بریزید روش و جر*ش بدید و در اخر اون دست مبارکتون رو بزارید روی اون قلب سفیده وقتی قرمز شه شما جادو شدید و زندگیتون عالی میشه و شبا خواب بی تی اس میبینید و یکم حرف دلتون رو اون پایین بگید حتی اگر فوش بود بگید بگید داستان خرابی بود خیلی بد بود اههه اهههه چقدر مزخرف هرچی میخواین بگید فقط زیر کامنتا بگبد و بعدش لایک بادتون نره اهای علی گزارش نده
که یهو دیدیم کوک و تهیونگ و جیمین جلومون با سه تا انگشتر زانو زدن من زود تر از همه گفتم اره چون قبلا باهم بودیم ولی اون دوتا یکم لفتش دادن مخصوصا ماهک تا من بله رو گفتم کوک گفت حسودم شد وقتی پریدی بقل ممانو خواهرز و عسل نمی خوای بپری بغل من اونج......
پریدم بغلش جوری که هردومون خوردیم زمین و باهم کلی خندیدیم چشامونو باز کردیم دیدیم هیچکی نمونده به جز ما شیش تا(ع .م .ت.ج.ک.ا)
دیگه قرار شد فردا بر گردیم کره توی فرودگاه منتظر پی دی نیم بودیم چون دوباره با خانواده گم شده بود
توی هواپیما.............................................................
هر کدوم کنار عشقامون بودیم و من به کوک میگفتم بریم خونه شیرموز درست کنم کوک هم گفت توی دنیا چهار چیزو بیشتر دوس دارم شیرموز هیونگام ارمیا و در اخر تو
#چرا اخر من
*چون ترو زیاد دوس ندارم فقط برای این شوهرت شدم که برام از اون شیرموز خوش مزه ها درست کنی
#بی مزه الان خودمو از هوا پیما میندازم پایین
*بندازی خودمو میندازم اینو بگم ها
#تو زندگیتو با شیرموز داری دیگه منی چرا می خوای
*اخه دیگه نمی تونی بزام شیرموز درست کنی اصلا می دونی من کی عاشقت شدم
#ممممم نه
*سه سال پیشو یادته که تازه اومده بودی کره ولی همجا رو بلند نبودی توی فرودگاه یادته یکی کمکت کرد اون شخص من بودم اون روز توی فرودگاه یکی از دوستای قدیمیم میومد به سئول دیگه منم رفتم استقبالش وقتی تورو دیدم یه جوری بودم فک کنم اسم اون حس عشق به تو بود من عاشقت شدم و تصمیم گرفتم برای یه روز شده کنارت باشم وقتی بعد از یه سال اومدی کمپانی یادته من اصلا نگات نمی کردم چون می ترسیدم بفهمی ولی الانم نفهمیدی وقتاییم که عرق می کردی من فکر می کردم خسته شدی ولی پسرا می گفتن اون یه حس خاص به تو داره
#یاااا چرا این چیزارو زود تر نگفتی
*دیگه دیگه
مهمان دار هواپیما: چه داستان رمانتیکی
*#خانم فضول
مهماندار: خب ببخشید کدوم یک از اینهارو میل دارید چایی اب اب پرتقال شربت البالو الکل شی.....
*#شیرموز
شروع کردیم به خوردن شیرموز وقتی یه سر به بچها زدیم تهیونگ و عسل خابیده بودن و جیمین و ماهک ورور حرف می زدن
رسیدیم کمپانی دیدم که سونگ داره می ره
من:اوووو سونگ کجاا
سونگ:ببخشید ا/ت ولی من باید برم به ایتالیا (کشور دیگه ای نیومد تو ذهنم)
من:اوو هرجور راحتی اوقات خوبی رو کنار هم داشتیم
خداحافظی کردیم و اون رفت رفتیم توی حیاط کمپانی یهوووو همجا شد بادکنک و کاغذ رنگی و اینا ارمیا اومده بودن که به تهیونگ و کوک و جیمین تبریک بگن (مثلا اون موقه هیچکی هیت نمی داد بزای اینکه پسرا نامزد دارن یا چیزی چون قانون کشور بود و اگر کسی هیت می داد اعدام می شد)
اون روز با ارمیا خیلی خوش گذروندیم و تا ابد به خوبی و خوشی زندگی کردیم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
نامجون. جونگکوک خیانت کنه. بله عاشق بی تی اس. آره. هردو. نامجون ببینم
1 تهیونگ😐
2 جونگ کوک دوست پسرم باشه و بهم خیانت کنه😐
3 اره😐
4 اره😐
5 هردو😐
6 نمیدونم😐
خیلییییییییییی خوب بود 💗💛고마워 ⭐
عالی بود💜
💋💋
بد نبود
😐😘