معرفی داستان{دوباره زندگی}

برو بخون چرا منو نگا می کنی

این یوکو هست معرفی از1تا 20 سالگی در داستانه و در 20 سالگی داستان تموم میشه قد بلنده چشمای بنفش داره پوستش گندمیه موهای بلند و سرمه ای رنگ داره و دختره وقتی تو حالت دانایی چشماش ابیه گوشُ دم در میاره و آخر موهاش سفید میشه

این ماندالا هست خواهر یوکو هست معرفی قد بلنده موهای متوسط و سفیدی داره چشمای آبی و پوست گندمی داره و توی گروه سپیده هست(بچه ها توی گروه سپیده فقط مانکی{که یه گرگ هست} و ماندالا هستن)

کوراما دیگه همتون مشخصاتش رو میدونید ولی برادر یوکو و ماندالا هست

فعلا همین شخصیتا رو داریم بعد بازم شخصیت اضافه می کنیم برین بعدی تا توضیحاتی درباره داستان بدم

در این داستان کاکاشی خیلی بچه بود و با افراد دیگه به معموریتی رفته در این معموریت دشمن کونوها جینچوریکی هارو گیر انداخته و کونوها باید جینچوریکی هارو ازاد کنه تا دشمن با جینچوریکی ها بهشون حمله نکنههمه جینچوریکی ها به عیر از یکیشون ازاد شدن و فقط کاکاشی می دونست اون جینچوریکی کجاست و برای همین تنهایی برای ازاد کردن اون رفت...

و موفق شد که اونو ازاد کنه ولی خودش توی خطر بود تمام افراد دشمن کاکاشی رو پیدا کرده بودن ولی کاکاشی با (اسمشو یادم نیست ولی همونیه که به ساسکه یاد داد و از عنصر نور بود)همشونو کشت و با جینچوریکی فرار کرد جینچوریکی هم برای تشکر با اون ازدواج کرد و اونا صاحب سه فرزند شدن اولین بچه ها کوراما و یوکو بودن که دوقلو هستن و ماندالا آخرین بچه هست و چون جینچوریکی با یه انسان ازدواج کرد کوراما جینچوریکی یوکو نیمه انسان و نیمه چینجوریکی ، ماندالا هم انسان شد

خب اگه خوب بود لطفا بگید ادامه بدم یا نه ولی این قسمت معرفی بود و از قسمت بعد داستان شروع میشه

راستی بعد از به دنیا اومدن بچه ها مادرشون در جنگ مُرد و کاکاشی گم و گور شد بچه ها هم از هم جداشدن و هیچ کدوم از حال اون یکی خبر نداشت

امید وارم خوب بوده باشه ولی میدونم که بد و خسته کننده بود اگه خوب بود لطفا لایک کنید

تستچی زود لطفا منتشر کن بابای 👋👋