
این پارت بیست و چهارمه داستانه.امیدوارم لذت ببرید.
سال بعد،از زبان دختر کفشدوزکی:من و گربه سیاه و روباه قرمز(ژوریرا)داشتیم با شرور میجنگیدیم.نه اینکه فکر کنین مادر بی مسئولیتی هستم و بچه ی ۵ یاله رو آوردم ماموریتا،خودش قایمکی گردنبند روباه رو قاپیده،(البته بعداً به حسابش میرسم☹)شرور رو که شکست دادیم ژوریرا گفت:وای خدای من این فوق العاده با....صورت این شکلی??منو که دید خودش فهمید چه شکری خورده.
گربه سیاه:البته جدا از اینا بانوی من دور از مسئله امنیت کارش واقعاً فوق العاده بود.بزن قدش کوچولو. دختر کفشدوزکی:ژوریرا اونا خیلی خطرناکن.قبلاً که هنوز معجزه گر زنبور رو هم نداشتن یک بار منو کشتن. تازه من بیست و پنج سالم بود.ژوریرا:?.تویک بار مردی مامان.لطفاً برام بگو چجوری.بعدم اگه مردی چجوری من میتونم لمست کنم?.تو الان باید روح باشی?.
مرینت:رفتیم خونه ، داستانو براش تعریف کردم،از تعجب شاخ در اورده بود.بعد از کلی سیم جیم کردنم من گفتم من میرم به مادر پدرم سر بزنم آدرینم گفت من و ژوریرا هم میریم یکم قدم بزنیم،بعد به همدیگه نگاه کردن و چشمک زدن.رفتن تو اتاق آدرین، تبدیل شدن اما تا میخواستن برن من در اتاقو باز کردم و گفتم:اممم،اینا لباسهای نامناسبی برای پیاده روی نیستن؟یه لبخندی زدم و رفتم اونا هم رفتن.
از زبان آدرین:
با ژوریرا رفتیم پاتوق قبلی من و کفشدوزک(برج ایفل)وقتی رسیدیم ژوریرا گفت:بابا تو و مامان چجوری عاشق هم شدین.منم گفتم:خبب،خوب نمیتونم توضیح بدم اما اگه می خوای بیا بریم فول اچ دی زنده ببین.رفتیم پیش بانیکس، بانیکس مارو به زمان بعد از شکست دادن صاحب معجزه گر ققنوس رفتیم نشستیم روی یکی از ساختمونهای اطراف برج ایفل.
دختر کفشدوزکی:گربه یادته وقتی هوییت خمو نمیدونستیم می گفتم از یک پسره خوشم میاد،اون تو بودی و بعد ??.ژوریرا:اععع??.این دیگه چه خزعبلات و چرندیاتی بود،نه عاشقانه بود نه قشنگ.بابا شما توی رمانتیک ترین شهر دنیا عاشق هم شدین.اینا چه چرت و پرت هایی بود مامان گفت.گربه سیاه: چی، خیلیم قشنگ و رمانتیک بود،اگرم تایید نکنی تا ۲ ماه معجزه گرتو ازت میگیرم?اونم تایید کرد،بانیکس دوباره اومد و ژوریرا بهش گفت:......
انیکس،میشه لطفاً مارو ببری به اون زمانی که حاصل عشق مامان و بابام کت بلنس شد.ما رفتیم و از دور نگاه میکردیم.آدرین:مرینت تو همیشه برایمن متفاوت بودی.مرینت:یییی..یعنی از کلاه خوشت اومده؟آدرین: یعنی من عاشقتم.بعدشم که خودتون باید بدونین دیگه??. ژوریرا:اخییی،این خیلی رمانتیک و جالب بود،وقعاً عاشقش شدم.اینو به مامان نشون بدم کف میکنه.
گربه سیاه:چییی،تو داری فیلم میگری،لحظه عاشق شدن واقعی من و مامانت خیلی هم از این قشنگ تر بود.ژوریرا:حسود هرگز نیاسود.برگشتیم پاریس که یک پیام برامون پخش شد:روباه قرمز،گربه سیاه به این پیام توجه کنین چون فقط یک بار میگم.معجزه گرهاتون همراه جعبه معجزه گرها رو به من تحویل بدین وگرنه همه هوییت کفشدوزک رو می فهمن?.
لطفاً نظارتتون رو کامنت کنید.
فردا منتظر شما هستیم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بودی فقط ریناروژه نه روژیرا
آخه من ۵ بار کامنت کردم که اسمش این چیز مسخره نیست . اسمش امائه ............
منم هر دفعه نوشتم که هر موقع گفتی این اسم مزخرف رو از کجا آوردی باشه.
ای وایییییییییییی
چی شد یه دفعه ما که واسطه صحنه عاشقانه بودیم
بعد یه سوال ژوریرا پنج سالشه از این جور حرفا میزنه ?
خدا رحم کنه
اونی که پیام داد کفشدوزک بود
عاللللللی بود
این پارت ۲۵ام لعنتی کو????
خیلی قشنگ بود????????????
چجوری تست میزاری
سلام ،قسمت بعدو نوشتم ولی نظرات تا به ۱۵ نرسه نمیزارم.
عالی بود ♥️ خیلی هم خنده دار?