
خب بچه ها پارتا رو زود زود میزارم پس لایک کنید ❤ فالو = فالو 🎠 حس میکنم حمایت نمیکنید 😐
بعد ایسول یه چیزی یادش میوفته 😥 اونم اینکه صبح که عجله ای اومده اتو رو لباس مونده بوده و خاموشش نکرده. ایسول ( واااای یعنی الان چی شده؟ خدایا کاش اتو خودش خاموش شده باشه. چی میگم مگه اتو خودش خاموش میشه؟ وااااای نکنه........) تهیونگ: ایسول چت شد یهو! چقد نگرانی! پوستت رنگ گچ شده؟ چیزی شده؟ ایسول: نه هیچی فقط بستنیش سرد بود رئیس. تهیونگ: میتونی بیرون شرکت با اسمم صدام کنی انقدم بیرون شرکت با من رسمی حرف نزن. ایسول: چشم رئیس.{ اصلا حواست به صحبتای تهیونگ نبود} تهیونگ: توکه دوباره رسمی حرف زدی! اگه یه بار دیگه ببینم رسمی حرف زدی کاری رو میکنم که نباید بکنم و البته درد زیادی داره 😏 ایسول: باشه باشه. حالا بستنیشونو خوردن. تهیونگ: خب بریم. ایسول: آره بریم( وااااای بریم ببینیم من چه گندی زدم.) ماشین راه افتاد. یهو کلی دود از اون خیابون بلند شد.
رفتید همون خیابونه که دیدی آتش نشانی و همه جمع شدن. خونت آتیش گرفته بود!! تهیونگ همینجوری دهنش باز مونده بود: ببینم ایسول اینکه خونه ی تو نیست هست؟ ایسول: نههههههههههههه بعد بغضت میشکنه و گریه میکنی. تو با هزارتا زحمت و بدبختی این خونه رو خریده بودی و جایی هم نداشتی. بعد ایسول از ماشین پیاده شد و خواست بره طرف خونش که تهیونگم پیاده شد و دست ایسولو گرفتو اونو کشید تو بغلش. تهیونگ: چیکار میکنی دیوونه! میخوای بری تو آتیش؟ ایسول: نه نه نه خونم😭😭 نباید بسوزه تهیونگ خواهش میکنم کمکم کن نههههههههه{ آخ دلم براش سوخت} تهیونگ: نمیشع کامل سوخته!
از زبون تهیونگ: بهش گفتم سوخته نمیشه کاری کرد اما اون هی تکون میخورد. دختره ی دیوونه میخواست بره تو آتیش! محکم تو بغلم گرفتمش دیگه نتونست تکون بخوره. داشت آروم اشک میریخت. نمیدونم چرا منم باهاش زجر میکشیدم انگار بهش وصل بودم. بعد دیدم خوابش برد. نمیدونستم جایی رو داره یانه پس بلندش کردمو گذاشتمش تو ماشین.خودمم سوار شدم رفتیم طرف خونه خودم. دیگه رسیدیم. بعد بغلش کردمو در خونه رو باز کردم. رفتم طبقه بالا. گذاشتمش رو تختم. لباسامو عوض کردمو اومدم پیشش نشستم. موهاشو نوازش کردم و با انگشتم گونه شو ناز میکردم. ( وااااای چقد تو خوشگلی! یعنی یه روز میشه که تو مال من شی؟) بعد بلند شدمو رفتم توی اتاق دیگه خوابیدم.

ایسول: بیدار شدم. صبح شده بود. من کجا بودم؟ اینجا کجاست؟ یه اتاق خیلی بزرگ و شیک بود {عکس بالا} وای چقد سرم درد میکنه. بعد یاد دیشب افتادیو بغض کردی. داد زدی: من کجام؟ هی کسی اینجا نیست؟ یه احمقی نیست جوابمو بده( اعصابت خورد بود😂) یهو تهیونگ اومد تو: احمقی نیست که جوابتو بده یه عاقل هست😏

تهیونگ: صبح زود بلند شدم یه دوش گرفتمو موهامو خشک کردم و لباسامو پوشیدم { عکس بالا تهیونگه فقط بدون اون سربنده تصور کنید } یه سریم به ایسول زدم. خواب بود. بیچاره خیلی خسته بود. بعد رفتم داشتم پنکیک درست میکردم که دیدم ایسول داره جیغ و داد میکنه رفتم ببینم چی شده که میگفت. من کجامو یه احمقی نیست که جوابمو بده و از اینجور چرتو پرتا.
ایسول: من.. من اینجا چیکار میکنم؟ شما چرا اینجایید؟ خونم چی شد؟ بعد بغضت ترکید و زدی زیر گریه😭😭 تهیونگ تا دید گریه کردی سریع اومد پیشتو بغلت کرد و گفت: هیشششش. من اوردمت خونم. جات امنه. حالا گریه نکن بیا بریم صبحونه بخوریم. پاشو. بعد کمکت کرد بلند شی پاهات خیلی بی جون بود که یهو تهیونگ بغلت کرد و داشت میبردت طبقه پایین . ایسول: ولم کن بزارم زمین! تهیونگ: ساکت دختر چقد جیغ جیغ میکنی. ایسول دیگه هیچی نمیگفت. بعد ایسولو گذاشت روی صندلی. آشپزخونه خیلی بزرگو شیک بود. تهیونگ: خب بیا پنکیک بخور اگه خامه هم خواستی بگو برات بیارم. ایسول: نمیخوام نمیخورم. تهیونگ: بس کن دیگه. ایسول: نمیخوام گرسنم نیست. تهیونگ: اینجوری نمیشه. بعد بلند شدو با چنگال یه تیکه پنکیک نصف کرد و یه دستشو گذاشت دور کمرت. بعد چنگالو اورد نزدیک دهنت: خب حالا بخور. ایسولم لپاش گل انداختو خورد. بعد تهیونگ کلی پنکیک داد به خورد ایسول{😂} ایسول: بسه دیگه دلم درد گرفت خیلی خوردم. تهیونگ: خوبه. بعد بلند شدو صبحونشو خورد. تهیونگ: میتونی تا موقعی که خونه پیدا کنی پیشم بمونی. ایسول: ممنونم از لطفتون اما نه من همین الانشم کلی زحمت بهتون دادم. تهیونگ: نیازی نیست به زحمتش فکر کنی. همینکه گفتم میمونی. اتاقتم همون دومیس. الانم میریم خرید....
ایسول: خرید؟ خرید برای چی؟ تهیونگ: امشب مهمونیه یادت رفته؟ میریم هرچی خواستی بخر. لباس مهمونیتم که آمادس نیازی نیست بخری ولی لباس بیرونی و خونه رو باید بخری. همش با این لباسا که نمیتونی باشی اذیت میشی! ایسول: هوففف باشه رئیس کیم هرچی شما بگید. تهیونگ: چی دوباره رسمی حرف زدی؟ بعد اومد نزدیک ایسول.........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مرصییی که زود زود میزاری :)🍫
واقعاً خوشحالم ....^^ 💕
و اینکه عالیییی بود 😽🍒🍓
خواهش میکنم عزیزم😊🌈🍭
عالییییی بود پارت بعد لطفا
ممنون خوشگلم🍭🌈
تو بررسیه پارت بعد😊
بی نهایت عالییییییییی😍😍😍😍😍😍😍😍😁
ممنوووووون کیوتی 🍭🌈💝💝🍪
عالی بود
ممنون کیوتم🌈🍭
عالی بودمنتظر پارت بعدی استم 😍😍😍😍
💜💜💜💜💜
ممنون کیوتی🌈🍭