10 اسلاید صحیح/غلط توسط: German NS انتشار: 4 سال پیش 250 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام قسمت آخر هست هیجان انگیز و عاشقانه ممنون که می خونید تو نظرات بگید دوست دارید درمورد چی داستان بنویسم . از این به بعد داستان های یک قسمتی و تست میسازم از پونی کوچولو هم شاید دو باره بنویسم ممنون که میخونید
می خواستیم در رو بشکونیم که یه چیز بنفش مثل قدرت توایلایت همه وسایل رو ازمون گرفت برگشتیم و دیدیم سوناتا پشت سرمون ایستاده و همه وسایلمون تو دستشه پینکی گفت :بگیر ای بدجنس و بعد یه سنگ گرفت تو مشتش و پرتاب کرد به سمت سوناتا.
سوناتا جا خالی داد و سنگ خورد به ماشین و ماشین کاملا پودر شد این صدا همون صدایی بود که توایلایت و فلش شنیدند . از چشم توایلایت :به هم نزدیک شدیم تا .....ولی یهو یه صدایی شنیدیم شبیه صدای انفجار بود اومدم بلند شوم تا اینکه اداجیو و اریا اومدن . من و فلش رو بلند کردن بردن . از راه پله بالا رفتن و فلش رو انداختن یه گوشه . اونا منو بردن لبه یک پنجره . از چشم سانست :اپل جک رفت جلو تا سوناتا رو بگیره ولی یهو یه صدایی اومد و اپل ایستاد . اداجیو بود که از توی پنره گفت : چه به موقع اومدید ?
همه تعجب کردیم گفتم همین الان توایلایت رو به ما پس بده مگر نه ?اداجیو گفت ولی اول بهتره شما هم گردنبند هاتون رو بدین به من مگر نه ?و توایلایت رو آورد لبه پنجره و یه تفنگ گرفت رو سرش . گفتم باشه باشه ریتی گفت :همینجوری تسلیم می شویم ?گفتم آره اونا شوخی ندارن توایلایت رو میکشن و بعد همه گردنبند ها رو روی زمین گذاشتیم . آریا اومد و همه رو جمع کرد و با سوناتا رفت داخل ساختمان ?
گفتم حالا توایلایت رو پس بده و اونم گفت باشه و اونو از پنجره انداخت پایین . ?دستامون رو به هم قلاب کردیم و گرفتیمش? بازش کردیم و گفت فلش اونا فلش رو هم گرفتن بعد گفتم زود باش فلش رو هم پس بده . از چشم فلش :اونا گردنبند های جادویی رو بین خودشون تقسیم کردن و از جیبشون یه چیزی اوردن بیرون اونا داشتن یه کاری میکردن هرچی بود چیز خوبی نبود . اوه نه اونا گردنبند هاشون رو با مال توایلایت و دوستاش یکی کردن و تبدیل به سه تا سه تا ????
از چشم سانست :دیوار شکست و از اون تو سه تا اژدها بزرگ اومد بیرون اونا خیلی بزرگ تر از قبلشون شده بودند . اونا سریع از اونجا رفتن اونا می رفتن به سمت شهر .فلش رو آوردیم بیرون و ما قدرت هامون رو از دست داده بودیم ولی با این حال رفتیم دنبالشون اونا خیلی از ما دور تر بودن سر راه
یه ماشین دیدیم و سوارش شدیم و دنبال اونا رفتیم . رسیدیم به مدرسه فهمیدیم که اونا میخواستن چیکار کنن . امروز روزی بود که دروازه باز میشود و اونا به طرف دروازه میرفتن . ما هیچ قدرتی نداشتیم و تقریبا شکست خورده بودیم .تا اینکه رینبو دش با سرعت پرید و گردنبند اریا رو گرفت از ماشین پیاده شدیم . رینبو اومد و گردنبند رو داد بهما اونو شکوندیم و قدرت توایلایت و فلاتر شای برگشت گردنبن ها هم همینطور . ?به رینبو گفتم وای تو خوب شدی گفت آره خوبم حالا بریم و بقیه گردنبند ها رو بگیریم . اریا از شکل اژدهاییش بیرون اومد و روی زمین افتاد اداجیو سوناتا با سرعت به طرفمون اومدن تا گردنبند ها رو پس بگیرن ما هم رفتیم جلو تا بقیه گردنبند ها رو بگیریم .
سوناتا با قدرت پینکی یه گودال درست کرد . توایلایت رفت جلو تا با قدرتش گردنبند هاشون رو بگیره که اداجیو با قدرت ریتی توایلایت رو گرفت و چون قدرت اپل رو هم داشت خیلی قوی بود و انداختش داخل گودال و روی گودال رو هم پوشاند رینبو رفت جلو تا قدرت سوناتا رو هم بگیره که سوناتا یه گودال دیگه هم درست کرد .
اداجیو خاست رینبو رو بگیره که رینبو اومد پایین و همینجوری دور اونا چرخید . فلاتر شای هم تمام حیوانات رو برای کمک به اون صدا کرد . ????اداجیو رینبو رو گرفت و وقتی میخواست بندازتش تو گودال توایلایت دنیای پونی از داخل دروازه اومد ???و گردنبند اداجیو رو شکست قدرت همه برگشت به جز
قدرت پینکی و خودم . سوناتا می خواست فرار کنه که رینبو و ریتی جلوش رو گرفتن از اون طرف هم فلاتر شای و توالایت ها و اپل جک جلوش رو گرفتن و خودش تسلیم شد و گردنبند رو داد .قدرت پینکی و خودم هم برگشت و اریا و سوناتا و اداجیو رفتن زندان و پلیس هم ازمون تشکر کرد . ?به توایلایت پونی گفتیم خیلی از
دیدنت خوشحالیم و اون گفتم منم میدونستم به کمکم نیاز دارید گفتم از کجا فهمیدی گفت :میخواستم بیام ببینمتون و دیدم درکیر هستید . ?. گفتم :ما یه مهمونی داریم . فلش هم هست توهم میخوای بیای ??گفت نه ممنون اون یکی فلش حسودیش میشه . و رفت . یک روز گذشت و مهمونی یا مسابقه کیک پذی شروع شد ?پنج نفر شرکت کننده بودند و یکی از اونا تریکسی بود . کیک ها رو گذاشتیم روی میز و یکنفر اومد و از همه کیک ها تست کرد و بعد ?دست تریکسی رو برد بالا ?تریکسی برنده شد و پینکی دوم شد خیلی ناراحت شدیم و من به پینکی گفتم اشکال نداره ما کل جهان رو نجات دادیم و دفعه دیگه حتما می بریم .??مهمونی شروع شد و همه شروع کردن به رقصیدن ما هم ۷تایی باهم دیگ رقصیدیم یه دقیقه صبر کن ببینم هفت تایی ما که شش نفر بودیم ?توایلایت نبود . همه رفتیم تا ببینیم توایلایت کجاست که یهو دیدیم فلش جلو توایلایت زانو زده و ??یه حلقه که روش یه الماس سفید قشنگه روش هست و توایلایت خیلی خجالت زده است و قبول میکنه و این شکلک درست میشه ?? وقتی کارشون تموم شد رفتیم جلو گفتیم اوه اوه اوه توایلایت سریع گفت چی چی شده چرا اینجوری نگام میکنین ما هم گفتیم اوه همشو دیدیم همشو ???توایلایت هم آب شد رفت زیر زمین . و پایان
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
اگر روي اسمم كليك كني مي توني تست هام را ببيني و توشان شركت كني
اميدوارم خوشتان بياد
عالي بود
ميشه بازم بنويسي؟
توایلایت انسانی عاشق خواهر گلوریو سان هست نه فلش
اگه ادامه ندی من پدرتو در میارم XD د ادامه بده
میگم به جای این لاو لاوا تست پونی بدجنس بزار با این داستانای مسخرت
همش که لاو لاو نبود بدجنسا سایرن بودن
و عکسش عالی بود
سلام لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا ادامه بده