این داستان درمورد آدرین مرینت که دوامیکنن و جولیکا دوستشان میکنه
سلام من مرینت هستم که ۱۵ سالم و من عاشق طراحی هستم و عاشق ادرین آگرست هستم وحیوان که دوس دارم همستر🐹🐹🐹 اسم بهترین دوستم الیا هستش که عاشق عکس فیلم گرفن اون ۱۵سالشه و دوست پسر که اسمش نینو هست که اون ۱۶ سالشه
خب ادرین که ۱۶ سالشه و بهترین دوستش نینو هست خب شروع کنیم 🙏🙏👍👍
خب از زبان مرینت :من وقتی صبح بیدار شدم مادرم امد و گفت از زبان سابین : عزیزم مدرسه دیر شده ساعت ۱۰ شده حاضر شو از زبان مرینت : 😪😪😪😲😲😲باشه باشه بعد لباس پوشیدن رفتم اتوبوس که دیدم لایلا هست 😶😶😶
من از اتوبوس امدم که دیدم ادرین داره از ماشیندر میاد بعد دیم لایلا میره پیش ادرین 😟😟😲😲😲😱😱
من نتونستم بشنوم ولی چیزی شنیدم لایلا گفت ادرین میشه کمک کنی ریاضی من بده از زبان ادرین باشه فردا کجا یاد بدم لایلا گفت فردا خانه تو ادرین باش بعد کلاس شمشیر بازی لایلا گفت باش
خب از زبان مرینت : بعد کلاس علوم وقتی که دیدم لایلا نقشه میکشید که برای خانه ادرین خیلی خیلی ناراحت شدم و رفتم یواشکی پیش لایلا
دیدم گفت وقتی رفتم خانه ادرین خیلی ناراحت دیده میشم و ادرین منو بغل کنه از زبان مرینت: وقتی که این حرف شنیدم واقعا خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم که دنباله لایلا برم
سلام و ممنونم به داستان من آمدید خب من در مورد داستان بگم تو داستان مرینت یه دختری هستش که بیپول و یه خواهر دار به نام ماریا که ۱۶ سالش مرینت ۱۹ سالش و مرینت خیلی تلاش میکنه که پول برنده شه ولی هنوز کار نداره خب بهترین دوست مرینت که الیا اونم ۱۹ سالش و تو دانش گاه هم کلاسی هستن خب دوست پسر الیا نینو که اون ۲۰ سالش و نینو میخواد دیجی باشه و ادرین ۲۰ سالش و مادرش تو داستان زنده هستش خب شروع کنیم برو بعدی
مرینت : صب بیدار شدم دیدم تیکی نیست و گفتم تیکی کجایی دیدم تیکی خوابیده و من تیکی بیدار کردم و دیدم ساعت ۱۲ شده دیر موندم مدرسه رفتم پاین مامانم گفت مرینت چقدر دیر بیدار شدی بعد دیدم ماریا وایساده برای اتو بوس من گفتم بای بای و با ماریا رفتیم مدرسه دیدم آدرین 🤗🤗🤭 و بعد رفتم کلاس بعد کلاس دیگه پول نداشتم و بعد آدرین منو دید که پول ندارم آمد پول داد و بعد دیدم دنبال آدرین مادرش آمده اره به ما نگاه میکنه
رفتم سلام دادم و بعد داشتم تو راه فکر میکردم دیدم ماشین داره میاد و یهو به من خورد و بهد رفتیم بیمارستان من بیهوش بودم وقتی بیدار شدم گفتم من کجا هستم شما کی هستین یه مرد و یک زن بود و یک دختر بعد زن گفت تو مارو یادت نیست 😱😱😖 من گفتم نه شما کی هستین بعد من دوباره خوابیدم وقتی که بیدار شدم دیدم دکتر داره میگه ببخشید دختر تون ها فظه از دست داد ه بعد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)