
سلام این داستان زیباست لطفاً با من تا آخرین قیمت همراه باشید
داشتم مثل همیشه با گوشیم به الیا پیام میدادم که یه دفعه فهمیدم یک چیزی تویه بالکنه?آخه صدای خیلی ببندی اومد?در بالکن رو که باز کردم کت نوار بود مرینت:سلام کت نوار کت:سلام پرنسس مرینت:چیزی شده که اومدی اینجا کت:نه فقط حسه همدردی رو که میشناسی خلاصه یه مدت باهم حرف زدن مرینت:خب کت اگه دوستت نداره به اونایی که دوستت دارن نگاه کن کت:مرینت تاحالا عاشق شدی❤️❤️(کی داره به کی میگه)مرینت:اهم☺️کت:عاشق کی؟؟بگو! مرینت:خب راستش اد...ا...آدرین اگراست کت!کت!کت!ککککککتتتتت! کت:بله خب راستش تعجب کردم مرینت:خشکت زده بود کت:پرنسس من دیگه برم ممنون از همدردیت مرینت:منم برم کار دارم الان دوستام زنگ میزنم میگن بیا کت:بای پرنسس مرینت: خداحافظ کت رفتم پایین تا برم شام بخورم که....
که...زنگ در خورد دینگ!دینگ! رفتم درو باز کردم و...یه پسره که با من مو نمی زد پسره:سلام خانم چنگ هستند مرینت:ب...بله مامان بیا دم در کارت دارن سابین:مرینت چه خبره دخترم مرینت:برگشت و پسره رو دید و تعجب کرد سابین:ما...مارتن مرینت:شما ایشون رو میشناسی مامان سابین:(درحال گریه)این برادر بزرگتر توهه مارتن:پس مری کوچولوی ما آنقدری شده چند وقتی میشه ندیده بودمت اومد تو و پیشه ما سره سفره نشست شام خوردیم رفتیم بالا تو اتاق من یه زره نشست مارتن:این عکس کیه عاشق شدی انگار❤️❤️مرینت:به کل یادم نبود ازخجالت آب شدم مرینت:این عکس آدرین مارتن :اگراست تو مسابقات جهانی شمشیر زنی شکستش دادم سخت ترین حریفم بود و بعد یادم اومد با الیا و نینو توی پارک بعلاوه آدرین قرار دارم?گفتم مارتن توهم میای مارتن:باشه بریم.....
مارتن:داری کجا میری مرینت مرینت:سمت پارک مارتن :شوخیت گرفته من ماشین الکی نخریدم مرینت:برگشتم دیدم سوار یه پورشه تایکان شده از تعجب شاخ در آوردم مارتن:مرینت بیا تو ماشین بشین مرینت«نشستم و رفتیم رسیدیم پارک الیا:این دختره کجاست مرینت:الیا الیا:دختر بیا پایین تا نکشتمت از چشم الیا مرینت بایه کی که خیلی شبیه خودش بود اومد سمتم مارتن: سلام شما باید الیا باشی الیا:این که اون طراح معرف مارتن دوپینگ نیست الیا«مارتن دوپینگ شمایین مارتن«پس یک نفر مترو شناخت مرینت«الیا گفت مارتن دوپینگ شمایین و مارتن گفت بله و الیا شش متر پرید آسمون الیا«میشه چند تا از زیبا ترین طراحی هات رو ببینم مارتن«الان نه فعلا من پیشه مرینت زندگی میکنم الیا«مرینت میدونی که پیشت زندگی میکنه مرینت«برادرم الیا:ب...ببر...برادرت مارتن«خندید و گفت آره دوپن و دوپن چنگ»نینو:اومدو باهاش سلام کرد آدرین:اومد و گفت چخبرا مارتن:میبینم اونی که آزمون هشت نه باخته اینجاست چخبر آدرین اگراست ادرین«خوشحال شد و رفت تا پنج تا بستنی بگیره و بیاره مارتن:نشست روی صندلی و آدرین رسید مارتن:بهش گفت آدرین میدونی انگار تو عاشق یکی دیگه هستی آدرین :از کجا فهمیدی مارتن«الکی نیست که به من میگن مارتن دوپن
مارتن«برای عشقت بجنگ!!»و آدرین تشکر کرد و اومد طرف من و گفت:مرینت مرینت:ببب..بببله تا برگشتم سمتش گونم رو بوسید و گفت ممنون که بهم اهمیت میدی ولی....من عاشق یکی دیگم مرینت«به خودم اومدم همه رفته بودن سمت اونور پارک مرینت:عاشق کی؟؟ آدرین:عاشق لیدی باگ و دیگه هم نمیخوام مخفی کنمش؟؟ مرینت«دهنم باز مونده بود یعنی اون عاشق کنه واقعاً اون گفت که عاشق منه?? مرینت«هم ناراحت شدم هم خوشحال شدم رفتم پیشه مارتن نشستم و رو شونش گریه کردم مارتن:چرا گریه میکنی پرنسس کوچولو گفتم: بخاطر عشق?صورتش رو با دستم گرفت و بالااوردو اشکم رو پاک کرد مارتن«مرینت چندتا آدم تو پارک میبینی»مرینت«بیست تا یا بیشتر»مارتن«خب پس دنیا چندتا هستن پس هزاران نفر میتونن عاشقت بشن مرینت:یاده کت نوار افتادم واز مارتن بابت دلداری دادنش تشکر کردم بعد مارتن همه رو با ماشینش رسوند خونه
رفتیم تو اتاق من من یه پتو به مارتن دادم و گرفت روی کاناپه خوابید و منم خندیدم رفتم تو بالکن تبدیل شدم و با گوشی به کت زنگ زدم که کت گفت بانوی من اینجا چیکار می کنی دست پاچه شدم و گفتم کت:تو نباید به سمت این خونه بیای اصلا باهم رفتیم برج نشستیم بعد اون حرفی که آدرین زده بود ناراحت بودم کت:از چیزی ناراحتی لیدی:نه بعد گریه کردم! کت:بغلش کردم و سرش رو گذاشتم رو شونم داشت گریه می کرد و گریش که تموم شد سرش رو بلند کرو و منو بوسید من تعجب کردم گفت:ببخشید دیر به این موضوع پی بردم و بغلم کرد...
از بغلم اومد بیرون و بعدش رفت من همون طوری سیخ موندم انگار اسپری مو زده باشن کن هم بعد از یه مدت بلند شدم و از اونجا رفتم دیگه داشت ساعت ده می شد بقیه از زبان مرینت:؛
صبح با صدای گوشی مارتن پاشدم مارتن خواب الو بیا پایین رفتم پایین و مامان و بابا نبودن مرینت:مامان و بابا کجان مارتن:رفتن لیون مسابقه آشپزی (یکی از شهر های فرانسهمرینت:چطور من نفهمیدم
نه تموم نشد گول خوردین خب با مارتن صبحانه خوردیم و رفتیم بیرون من می خواستم برای کالج ثبت نام کنم و رفتم دانشگاه اونجا آدرین رو دیدم و گفتم اینجا چیکار می کنی آدرین دیگه لکنت زبونم در مقابل آدرین خوب شده بود آدرین دارم ثبت نام میکنم بعد از اینکه ثبت نام کردم برگشتم خونه مارتن داشت طرح برا شرکتی که توش کار میکنه میزد با دفتر من تعجب کردم طرح های من حتی به گرد پاشم نمی رسید چه قشنگ بود به خودم اومد و دیدم داره سلام میکنه سلام کردم کالج ثبت نام کردی مرینت:اهم?️
متاسفم برای اولین پارت خیلی زیاد بود عالی بود لذت ببرید
از اینکه تست های منو میخونید ممنونم خدانگهدار
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)