
داستان یک قاتل که زندگیش عوض میشه
اسم خودم ماریا بود، 18 سالم بود، من روحیه ی خشنی داشتم، به همین دلیل یکی از معروف ترین قاتلان دارک وب بودم، همه چیزی خوب بود کشتن آدم توی خونم بود، انگار این ویژگی رو به ارث بردم مادر و پدرم هر دو پلیس بودن اما به خاطر دلایلی پدرم شغلش رو از دست داد و از همه متنفر شد اون وارد دارک وب شد و مادرم رو کشت برای دختر 5 ساله ای که جلوی چشمش مادرش رو کشتن، روحیهی خشن بودن عادی بود، توی بازار سیاه من رو به اسم قاتل شب میشناختن، دختری که توی شب آدم میکشت تا اینکه یک روز
دنیام برای همیشه تغییر کرد، من همیشه توی عملیات هام موفق بودم اما یک روز با تیری که به کتفم خورد توی آب افتادم، به خاطر شکستگی دستم نمیتونستم شنا کنم تا دیدم یکی توی آب پرید و منو نجات داد، با صدای افسر، افسر چشماتونو باز کنید از خواب پا شدم، دیدم دورم پر از پلیسه
تعجب کردم بیمارستان من اینجا چی کار میکنم؟ ترسیدم حتما فهمیدن من قاتلم اما باید عادی رفتار کنم با جونی که داشتم گفتم، ا... افسر؟ افسر کیه؟ مرد تعجب کرد شما فراموشی گرفتید؟?
میخواستم بگم افسر کیه؟ اما از فرصت استفاده کردم و خودمو به فراموشی زدم، اممم یه نگاه کردم اممم من اصلا نمیدونم چی شده? افسر با منی؟ مرد چشماش گرد شد?فکر نمیکردم فراموشی بگیرید، نگران نباشید من اینجام تا همه چیزو به یاد بیارید
نمیخواستم خودمو بد جلوه بدم با یه لبخند زورکی یه ممنون گفتم، مرد گفت خب اسم من جاستین هستش، من و شما با هم همکار هستیم خانم ماریا، استرس گرفتم اسم منو از کجا میدونست؟ اممم ماریا؟ ف... فکر نکنم اسم من ماریاست با یه لبخند گفت چرا اسم شما ماریاست، آهان با خودم گفتم حتما اسم این افسره هم ماریاست، جاستین گفت ما داشتیم روی یکی از پرونده های مهمون کار میکردیم شما یکی از بهترین افسر های ما هستید
گفتم اما من یادم نمیاد پلیس باشم، جاستین گفت عیب نداره شما طی یکی از عملیات ها تیر خوردید اما فکر نمی کردم تیر خوردگی باعث فراموشی بشه?
جاستین که دید یکم قیافم خسته شده گفت خب افسر امم من فعلا برم شما یکم استراحت کنید جاستین از اتاق بیرون رفت با خودم گفتم
بدون فکر از سر جام پا شدم، گفتم من چطوری باید برگردم توی بدن خودم؟ نمیتونستم راه برم افتادم زمین کل انرژیم رفته بود تا یکی درو باز کرد
دختر کمکم کرد و بغلم کرد و گفت لعنتی چرا اینطوری شدی؟ چرااا؟ گفتم اممم ببخشید شما؟
اینم قسمت اول امیدوارم خوشتون اومده باشه به نظرتون ماریا چطوری میره توی بدن خودش؟ نظرتون رو برام بگید و لطفا بگید چطوری داستان بهتر میشه امیدوارم از قسمت 1 لذت برده باشید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)