🦋خلاصه : گروهی دختر و پسر به عنوان افسانه راهی هاگوارتز میشن و...
جاستین ارام و ساکت پشت پنجره ایستاده بود ...گاهی با موزیک زمزمه میکرد ، قهوه درون دستش را کمی هم میزد و باز به بیرون خیره میشد ...
رفتار های دوستانش فکرش را درگیر کرده بود ، تازگی ها اتفاقات عجیبی رخ میداد که جاستین از آنها سر در نمی آورد و همین امر اورا گیج و کلافه کرده بود
مدام به دختر مرموز گروه آماندا سلموئز فکر میکرد ، رفتار های او را مانند پازل در ذهن خود مرتب و آنهارا بررسی میکرد اما چیزی دستگیرش نمیشد.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
جالب بود
جالب بود