احضار پارت ۷

املی داشت داستان ماجراجویی مونو برام تعریف میکرد تا اینکه رسید به اون روح ترسناک که رفت تو بدن من نمیدونستم چرا ولی یه حسی بهم میگفتدکه اون به این ماجرا ها ربط داره به املی گفتم:«دوباره بریم اونجا منم میخوام بیام» املی:«چــــی مطمئنی خودتی اریکا از کی انقدر شجاع شدی؟»من:«نمیدونم یه حسی بهم میگه که اونجا تا با هم باشیم هرچقدرم ترسناک باشه بازم بهمون خوش میگذره😘😍»

املی:«باشه بیا بریم اونجا فقط ممکنه که اون چاله نباشه»من:«باشه بیا بریم فقط نباید زیاد از هم دور شیم باشه»املی:«باشه»و راه افتادیم و شروع به رفتن کردیمهمینطور رفتیم و رفتیم تا به اون پارک رسیدیم اما چاله ای اونجا نبود املی گفت:«چی چاله کجا ست دقیقا همینجا بود»همینو گفت من اومدم جلو که برم پیشش که یه دفعه

پام رفت رو یه سنگ بزرگ و صاف و سنگ رفت تو و اونجا که املی وایساده بود باز شد و انلی افتاد تا من خواستم دنبالش برم چاله بسته شد یه سنگه خیلی خیلی سنگین پیدا کردم و گزاشتم اونجا روی اون سنگ صاف که دوباله گودال باز شد و منم پریدم توش🕳

بعد از یه ساعت افتادم پایین تا الان فقط اون سنگه بود که مثل داستان املی نبود وقتی افتادم دیدم املی منتظرمه رفتم پیشش و گفتم:«از کجا میدونستی من دنبالت میام🤔» املی:«دفعه قبل اومدی تازه الانم حرفی که زدی یادت نیست😄»من:«آره خب الان میای بریم اونجا تو اون خونه ه😅»

املی:«باشه فمر کنم از اون طرف بود»بعد یه سمت و نشون داد دست همو گرفتیم و شروع به رفتن کردیمفمر میکردم که فقط ما اونجا هستیم ولی یه مرد اومد و از بغلمون رد شد😧

املی آروم به من گفت که همینجا بمون تا من بیام بعد رفت سمت اون و بعد از چند دقیقه با ترس اومد😨

همین قسمت از زبون املی=به اریکا آروم گفتم که همینجا بمونه بعد رفتم پیش اون مرده وقتی برگشت دیدم که چشماش قرمزه دقیقا مثل اون روحه وقتی رفت تو بدن اریکا بهش گفتم منظور حرفت چیه اونم با لهجه ی ترسناک گفت:«اگه میخوای جواب حرفمو بفهمی باید اول جواب معما رو بفهمی بعد بری پیش اون😈»

منم پرسیدم که اون معما چیه اونم معمارو گفت فلس داره ولی ماهی نیس من نمیدونستم جواب چیه برای همین خیلی میترسیدم و بعد از اون برگشتم پیش اریکا😦

لایک و کامنت فراموش نشه😘تو کامنتا جواب معما رو بگید ببینم چقدر باهوشید تو پارت بعد جواب هست😉

بـ💖ا💖ی