🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺
رو پله ها نشسته بودم يکدفعه داد زد و ساکت شد ات : فاتحم خوندس یا خود خدا خودت کمک کن
از زبون جانگ کوک
داشتم ذوق مرگ میشدم (خدا نکنه 🙂) جانگ کوک :با بغض.... بگو بگو وایسته الان میام بادیگارد :چشم بادیگارد از پله ها میاد پایین و بهت میگه : چند لحظه صبر کنید الان میاد ات: باشد یه ساعت دوساعت سه ساعت بعد ات : اه چرا نمیاد زیر پاهام علف سبز شد تازه چی از سبزی تبدیل به زردی شدن چرا نمیاد و هی غُر زدی که یه چیز خیلی بزرگ و گنده ای از پشت ب.غ.ل.ت کرد ات: کامجاگیا (ترسیدم) یاخدا تو دیگه کی هستی؟
یایا داری لباسم رو خیس میکنی (جانگ کوک داره گریه می کنه) با گریه بغض و یکم پیازداغ زیادجانگ کوک :بانی جونت حالش خوب نیس
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (1)