سلام اینم قسمت7
یهو احساس کردم یه صدایی از پشت سرم میاد برگشتم و دیدم یه زنبور بزرگ(همونی که قد اتوبوس بود) پشت سرمون وایساده................لاک به محض اینکه کریپس اینو گفت زنبور هم شلیک کرد یه نیزه از نیشش دراومد خورد به لاک محافظ لاک ترک خورد و شکست...نیزه جلوی پام خورد زمین و منفجر شد پرت شدم عقب و افتادم زمین ولی زود بلند شدم دور و برم پر از گرد و غبار بود وقتی گرد و خاک نشست کریپس و ریناروژ رو دیدم که وایسادن سریع دویدم و کنار شون وایسادم و گفتم:مراقب باشید باید شلیک هایی که میکنه رو جاخالی بدیم چون اگه بهمون بخورن نمیتونیم مهارشون کنیم یویوم رو تاب دادم و اماده جنگیدن شدم زنبور دوباره شلیک کرد جاخالی دادم و توی یه مسیر نیم دایره ای شکل دویدم سمت چپش چرخید روبه من تابهم شلیک کنه که کریپس سپرش رو پرتاب کرد و زد توی سرش که باعث شد زنبور گیج شه همون موقع ریناروژ هم ازمون چند تا کپی درست کرد که توی جنگیدن کمکمون کنن در حالی که زنبور داشت با کپی هامون میجنگید ما هم اماده شدیم تا دوباره باهاش بجنگیم وقتی زنبور اخرین کپی رو از بین برد ریناروژ داد زد:حمله زنبور یه شلیک به سمتم کرد پریدم تا بهم نخوره اما موج انفجارش بهم رسید و باعث شد تعادلم رو از دست بدم و بیفتم زمین همون موقع زنبور دوباره به سمتم شلیک کرد اما کریپس سپرش رو انداخت جلوی راه نیزه که باعث شد نیزه قبل از اینکه به من برسه منفجر شه سریع بلند شدم و دوباره توی مسیر دایره ای دور زنبور چرخیدم نقشم این بود که گیجش کنم و توی موقعیت مناسب بهش حمله کنم یا اینکه کریپس و ریناروژ بهش حمله کنن زنبوره همین طور دور خودش میچرخید و سعی میکرد که بهم حمله کنه اما کریپس مدام سپرش رو سمت زنبوره پرت میکرد که باعث میشد گیج بشه توی موقعیت مناسب یویوم رو چرخوندم و زدم توی صورت زنبوره زنبوره هم برگشت و یه شلیک به سمتم کرد داد زدم :کریپس!!!! کریپس یه لاک محافظ دیگه دورم درست کرد نیزه خورد به لاک لاک ترک برداشتم خودمو اماده کردم که اگه لاک شکست بتونم جاخالی بدم ترک لاک بزرگ تر شد اماده بودم برخورد نیزه بودم که نیزه منفجر شد لاک شکست و یکم پرت شدم اما زیاد قدرت نداشت ری پام فرود اومدم همون موقع کریپس پرید و سپرش رو دودستی کوبید روی سر زنبور زنبور تعادلش رو از دست داد سریع یویوم رو پرتاب کردم و انداختمش دور یکی از شاخکایه زنبور تا نتونه بره بالا تر ریناروژ پرید و یه مشت زد توی شکم زنبور زنبور کاملا تعادلش رو از دست داد و افتاد روی زمین همون موقع بود که به یه عالمه زنبور کوچی تر تبدیل شد زنبور هایه کوچیک تر رفتن و به زنبور هایی که برجو محاصره کرده بود اضافه شدن خواستم یه نفس راحت بکشم که یهویی کلویی جلوم فرود اومد یه لگد سمت سرم زد کمرم رو روبه عقب خم کردم و جاخالی بعدش یه مشت سمتم زد مشتش رو با دستم گرفتم و با اون یکی دستم یه مشت زد تی صورتش چند قدم رفت عقب همون موقع ریناروژ و کریپس هم اومدن کنارم وایسادن روبه کلویی کردم و گفتم :تو شانسی در موقابل ما نداــــ کلویی حرفمو قطع کرد و دستشو گرفت بالا :مطمئنی لیدی باگ؟
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
سلام دوستان من یه گند بد زدمو اکانتمو از دست دادم ?رمزشم جایی ننوشته بودم بقیه داستان رو از همین اکانت مینویسم?
خیلی قشنگه????
خیلی داستان ها طولانیه
لطفا گربه سیاه خودمون رو برگردونم اون بهتره
وای داستانات عالین. در ضمن ممنون که اسمم رو بردی و اینکه زودتر پارت بعد رو بزار دارم دیوونه میشمممم?
عالیییی پارت بعدی رو بزار