سلام این یک فیک از تهیونگ لطفا اگه خوشتون امد نظرت رو بگو بهم بگو پارت دو رو بنویسم یا نه ممنون 💜
خودم هم نمی دونم چیشده که اینجوری شد یه پایان عجیب داشت بزارید برای شما هم توضیح بدم : ا/ت : یه روز عادی داشتم میرفتم فن ساین بلاخره بعد هزار سال نوبتم شد اعضا رو زود رد می کردم که برسم به ته ته چشام که تو چشماش افتاد انگار قلبم ریخت🥺
تهیونگ : اول که دیدمش باورم نشد انگار توهم زده باشم اون دختر خیلی خوشکل بود یه خورده حول شدم پرسیدم اسمت چیه جواب داد ا/ت داشتم براش آلبوم رو امضا میکردم که شما ممکن نوشتم و گفتم به هیچ کس نده لطفا
ا/ت : داشتم قش می کردم ولی خودم رو نکه داشتم شماره ای منم گرفت و گفت بهت پیام میدم داشتم تو درونم جیغ میزدم ولی جلوی خودم رو گرفتم و فقط لبخند زدم امدم بیرون باورم نمی شد .
فردا : ا/ت : فردا که بیدار ش اولین کاری که کردم گوشیم رو جک کردم اره درست فکر کرده بودم پیام داده بود با یه استرس زیادی پیام رو باز کردم نوشته بود تویی یک کافه قرار بزاریم ساعت ۵ باورم نمی شد ساعت ۱۰ بود ولی باز شروع کردم به حاضر شدن از همین الان.
ساعت ۵ : ا/ت حاضر بودم و گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود گفت بیا پایین امدم دنبالت از قبل آدرس خونه رو پرسید بود رفتم پایین یه ماشین مشکی بود رفتم تو ماشین و نشستم کنارش باورم نمی شد راه افتادیم .
تهیونگ : ( تو ذهنش ) خیلی خوشکل شده بود .🥰 نویسنده : رسیدن و رفتن نشستن. ا/ت: کافه خالی بود انگار تهیونگ می خواست راحت باشیم . نشستیم .
نویسنده : ساعت ها باهم حرف زدن و کلی خندیدن که یهو .. تهیونگ : گیسو تو میکاپری ؟ ا/ت : اره تهیونگ : کار می کنی ؟ ا/ت : نه هنوز تهیونگ: می خوای میکاپری ما بشی ؟
ا/ت:باورم نمی شد بعد چند دقیقه گفتم حتما و بعدا هماهنگ کردیم که فردا برم بیگ هیت. تهیونگ : برگشتم خواب گاه که جیمین رو دیدم امد سمتم و گفت چطور بود گفتم عالی خیلی دختره کیوتی 😍 نویسنده : تهیونگ لاورا زنده اید ؟ ( ببخشید پیام بازرگانی بود😂😅 )
فردا : ا/ت : راه افتادم سمت بیگ هیت بعد کلی کار اداری بلاخره استخدام شدم خیلی خوشحال بود و قرار بود از فردا شروع کنم . تهیونگ : الان خبر دادن که ا/ت استخدام شده خیلی خوش حالی شدم .
فراد قبل از کنسرت : زود تر رفتیم استادیوم که کار ها رو انجام بدیم بعد اعضا امدن که میکاپ بشن وقتی نوبت تهیونگ شد دستام شروع کردن به لرزیدن وقتی صورتش رو لمس می کردم انگار قلبم تیکه تیکه می شد کلا مدت لبخند رو صورتش بود.🥺🤧
نویسنده : شب بعد کنسرت تهیونگ به اعضا گفت که بعدا میاد و امد تو رختکن که ا/ت اونجا بود اونا تنها توی رختکن بودن تهیونگ رفت جلو یه بوس گذاشت رو ( ای منحرف منظورم گونش🤣😅)
یک ماه بعد : ا/ت : من ته ته یک ماه که رابط داریم حتی بنک تنگ شی هیونگ خبر نداره نمی دونم اگه بفهمم چی میشه ولی می دونم که بدونه تهیونگ نمی تونم زنگی کنم امروز هم اعضا مصاحبه دارن و باید برم امادشون کنم.... نویسنده : خب اعضا که آماده شدن رفت بیرون به جز تهیونگ رفت و جلو گیسو وایستاد و دستشو دور کمرش حلقه کرد رفت جلو که ...... که یهو بنگ تنگ شی هیونگ در باز کرد گیسو و تهیونگ شکه شده بود و نمی دونستن که اصلا چرا اینجاست 😱
بنگ تنگ شی هیونگ : تهیونگ و ا/ت فردا حسابتون رو میزارم کف دستتان😡 نویسنده : کل تایم مصاحبه تهیونگ پکر بود و هی نامجو بهش اشاره می کرد که لبخند بزنه فردا صبح ا/ت و تهیونگ رفتن تو اتاق پی دی نیم شی اعضا هم پشت در منتظر بودن همه استرس داشتن صدای داد و هوار از تو اتاق می مد .
تو اتاق : پی دی نیم شی : تهیونگ تو حق نداری با ا/ت تو رابط باشی اینو خوب می دونم همین الان این مسخر بازی رو باید تموم کنی تهیونگ : پی دنیم شی لطفا ما مراقبیم لطفا بزار با هم باشیم نمی زاریم کسی بفهم ا/ت : بله بله لطفا (با بغص) 🥺
پی دنیم شی : ا/ت تو با خودت چی فکر کردی مگه تو کی هستی اولن و بعد هم همین که گفتم تمام همین که اخراجت نمی کنم خیلی نویسنده : ا/ت تا اینو شنید با گریه از اتاق رفت بیرون سوار ماشین شد رفت تهیونگ پشت سرش با ماشین رفت هر دو با سرعت بالای میرفتن که ناگهان بوممممممممم😱
نویسنده : آیا تهیونگ تصادف کرده ؟ آیا ا/ت تصادف کرده؟ آیا اونی که تصادف کرد می میره ؟ چه اتفاقی می افته؟ همه ای این ها رو تو پارت دو می فهمی اگه خوشتون امد نظرت رو بگو بهم بگو پارت دو رو بنویسم یا نه ممنون که خوندی💜💜 نویسنده : انی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی عالی عالی👌👌😢
لطفا پارت بعد رو هم سریعتر بذار💖