سلام دوستان این داستان درباره ی نوه ی مرینت و ادرین امیدوارم خوشتون بیاد
سلام من میا هستم نوه ای مرینت و ادرین اونها یک دختر دارن که با پدر من که بچه ی لوکا و کاگامی هست ازدواج کرده و من حاصل اونا هستم قبل از اینکه معجزه گر کفشدوزک به من برسه از اینکه قهرمان بشم خوشم نمی اومد خب ماجرا از انجا اغاز شد که فقط یکماه مانده بود تا تابستان تمام شود و به همین دلیل مامانم بهم گفت برای تنوع برو اونجا تا حال و هوات عوض شه من گفتم مگه اونجا باغه که برم اونجا فقط چند کوچه فاصله داره مامانم خنده ایی عصبی کرد و گفت اونجا قنادی دارن تو میتونی یاد بگیری شیرینی بپزی با اکراه گفتم باشه زمانی که میخواستم برم به اتاقم نگاه کردم به جیل (دختر الیا)
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
اسم گربه ی سیاه رو بزار کت بلک اسم دختر کفشدوزکی بزار کفشدوزک بانو???
اسم کفشدوزدوزی رو بزار لیدی بلاگ
نمیدانم ولی داستانت عالی بود
ممنونم?
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خوب بود عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی بود عاشق عاشق عاشق عاشق نسل نسل جدید جدید جدید شدم
خوب بود به نظرم اسم گربع رو بکن ارباب نابود گر یا نابودگر مشکی یا گربه ی نابود گر