم ایاتو یویی میگه ایاتو کون ):سلام راوی :ایاتو میره کنارش میشینه ایاتو :میشه یه زره خون بخورم 😈 یویی مترسه پا میشه مره کنار در که

یهو رجی میاد تو و میگه :ایاتو متونم تنهایی باهاتون صحبت کنم ایاتو:اه میخاستم خون بخورم رجی :پس حتما باید بیای رجی به ایاتو چشم قره میره یویی:چیشده رجی ؟نمیشه به منم بگی؟راستی مرسی اگر تو نیامده بودی اقای خوشتیپ خونم رو خورد ه بودن

رجی :نه نمیشه یه چیز برادرانس به کاناتو لیتو سوبارو و کو هم گفتم راوی :رجی با ایاتو رفت یویی هم رفت پیش برادران دیگه ساکاماکی تا از شون ماجرا رو بپرس ولی هیچ کدوم بهش جواب ندادن خب میریم سرا ایاتو و رجی رجی:ایاتو داشتم یه کتاب میخوندم که متوجه شدم یویی نامزد قبلیت بود که یهو قیبش زد

ایاتو :چییییییییییییییییی؟نههههههههههه یعنی من داشتم از نامزد خودم خون میخوردم حالا چیکار کنم😢 ؟رجی آروم پسر تو شاه خون اشامایی ها گریه اصلا مناسب نیست (اینجا یه فلش بک داریم سمت کوچکی ساکاماکی ها )

راوی :پدرشون یه خوناشام بود و یه دختر هم داشت ولی اون یه انسان بود بهمین دلیل ماری :بسه بزار خودم تعریف کنم راوی باشه ماری کوچولو ی ناناز من (ماری خواهر ساکاماکی ها) ماری :میشه اینجوری صدا نکنی راوی باشه خواننده ها منتزرن ماری:بابا منو دوس نداره

به خاطر اینکه من یه انسانم و اون ای دیگه خون اشامن برادران که هیچ کدوم به جز ایاتو باهام بازی نمیکنه بابام اجازه نمیده از اتاقم بیام بیرون 😢😢اون پادشاه خون اشاماس و پدرم گفته وقتی که بمیره پادشاهی رو به برادر ارشدمون یعنی ایاتو میده ایاتو خیلی مهربون

خوب امید وارم خوشتون اومده باشه کامنت ولایت کنین

بابای

راستی نظرتوش رو درباره ماری بگین من که خیلی دوسش دارم نانازه بزرگشو بیارم تو خونه البته خاطراتش هنوز ادامه داره

👋👋👐👋👋