سلام دوستان این قسمت ۶ امیدوارم خوشتون بیاد نظر فراموش نشه دوستاتون رو هم معرفی کنید .
از زبان الکس : وارد مدرسه شدم و راهرو هارا به سمت بالا پیچیدم وارد یکی از کلاس ها شدم لیدی باگ اونجا بود و دست یه پسر تو دستش به سمتش رفتم و دستم رو رو شونه اش گذاشتم کل کلاس ساکت شدند و به من نگاه می کردند گفتم تو لیدی باگی درسته ؟ گفت : آره و شما کی هستید ؟ به کمک احتیاج دارید ؟ لبخندی زدم و گفتم شاید آره شاید نه اما می تونیم بهم کمک کنیم با تعجب نگاهم می کرد گفتم من الکس دنیرس هستم کار آموز نگهبان من طبق گفته استاد بزرگ دنبالت اومدم خب به اطراف نگاه کردم و بعد ازش پرسیدم کت نوار کجاست ؟من به اونم نیاز دارم ؟ قیافش نگران شد و گفت نمی دونم خیلی وقته ازش خبر ندارم نگرانم اتفاقی براش افتاده باشه گفتم نگران نباش الان رد قدرتش رو تو پاریس می زنم ناگهان همون پسر گفت : آمم من یه زنگ از خونه داشتم میرم خونه ببینم چه خبره شاید پدرم یا ناتالی بیدار شده باشند به صورتش خیره شدم چشمای سبزش زیبا بود مثل زمرد و چهره دلنشینی داشت بیشتر معصوم می زد و بعد خداحافظی کرد و رفت دستگاه رو در آوردم و تنظیمش کرد برای پیدا کردن رد قدرت کت نوار دستگاه اختلال داشت ولی بالاخره نقطه تجمع یافته ای از انرژی رو بیرون مدرسه دریافت کرد ناگهان کت نوار وارد شد و گفت سلام بانوی من و بعد به بقیه سلام کرد و رو به من گفت شمارا نمی شناسم افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم ؟ صدام رو صاف کردم و گفتم من نگهبان محفل نگهبانانم و اسم ابر قهرمانی من سانتا هست می تونی الکس صدام کنی و بعد یه چشمک براش زدم .?
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
داستان عالی بود
داستان من رو هم بخونید اسمش نیش عقرب هست
پارت ۵ رو تازه گذاشتن
سپاس
حتما