
سلااااااامممممممممممم😁 ببخشید دیر شد من اومدم مسافرت واسه همین گوشی دستم نبود شرمسار و گناهوارم😜💛 لایک و کامنت و فالو پلییییییزززززززززز😆
لایک😊 فالو😊 کامنت😊 نزاری پارت بعد نمیاد😊 بریم سراغ داستان=جرج=یه دختر بود....به اسم پاتریشیا😔خیلی دختر خوب و مهربونی بود اما بعد از یک ماه که باهم بودیم فهمیدم اشتباه میکردم😔اون از دوستاش فاصله گرفت و کاری کرد که دوستام از من فاصله بگیرن😔میخواستم بهت بگم اما نتونستم😔💔 میا: چرا نتونستی؟😢 من: نمیخواستم ناراحت بشی😔 میا: ناراحت؟😢با این کارت بدتر شد😭ازت متنفرم از اتاقم گ م شو بیرون و فقط جلوی چشمم نباش 😭😭😭💔 من بدون این که حرفی بزنم از اتاق رفتم بیرون و مستقیم رفتم تو اتاق خودم😧 صدای شکسته شدن و افتادن وسیله ها از اتاق میا میومد😔💔 باید پاتریشیا رو ازش دور نگه دارم 😧 از قبل شماره پاتریشیا رو داشتم تا اگه مشکلی به وجود اورد یا کسی خواست داشته باشم پسسس.......بهش زنگ زدم😣💔.....

(پاتریشیا به روایت تصویر😐😂چقد خوشگله😐💛)پَت(مخفف پاتریشیا):الو؟ من: از بچه ها دور شو😡 پت: سلاااااام جرجی دلم برات تنگ شده بود😍 من: اهههههه😡بیخیال خیلی وقته جدا شدیم😒بعدشم من الان یکی دیگه رو دوست دارم حالا از زندگیمون برو بیرون😒 پت: زندگیتون؟😢 من: یه ادرس برات ایمیل میکنم بیا اونجا ولی دیدن من شرط داره😒 پت: هرچی باشه قبوله😍 من: از خانوادم فاصله بگیر😡 پت: اوفففف😒 باشه بابا😒 من:خوبه😧یک نیمه شب اونجا باش 😒 پت: چشم سرهنگ😁 من: مسخره😒 بعدشم قطع کردم 😒دختره سیریش😒چندش نچسب تفلون😒💔 دیگه سروصدای میا تموم شده بود و همه انگار رو در اتاق میا سینما سه بعدیه داشتن نگاه میکردن😐 لئو تا منو دید کشید تو اتاق خودش و گفت: چیکارش کردی؟ 😡 من: ارام باش حَیَوان😐بهت میگم😐پاتریشیا رو که میشناسی؟ لئو: یه درصد فکر کن کسی که زد پامو شکست نشناسم😐 من: خب قضیه از این قراره که.....و کل ماجرا رو بهش گفتم.
میا: بعد از اینکه جرج رفت هرچی روی میز بود از شیشه عطر گرفته تا کتاب انداختم زمین😭فقط گریه میکردم شده بودم مثل ابر بهاری😭 بعد از چند دقیقه که اروم تر شدم صدای جرج رو شنیدم که میگفت"ساعت یک نیمه شب..." اما بعدشو نفهمیدم😮 حدس زدم یه خبراییه پس باید نقش بازی کنم و امشب دنبالش برم تا اتفاقی براش نیوفته😧 مگر اینکه تو اتاقش زندانیش کنم😞که از پنجره میره😐 همون بهتر که دنبالش کنم اونم یواشکی😜 بیخیال پت و مت یا حالا هر خ ر ی که هست😀 امشب قراره جاسوس بشم😈 در کمدمو باز کردم و از داخلش چند تا وسیله جاسوسی که قبلا مخفیانه خریده بودم برداشتم😈یه شنود ، یه فلش که فکر کنم خالیه ، یه ردیاب😀 در اتاقو قفل کردم و نشستم جلوی کامپیوتر.....
فلش رو به کامپیوتر وصل کردم و رفتم چک کنم ببینم توش چیه....خببببب....چرت و پرت😐همه رو پاک کردم و دستگاه ضبط صدا رو چک کردم که کار کنه😈بعد شنود رو با یه اَپ بهش وصل کردم و رفتم بیرون😥 لئو و جرج نبودن البته شاید تو اتاق لئو بودن انا داشت شام درست میکرد ادو هم گیم میزد😐 رفتم تو اتاق جرج و دنبال گوشیش گشتم😥مثل چی گشتم اخرشم رو میز بود😐💔شنود چون خیلی کوچیک بود راحت تونستم پشت قاب گوشی بدون اینکه معلوم بشه جاش بدم 😊 البته ناگفته نماند که مجبور شدم یکم از داخل قابش رو جدا کنم😞 بعد هم یواشکی برگشتم به اتاقم برای ردیاب هم نقشه دارم😈
بعد از چند دقیقه جرج برگشت به اتاقش😒انا هم مارو برای شام صدا زد😐 همه نشستیم اما کسی غذا نمیخورد فقط منو نگاه میکردن😐 من: چیه مگه اومدید سینما؟😐پفک بدم خدمتتون؟😐 ادو یه جوری خندید انگار ماشین رو جاده خاکی ترمز دستی میکشه 😂😂 انا هم به ادو خندید😂لئو هم ریز ریز میخندید😂جرج هم جلوی خودشو گرفته بود نخنده😂 بعد که با کلی دردسر غذا رو تموم کردیم رفتیم بخوابیم ساعت هم ۱۲:۴۵ بود. من اماده بودم که ساعت یک وقتی جرج راه افتاد برم😈 بعد چند دقیقه که همه خوابیدن صدای پای جرج بلند شد و ماموریت منم شروع شد😈
وقتی داشت از جلوی در اتاقم رد میشد درو باز کردم و خودمو از عمد انداختم اونم منو گرفت و بنده از فرصت استفاده کردم و ردیاب رو به یقه لباسش زدم 😈 جرج: چرا نخوابیدی؟😨 من: اومدم اب بخورم بخوابم😴 جرج: چنگده خوابالو😐 اصن حواست هست تو اتاقت پارچ ابه؟😐 من:ها؟😴 جرج: کلا خوابی😐 بعد منو برد تو اتاقم و یه لیوان اب داد دستم و رفت😐 منم یه لباس مشکی پوشیدم و دنبالش کردم. چون ردیاب داشت پیدا کردنش راحت تر بود😈 ____________________________________________________________۲۰دقیقه گذشت و رسیدیم یه جای تقریبا متروکه😐 وسط جنگل انگار یه ساختمان خراب باشه 😐 پشت یه درخت قایم شدم و از قبل ضبط صدا هم مال کامپیوتر هم مال گوشی رو به شنود وصل کرده بودم که اگه اتفاقی افتاد دوتا ازش داشته باشم😉 دیدم یه دختر با موهای سفید و چشمای ابی اومد سمت جرج😡حتما همون دختره پت و مته😒که یهو😨
یکی دهنمو گرفت و چا.قو گذاشت زیرگلوم و😨......
بای بای😐ما ررررفتیممم😂 بای بای😐ما ررررفتیممم😂 بره برای پارت بعد😂فقط منو به فوش نکشید لطفا😂💛
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تو همین اکانتم نوشتم پارت بعدووووووووووو😁💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
ت بررسیه😁💚
منتشرید😁
ماییییییی هااااااررررررتتتتتتتتت بررررمممممممم بخوووونننننننمممممممم
پس چرا نمی اد
اجییییییییی عررررررررررر
اجییی نویسنده کوروش رو میشناسی؟؟
داره از تستچی میره وقتی تست خداحافظی شو خوندم گریه کردممممم عررررررر ماراحتتتتممممم
ولی بهش نگقتم گریه کردم خو اولین داستانی که خوندم کال اون بود عادت داشتم به داستاناش و تستاش
بمیرم برا اجیم😥💔
ناراحت نباش مهم اینه که به فکرشی چه بدونه چه ندونه😊💚
الانم خودتو ناراحت نکن😊💚💚💚
هنوز ننوشتی نه؟ :)💔
تو همین اکانتم مینویسم :)💚
♡Diana♡
بی حوصله
| 5 ساعت پیش
همشو گزارش کردم نگران نباش
جوووووووووووووووووووووووونننننننننن الحق که اجی خودمی😎💚
یکی طلبت 😉✋
اجی نیستم
ولی حالا که گفتی اجی بشیم
دیانا هستم 12 سالمه
مارال١٤ خوشبختم😁💛
حالاااااا
جیغ
دست
هورااااا
خواهرم امروز حرکت میکنهههههههه😐😂😂😂😂😂
جیییییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ از روی خوشحالی
عرررررررررررررررررررر
جیییییییییییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغفغ
واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
هوررررررررررررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
😂😂💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💔
جیغغغغغغغ۶غغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
یکی داستان تو کپی کرده ههههه
بزن گوگل
جرششششش میدم👿👿👿👿
اسم داستان همونه؟؟
کووووووووووووووووووشششششش این الاغغغغغغ👿👿👿👿👿👿👿👿😡😡😡😡😡😡😡😠😠😠😠😠😠😠😠🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬
یح
میزنم نمیده😐
اسم نویسندش کیه حالا؟؟😐
کی هههههههههههه بگین نننننن به من
کیییییییییییبببیبییبیییییییی
همشو گزارش کردم نگران نباش
ژوووووووووووووووووووووووننننن بزن قدش😎🙌🏻
مرهبا
اون مرحبا بودااا😐😂
حالا واسه جایزه بهم قسمت جدید داستانو میدی😁🤪
عبارت. 1388 تاریخ تولدمه
خبر ویژه🆚خبر فوق ویژه
خبر ویژه= خواهرکم گوشیو نمیاره🔫☺💔
خبر فوق ویژه= داره میاد و قراره تو گوشی خودش بنویسم😈🔫
😐🔫😂
چنچینگ اشتباه تایپی بود
خسته شدم
میگم با طلسم ببر یین
وی ووژیان
خواهرشو به عروسک شبح تبدیل میکنم خودش گوشیو تحویل بده
صبر کنید برم چندین بیارم
لازم نیست عزیز دلم تو راهه😐🔫
بلخره بعد قرن هااااا🔫😐
🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳
نگا اولین کامنتش مال سه هفته پیشه :|||||
هعف:/
:)💔