
تقاضا دارم برای بهتر فهمیدن این پارت یه نگاه به پارت 4 هم بکنید ممنون💙❤️ راستی پروف این تست همون ماریا هست

همین که لایلا اینو گفت در کلاس باز شد🔓 و یه دختر با مو های لخت مشکی با موهای چتری داخل کلاس و جلوی کلاس وایستاد و گفت :سلام، من ماریا هستم، ماریا داد، و امید وارم باهم دوستای خوبی باشیم ویه لبخند کمرنگ دوستانه زد🙂 اینو گفت و خانم مندلیف اودمد توی کلاس و گفت سلام بچه ها خوشحالم✨ که دوباره باهم کلاس داریم و (بچه ها همجوابشو دادن) این همکلاسیه جدید شما ماریا داد هستش بعد از کلاس نماینده مدرسه رو به اون نشون بده(ماریا هم همونجا یکم کنار رفت و ایستاده بود) بعد خانم مندلیف برگشت روبه ماریا و بهش گفت دختر جون چرا هنوز اینجا وایستادی برو ته کلاس بشین😐 ماریا:ببخشید خانم مندلیف خب راستش نمیخوام غر بزنم از همین روز اول ولی من چشم های ضعیف هستن👓 و نمیتونم از اونجا تابلو رو ببینم خانم مندلیف: خب الیا تو مجبوری پیش لایلا بشینی و ماریا امروز جای تو بشینه✨💯 راوی:آلیا هم با کمی بی میلی وسایلشو جمع کرد و پیش لایلا نشست.. (این خودمم یه چیز دیگه هم بگم وقتی وارد کلاس شد گل دستش نبود کیف مدرسه دستش بود فقط عکس مناسب و اونجوری پیدا نکردم اجبرا این ژست رو گذاشتم ولی خب کلی ماریا اینه❤️)
😂❤️خب حالا بالا رو بخون😂❤️ فک کردی یادم میره
... ماریا هم رفت و کنار مرینت نشست و به مرینت سلام کرد مرینت هم به اون سلام کرد و برگشت پشتش و روبه الیا کرد و گفت :سلام، ممنونم که امروز جاتو بهم قرض دادی واقعا متشکرم لطفتو جبران میکنم ولی نگران نباش از فردا دیگه میتونی سرجات برگردی 😊 لایلا هم بهش سلام کرد و خودشو معرفی کرد و بهش دست داد اونم به لایلا دست و گفت :از اشناییت خوشبختم لایلا.❤️(اینجا لایلا و آلیا رو جابه جا نگرفتم تکرار میکنم با همون لایلا که از مرینت خوشش نمیاد دست دادو ایناها.. ) بعد از لایلا مرینت و الیا هم خودشونو معرفی کردند و مرینت گفت:من نماینده کلاس هستم اگه مشکلی داشتی میتونی روی من حساب کنی اگه بتونم حتما کمکت میکنم😊 ماریا:ممنون.. خانم مندلیف :ته کلاس چه خبره ساکت باشید( 🙄) ...... خب بچه ها طبق روال هرسالمون روز اول رو با یه امتحان از مطالب پارسال شروع میکنیم در ضمن اینم بگم که نمره این امتحان توی کارنامه تون هم تاثیر داره..
بچه های کلاس از جمله. آلیا و نینو اعتراض کردند و گفتند خانم مندلیف عادلانه نیست تازه ما دانش اموز جدید داریم که اولین بارشه حتی توی فرانسه به مدرسه میاد به نظرتون یکم بی انصافی درحقش نمیشه راوی:اون دوتا که اینو گفتن همه نگاه ها برگشت روی ماریا و ماریا هم یکم جاخورد و فقط سرشو انداخت پایین و یکم خجالت کشید😔 مندلیف:کافیه، این امتحان رو مخصوصا برای اون طراحی کردم که ببینم انقدر از هوشش تعریف میکردن دربرابر دانش آموزای فرانسوی چیکار میکنه و اگه یه دلیل هم بخوام برای امتحان امروز داشته باشم قطعا اون یه دلیل اون دختر ایرانی هستش(🤬) مرینت برگه ها رو بین بچه ها پخش کن. مرینت ها از جاش بلند شد و برگه ها رو پخش کرد الیا یه نگاهی به ماریا کرد که سرشو با خجالت پایین انداخته بود و گفت:ماریا نگران نباش خانم مندلیف همینجوریه بخاطر تو نیست ماریا:من.. من واقعا متاسفم که بخاطر من مجبورید این امتحان رو بدین آلیا:دیگه این حرف رو نزن همونطور که شنیدی خانم مندلیف گفت که طبق روال هرسالمون تو فقط یه بهونه هستی براش نگران نباش توی امتحان هم اگه مشکلی داشتی من کمکت میکنم🙂 ماریا:ممنون الیا😊 مرینت به اونا هم برگه داد و همه شروع کردن به امتحان دادن💯..
توی امتحان ماریا حتی یه بار هم سرشو برای کمک بلند نکرد و حتی خیلی تند تند هم جواب میداد چند دقیقه به پایان امتحان شیمی مونده بود و ماریا برگه شو تو دستش گرفت تا برای بار اخر جواب هاشو چک کنه یه نفس راحت کشید 🧖🏻♀️و با رضایت برگه شو نگاه کرد🙂 خواست بلند بشه که دید انگار مرینت تو امتحان به مشکل بر خورده برگه شو روی میز گذاشت و روشو ازاد گذاشت تا مرینت بتونه از رو دستش راحت بنویسه اما مثل اینکه مرینت حواسش نبود برای همین ماریا یه لگد اروم به پاش زد و ارون با چشمش👀 بهش فهموند که اگه دوست داری از رو دسته من بنویس و مرینت هم خوشحال شد و تند تند لز رو دستش گزینه ها رو زد بعد باهم برگه ها رو تحویل دادند.... 🙂❤️ و از کلاس بیرون رفتن ................................... همه با تعجب نگاهشون میکردن که این امتحان به این سختی رو چجوری وقت اضافه اوردند حتی خود خانم مندلیف هم با تعجب فقط رفتنشونو تماشا کرد(😉😜)
راوی:"هر دو رفتند به حیاط مدرسه🪴 مرینت:ماریا تو واقعا هوش خیلی بالایی داری همه رو خیلی سریع زدی و اگه تو نبودی من حتما میوفتادم😄 ماریا یه خنده ریزی کرد و گفت=حالا از کجا مطمئنی من جوابا رو درست زدم شاید اگه خودت میدادی نمره بهتری کسب میکردی😂😉 مرینت: خب راستش نمیدونم تما همین که بهم علامت دادی بدون اینکه فکر کنم همه رو تند تند زدم😄 ولی خب مطمئنم که فرمول _هاچ 2 او 2 _تو کل دنیا فرمول شیمیایی آبه🙂 ماریا:😄😄😄😄😄😄😄😄 راوی :کم کم همه از امتحان بیرون اومدن اما انگار هیچ کس راضی نبود و همه ناراحت بودندتا اینکه کلویی و سابرینا هم بیرون اومدن کلویی با عصبانیت به طرف ماریا اومد و گفت:همش تقصیر توئه تا باعث شدی که همه ما این امتحان رو گتد بزنیم اومدنت به اینجا خیلی مسخره بود از همون موقع که اومدی تو کلاس فهمیدم که خودتو الکی میگیری اصلا ازت خوشم نمیاد باید به بابام بگم که تو رو برگردونه به همونجایی که ازش اومدی 😠😡 همین که کلویی به اینجا رسید ماریا صبرش تموم شد و گفت:هی دختر مو طلایی برو هر کاری که میخوای بکن من تاوان درس نخوندن تو رو نمیکشم در ضمن نه پدرت که فقط یه شهرداره میتونه کاری بکنه نه هیچ کس دیگه من از طرف دولت فرانسه برای تحصیل به این کشور دعوت شدم بنابر این بهتره که دست از سر من برداری😠
کلویی که این جواب رو شنید و جوابی برای گفتن نداشت با عصبانیت بیشتر از پیش اونا رفت.. همین که کلویی رفت ماریا روی نیم کت توی حیاط نشست و یه کوچولو ناراحت به نظر میرسید مرینت:هی چی شده ماریا چرا ناراحت شدی باید بگم که به دنیای من خوش اومدی کلویی همینجوریه...تازه شم حتی اگه منم جای تو بودم دقیقا تک تک همین کلمات رو بهش میگفتم... ماریا:که اسمش کلوییه... نه من به خاطر حرف های اون ناراحت نیستم از خودم ناراحتم که چرا باهاش اونجوری حرف زدم اون من نبودم دست خودم نبود 😢 واقعا متاسفم مرینت :غصه نخور هرکس دیگه ای هم جای تو بود همینجوری جوابشو میداد کلا.. کلویی همچین ادمیه حتی اگه. خودشم نخواد😐 ماریا :گمونم باید ازش معذرت خواهی کنم مرینت:هرجور راحتی❤️🙂 خب حالا پاشو ناراحت نباش😉 من میرم دستشویی الان برمیگردم😄
ماریا هم توی این فاصله رفت پیش کلویی و با ناراحتی و پشیمونی گفت که: کلویی میشه یه لحظه به حرف هام گوش بدی کلویی:چیه؟ ها! نکنه اومدی معذرت خواهی کنی😖 ماریا:همینطوره ، کلویی واقعا من متاسفم نباید باهات اونجوری حرف میزدم من واقعا متاسفم 😔لطفا منو ببخش💫 کلویی:میدونی حرف هایی که زدی غیر قابل قبوله ولی همین که غرورتو مثل یه موش خورد کردی و اومدی گفتیش کافیه (و بلند بلند و تحقیرانه خندید و سوار لیموزینش شد و رفت ماریا هم فقط سرشو پایین انداخته بود😔 حتی با کمی احساس سبکی🙂) آدرین و نینو هم امتحانشونو رو اخرین نفر دادن و رفتن توی حیاط🚶🏼♂️🚶🏾♂️ نینو:واقعا امتحان خیلی سختی بود من که فکر کنم بیوفتم 😢فقط خدا کنه که توی کارنامه تاثیرش نده😔 آدرین :همینطوره واقعا امتحان سختی بود😢 خب فردا میبینمت نینو ✋🏼. خدافظ نینو:خداحافظ دادش😉 راوی:سوار ماشینش شد ادرین و رفت (هم کلویی و هم ایشون با راننده هاشون رفتن خونه 😐برا شفاف سازی گفتم😂) پلک :آدرین چیشده چرا گرفته ای؟! آدرین: نپرس پلک روز جالبی نداشتم😢 پلک:اها فهمیدم باز امتحانتو گند زدی😐😄 آدرین:😐
پلک :میدونم که میدونی امتحانت برام اهمیتی نداره😄 فقط اون دانش آموز جدیده بالاخره به مدرسه تون اومد با خیال پردازیاتون مطابقتی هم داشت😂✋🏼 آدرین:خب راستش اصلا باهم حرف نزدیم ولی خب به نظر دختر خیلی آروم و مهربونی میومد (اینو با یکم هیجان گفت🙂) پلک :که اینطور پس زیاد بهت محل نداده😄 آدرین:پلک اخه چطور میخواستی باهم اشنا شیم یا حتی حرف بزنیم درصورتی که همینکه اومده بود خانم مندلیف زیاد ازش خوشش نیومد و سخت ترین امتحان شیمیو رو ازمون گرفت تا به قول خودش سطح اون بیچاره رو بسنجه😢 راه سختی درباره خانم مندلیف در انتظارشه. پلک:✋🏼😐✋🏼
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدو کی میزاری عاجی
آجی ادامه نمیدم😊
آجی پارت بعد رو کی میزاری؟
نمیدونم هنوز چیزی به ذهنم نرسیده😢
اجییی
بله اجی❤️
چند روز تستچی نبودم راستی زیر تستم نوشته بودی به داستانت کمک کنم خب چه کمکی کنم و کدوم داستانت رو میگی
مثلا داستانم رو چیکار کنم جذاب بشه
من کلا 1 داستا تا حالا شروع کردم اونم این بوده
همین داستان رو میگم
اجی پینترست داری؟
نه ندارم
اپارات داری ؟ :/
نه اونم ندارم، 😂
براچی
سلام. داستانت اصلا چرت نیست فقط مثل داستان خودم کم طرفداره. امیدوارم ناراحت نشی. و اینکه میتونی از کاربران دیگه هم کمک بگیری و ببینی اونا چی میگن یا یه جوری بکنی که طرفدارها دوست دارن🙂
واقعا ممنونم، ❤️🌺نه اصلا ناراحت نیمیشم شما که حتی ایراد هگ نگرفتی ولی من ایراد دوست دارم ازم بگیرن
آره داستانت عالیهه
عاجی مبینا داستانت عالیییهههه
راهنمایت کنم خب داستانت آدرینتی و لیدی نواری باشه طرفدارش ده الام معلومه آدرین رو ماریا کراش زده پس یکم ماریا رو. بدبخت کن باحال میشه ولی من یک داستان اینجوری خواندم😐 ت۶ییرش کمی بدهد
اها ماریا یه بد بختیه صبر کن تو هنوز وارد زندگی شخصیش نشدیم
عاااااااااااااااالی بود مثل همیشه❤️🌹❤️🌹
مرسی❤️😘