
به اولین داستان میراکلسی من خوش اومدین 💛 لطفا لایک و فالو کنید🧡
داستان از زبان مرینت؛: ^-^ مرینت : لالالااااااللاااااا وای چه روز خوبی تیکی! خانم ماریا ژرمن که تو فرانسه جز خانم های پولدار و مشهوره از مامان و بابا 12 کیلو شیرینی با طعم بلوبری و توت فرنگی سفارش داده 🍓البته یک کیلو شیرینی اواکادو🥑 هم سفارش داده 13 کیلو شیرینی !!! یعنی 2 میلیون دلاااااار ( به تومن میشه نزدیک 4 میلیارد💔)
تیکی : ماکارون سفارش نداد!؟ 🤔 مرینت: باشه الان از پایین برات ماکارون توت فرنگی میارم 🙃😂 عی ناقلا خب بگو ماکارون میخوای دیگه ☺ تیکی : خب زودتر برو دیگه 😊 مرینت ( همون طور که از پله ها پایین میره) : الان میام😉
تیکی : عههه وایسا ! نه نروووو ) : همه گرسنه ان) : مرینت 2 تا ماکارون اورده بود 🙃 تیکی: من گفتم که همه گرسنه ان 😖 مرینت اوووووپس اوکی الان میارم 😁 تیکی: هی دوزووو من الان امادگی ندارم به مرینت بگمع که تو از دست صاحبت فرار کردی وگرنه کلی هم از من هم از تو سوالای زیادی میپرسه (: ❤ بهش میگم! مرینت : هی هی تیکی دوزو اینجاس و از من قایم کردی که سوال نپرسم؟ میدونی این برای من حیاتی ( یعنی در حد زندگی مهم) هست!؟ اینم ماکارون! البته امیدوارم نخود سیاه نباشه 😉😂
دوزو اروم اومد از جعبه بیرون! مرینت: از دیدنت خوشبختم ❤راستی تو از کجا فهمیدی ما اینجاییم؟؟ دوزو: داستانش خیلییی طولانیه 🙂مرینت : میشنوم 🤪
تیکی گفت : مرینت حالا ولش کن بیا با این ماکارون بنفش از دوزو پذیرایی کنیم 🤗 مرینت: باشه تیکی ❤ راست میگی حواسم نبود اخه از پشت در که می اومدم شنیدم داری حرف میزنی پشت در گوش دادم و متوجه دوزو شدم و دیگه اصن حواسم پرت شد 🦋
یهو پالن گفت : احتمالش زیاده که... وایسا.....صاحب معجزه گر احتمالا اون موقع از معجزه گر استفاده کرده.... و اون هم موقعی که از استاد فو محافظت میکردی متوجه این شده که لیدی باگ دیگه نگهبانه🐚💙 ولی از کجا فهمیده لیدی باگ تویی!؟
مرینت اروم گفت : باید یه خطری نزدیکمون باشه.... آره! خطر! تیکی با تعجب گفت : وا! چه خطری؟ 💚 مرینت: تازه شروع شده! پس اغاز با بدیه و پایانش دست قدرت...... تیکی با پتع پتع گفت : وای خدایا تازه فهمیدم 😢
مرینت اروم جعبه رو برد اونور و تیکی هم به سمت اون پرواز کرد 😉 دوزو که داشت اونور به کامپیوتر زل میزد و ماکارون میخورد اصلا توجهی به اونا نداشت 💙🦋 مرینت گفت : چرا باید دوزو بفهمه ما کجاییم!؟ از کجا هویت منو فهمیده؟ چرا صاحبش دنبالش نیست!؟ .
خب بچه ها داستان پارت 1 تموم شد (: پارت 2 رو با 5 تا لایک میخوام! خیلی دوستون دارم این پست رو لایک کنید توی مورد علاقه ها ذخیره کنید ❤ و من رو فالو کنید تا ادامه فیک این داستان رو نخونید (: بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت خیلی خوفه💜⚡
بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی
تستچی فعلا تا 2 هفته دیگه ساختن تستو بسته☹️
اما تو اولین فرصت بعد از باز شدن تستچی حتما ااااا میسازم
ممنون مرسییییی عشقم💋♥♥♥♥