
اینم پارت نه
وای نه تیکی نه صبر کن... اممممم خب سلام آدرین چه خبر😁 +مرینت تو این همه وقت لیدی باگ بودی و من نفهمیده بودم من چقدر نادونم و شروع کرد به گریه کردن همون لحظه آدرین آکومایی شد و من انقدر ترسیده بودم که حسابی عرق کرده بودم یکدفعه دیدم کت بلنس داره میگه آهای مرینت بلند شو مرینتتت _ ها چیه چی شده تیکی: مرینت مدرسهات دیر شد _ کت بلنس چی شد من اینجا چیکار میکنم مگه توی خونهی آدرین نبودم تیکی: چی میگی خواب دیدی بابا پشو مدرسهات دیر شد _ باشه باشه....... یعنی امکان داره من توی خواب خواب ببینم؟ چطوری من دو تا خواب باهم دیدم آخه؟ بدو بدو رفتم پایین و لباس پوشیدم و رفتم مدرسه وای چقدر این صحنه ها آشناست انگار جایی دیدمشون ( میریم جلو ) ( بچه ها یک توضیح کوچیک ولی به شدت مهم بدم بهتون مرینت الان اتفاق هایی که توی اولین خوابش دیده داره براش اتفاق میفته میریم به قسمت هفت اسلاید ۹ داستانم😊 ) کت نوار که خواست من رو ب.ب.و.س.ه مطمئن شدم که خوابم داره اتفاق میفته پس تا کت نوار من رو ب.و.س.ی.د سریع کت نوار رو گرفتم و با هم پریدم اون ور و هاک ماث افتاد اونور و نتونست من رو ب.ک.ش.ه ( ببخشید خیلی نقطه میزارم میترسم تستچی قبول نکنه ) کت نوار من رو برد توی خونه مون و من گوشواره هام رو برداشتم و تبدیل شدم...
ادامه :: با هم رفتیم پیش هاک ماث ولی دیگه شده بود شدو ماث رفتم و با یک حرکت شدو ماث رو بستم و اومدم معحزه گر هاش رو بردارم... شدو ماث با یک ضربه ( با پا ) من رو پرتاب کرد اونور یکدفعه کت نوار غیرتی شد و گفت کاتاکلیسم همون لحظه یک آموک رفت توی کاتاکلیسم و پودر شد و کت نوار که قدرتش استفاده شده بود خیلی عصبانی تر از قبل داد زد ولش کن بی.... ( سانسور 😆 ) و یکدفعه شدوماث یک آکوما همراه یک آموک برای کت نوار فرستاد هر چی تلاش کردم نتونستم بگیرمشون... از زبان کت نوار: آخرین چیزی که شنیدم این بود که مای لیدی داد زد نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه و دیگه چیزی نفهمیدم... یکدفعه به خودم اومدم وای خدای من چرا همه چی خراب شده؟؟؟؟؟؟؟ از زبان لیدی باگ : وای نه کت نوار... + به من نگو کت نوار من دیگه کت بلنسم _ اما تو هنوزم پیشی کوچولوی خودمی + ساکت شو من کت بلنسم و قراره همه چیز رو نابود کنم همون لحظه کت نوار از مگا کاتاکلیسم استفاده کرد و اون رو به سمت من شلیک کرد ( از اون درازا ) بعد دیدم مگا کاتاکلیسمش همین جوری داره میره وای پیشی جون تو قدر خنگی یکم صبر کردم وای نه یادم نبود از لوکی چارم استفاده کنم سریع گفتم لوکی چارم و لوکی چارم بهم یکدونه لیزر خیلی قوی بهم داد یعنی باید باهاش چیکار میکردم؟؟؟؟ همون لحظه مگا کاتاکلیسم از پشت سر کت خورد بهش ( به خاطر نیروی گرانش زمین یا همون جاذبه مگا کاتاکلیسم دور زمین چرخید ) و اون پودر شد یادمه آکوما رفته بود توی انگشتر سریع رفتم تا انگشتر رو بشکونم ولی خب اون معجزه گر بود و خب معلومه که خیلی مقاومه آها فهمیدم...
ادامه :: با لیزری که لوکی چارم بهم داده بود به انگشتر شلیک کردم اما اون پودر نمیشد اممممممممممممم فهمیدمممممممممممممممممم شیشه! رفتم یک شیشه پیدا کردم و اون رو جلوی انگشتر گرفتم و با لیزر به شیشه شلیک کردم وای بلاخره شکست 😍😍😍 سریع آکوما رو گرفتم ولی آموک کجا رفت؟ یکدفعه دیدم کت نوار داره از دور میاد😲 مگه اون پودر نشده بود؟ اون اومد نزدیکم و ل.ب.ش رو به ل.ب.م نزدیک کردم منم همراهیش کردم وایسا ببینم اگر آموک هنوز از بین نرفته و کت نوار پودر شده پس این...
ادامه :: وای نه اون یک آموکه سریع ازش جدا شدم و خیلی محکم با پا زدم توی صورتش و اون چند متر پرت شد اونور سریع کمربند کت نوار رو پاره کردم نه این نبود وای زنگوله تا آومدم ورش دارم دیدم دستم داره خشک میشه و دیگه نمتونم تکونش بدم بین زمین و هوا خشک شده بود و این خشکی داشت پیش روی میکردم اومدم با اون دستم بشکونم ولی اون آموک کثیف با یک تیر اون دستمم خشک کرد چیکار کنم خدایا آها سریع با سرم لیزر رو برداشتم و به زنگوله زدم اما اون جنسش جوری بود که لیزر رو منعکس میکرد لیزر برگشت و داشت میخورد به سرم که جاخالی دادم دیگه کل بدنم خشک شده بود و فقط سرم مونده بود یک با دیگه شلیک کردم اما آموک جاخالی داد و اون تیرم هم رفت و آموک شروع کرد به خندیدن از زبان لیزر😐... رفتم و رفتم تا رسیدم به یک شیشه و اون من رو منعکس کرد چون افتاده بود جایی که پشتش بسته بود و من برگشتم و خوردم و به سر آموک از زبان لیدی: اون لیزر خورد به سر آموک و چون خیلی قدرت نداشت چون زیاد این ور و اونور خورده بود وقتی خورد به سر آموک ، آموک بی هوش شد و افتاد روی زنگوله و اون شکست اما اون نبود وای عصا رو یادم رفته بود حاله چیکار کنم؟ یکدفعه لیزری که اول شلیک کرده بودم خورد به عصا و اون نابود شد و آموک اومد بیرون و منم دیگه بدنم خشک نبود سریع آموک رو گرفتم و با میراکلس لیدی باگ همه چیز رو درست کردم...
از زبان آدرین وای خدا رو شکر همه چیز درست شد پلگ کلاوز اوت و تبدیل شدم و رفتم پیش لیدی و گفتم خیلی معذرت میخوام من نباید الکی عصبانی میشدم... وقتی سرم رو بالا آوردم دیدم لیدی باگ افتاده زمین و بیهوشه... وای نه مای لیدی حتما خیلی بهش فشار اومده حالا چیکار کنم سریع بردمش یک گوشه و گوشواره هاش رو در آوردم و اون به حالت اول برگشت و منم دوباره گوشواره هاش رو گذاشتم سر جاش + تیکی چیکار باید بکنم؟؟😢 _ آدرین تو باید... سریع رفتم خونهی مرینت اینا و اون رو روی تخت گذاشتم و سریع رفتم پایین و به مامان و بابای مرینت گفتم سلام مطمئنم تعجب کردین مرینت یکم کمک میخواد خبرم کرد کمکش کنم اونا هم انقدر تعجب کرده بودن اصلا نفهمیدن موافقت کردن...
ادامه :: سریع رفتم توی اتاق مرینت و گفتم خب تیکی چی باید بیارم؟ _ بیا این برگه رو بگیر و برو هر چی توش نوشته رو بیار + باشه... رفتم خونه و کلی پنیر برداشتم خب حالا چی باید چی پیدا کنم؟؟؟؟ وای این چیه ؟؟؟😓 آخه من پر بلبل هلندی از کجا پیدا کنم؟؟؟؟؟؟؟ خب مثل اینکه باید بریم هلند ... خب این پیدا شد بعدی چیه؟ پشماااااام آخه من پر دم طاووس از کجام در بیارم؟؟؟؟؟ بعد از چند ساعت... خب این پیدا شد بعدی چیه؟؟؟ یا استخدوس عصارهی استخدوس از کجا بیارم؟؟ آها راستی تو پاریس پیدا میشه😅 وای چیزی نمونده آفتاب غروب کنه باید عجله کنم خب این عصاره دیگه چی خب موی مرینت هم لازمه... رسیدم تیکی بیا این وسایل _ آفرین خب حالا باید ...
ادامه :: _ خب حالا باید پر بلبل هلندی رو بریزی تو مخلوط کن + خب کردم _ حالا باید موی مرینت رو به همراه عصارهی استخدوس بریزی توش + ریختم _ 😐 خب حالا همش بزن دیگه + خب مخلوط شد _ حالا بریزش توی یک قابلمه و بزارش سر گاز و زیرش رو کم کن + انجام شد _ حالا پر دم طاووس رو بهش اضافه کن + بزار کم کم اضافه کنم ( بوممممممم ) وای تیکی این که ترکید _ میدونم حالا با پلاستیک فریزری دود ها رو جمع کن و درش رو ببند و بزارش فریزر + خب _ حالا بیارش بیرون + چه جالب داره میدرخشه _ میدونم حالا اون رو گرم کن + باشه خب بیا یخش آب شد _ حالا از صافی ردش کن + خب _ حالا بریزش توی دماغ مرینت ( 😂 ) + 😓 خب بیا ریختم وای یکدفعه مرینت بلند شد و عطسه کرد منم سریع بغلش کردم و میخواستیم همیدگه و 💏 که... از زبان تیکی: وایسا ببینم کت نوار یا همون آدرین به خاطر عشقش تا هلند رفت این همه کار انجام داد مرینتم به خاطر آدرین از حال رفت خودشه رمز کتاب به قول استاد فو قدرت عشق همیشه قویترینه از زبان آدرین : چشمامون رو بستیم و تا خواستیم همدیگه رو 💏 یکدفعه تیکی کتاب رو آورد جلوی ل.ب های ما و ما کتاب رو ب.و.س.ی.د.ی.م یکدفعه کتاب رفت بالا و شروع کرد به درخشیدن و تمام کوامی ها کشیده شدن سمتش و....
پایان منتظر بعدی باشید جالبه😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لایک شد
آنقدر خوبه که کلمه براش پیدا نمیکنم و لایکیدم
😘