پارت سوم اومد😐
آنچه که گذشت... وای چقدرخوشتیپ شدی تو ...اوف چقدرشلوغه...بفرما...چی توایرانی هستی....اسمم جئون جانگ کوکه....چییییی توکوک رودیدی ....اون کیه...مکنه لاین بی تی اس....ساری پارک جیمین داره نگاهت میکنه...کوک هم یواشکی داره نگاهت میکنه نکنه عاشقتن ...اصن هرکی دلشوببره تواین مسابقه برنده اس ...بی تی اس اومده دانشگاه...چرامنومیخوان ببرن....بهتره که باهاشون بری ساریناجان قسمت سوم من:باشه اقای مدیر هرچی که شمابگین مدیر:مطمئن باش اوناهیچ کاری باتوندارن من:باشه مدیر:ساریناخانوم بفرمایین یونگی:ساریناخانوم ازاین به بعد درخونه ماهفت نفریعنی خوابگاه مازندگی میکنی وهرروزمیری دانشگاه من بابی حوصلگی:بله متوجه ام جین:خب پس بااجازه ماساریناروببریم دیگه من که سرم پایین بودجرات نمیکردم سرم روبالا بیارم که نگاه متعجب بچه هاروببینم حتمافردا منوسوال پیچ میکنن وشایعات درست میکنن منم ازغصه دق میکنم مدیر:ساریناجان نگران نباش هیچ شایعه ای اینجاددرست نمیشه اینجامثه دانشگاه های دیگه نیست همه راز نگه دارن نگاهم رودادم به بچه هاکه داشتن منونگاه میکردن ی دختر:سارینا تودخترخوبی هستی چرانگرانی خب باهاشون برو ی دختردیگه:اره برودیگه من:خیلی ممنونم خدافظ همگی:به سلامت رفتم بابی حوصلگی وناراحتی توماشین نشستم نامجون:میدونم خیلی ناراحتی ولی ناراحت نباش فردادوستات رومیبینی هیچ چیزی نگفتم تمام مدت ساکت تهیونگ:رسیدیم ساری اینجا خوابگاه مایعنی خونه ماهست بفرما رفتم تو تهیونگ:واچراساکته چرا اینطوری میکنه یااسطواقدوس😐رفتم داخل وای خداچقدرخونشون شیک بود من:بیخشیداینجایه اتاق اضافه نداربن من بایدمطالعه کنم برای فردا جیمین:خب چرانمیرین تواتاق من من:مرسی من یه اتاق تنهامیخوام درسهام خیلی زیادن بایدتافردامرورشون کنم نامجون:اها باشه یه اتاق اونورترهست برات اماده کردیم من:خیلی ممنونم رفتم تواتاق درروهم بستم کیفم روگذاشتم سرتخت اتاقش بارنگ سفیدوقرمزالبالویی بودچقدرقشنگه نشستم سرمیزکتاب زیستم رودراوردم وشروع کردم به خوندن سه ساعت گذشت جین:بچه هامن ناهاررواماده کردم بیایین بخورین اعضا:باشه یونگی:اون سینی غذارومیبری واسه کی جین:واسه ساری دیگه بچه ضعف کرده حتماگشنه اشه یونگی:بده من ببرم جین:بشین غذاتوبخور کوک:برین باوا من واسش میبرم تهیونگ:ن من بده من برم غذاروببرم جین:جیمین توباهام بیا
جیمین:باشه 《جیمین》 رفتیم سمت اتاقش درزدیم جین:جیمین دوباره دربزن درزدم هیچ صدایی نیومد جین:نکنه یه کاری کرده باشه باخودش یاخداااااینوکه جین گفت همه سریع دویدن سمت اینجا نامجون:چی شده یونگی :ساری چی جین سریع درروباز کرد من:وااین که خوابیده سرکتاب😂 جین:جان چقدرم نازخوابیده تهیونگ :آخییی حتماخیلی گرسنه اش بوده یالابیدارش کنم غذابخوره 《اززبان من》 بدجورخسته بودم سرکتاب خوابم برد یکی دستش روگذاشته بودروشونه هام تهیونگ:سارینا سارینا بیدارشو من چشام روبازکردم من:جانم چیزی شده یونگی:هیچ صدای از اینجانمیومدفکرکردیم یه بلایی شاید سرخودت اورده باشی خیلی ترسیدیم جین:اومدیم دیدیم که خوابیده بودی😂جیمین:بیاغذاتوبخورحتما خیلی گشنه اته من:ممنونم
شروع به خوردن غذاکردم واقعاجین چه غذایی خوشنزه ای درست کرده بود واقعادستپختش حرف نداشت من:ممنون بابت غذا جین:نوش جان من خودم ظفروکمکت میشورم جین جین:نه خودم میشورم تودرسات روبخون من:خوندم بزارکمکت کنم رفتم ظرفاروشستم یه جانشستم جین اومدروبه روم نشست جین:خب ساریناخانم شنیدم وضع درسهات عالیه من:بله جین:راستی توچندسالته من:22سالمه جین:آها خب چراومدی کره ؟ من:راستش بهم بورسیه تحصیلی دادن واومدم کره جین:رشته ات پزشکی هست درسته من:بله فردااولین اموزشم روتوی بیمارستان میبینم خیلیم توی پزشکی ماهرم راستی جین شام امشب روخودم میخوام درست کنم جین:نه باوواست زحمت میشه من:نه چه زحمتی چه غذایی میخوای درست کنم جین:ته چین من:ته چین که غذای ماایرونی هاست اسم این غذاروازکجامیدونی ؟ جین:میدونم دیگه من: خب وسایلایی که میگم بی زحمت اماده اشون کن خب داشتم غذارواماده میکردم جین:وای توچقدخوب بلدی اشپزی بکنی من:اره خیلی خوب بلدم جین:میخوای کمکت کنم من:بی زحمت اون شعله گازکه اب برنج هاسرش روخاموش کن برنج هاروابکشی کن جین:باشه رفت شعله روخاموش تامیخواست اب برنجها روخالی کنه اب جوش ریخت رودستش جین:واای سوختم دویدم سمتش من:جین چی شده جین:دستم سوخت نن:بهت گفتم مواظب باش خدا واای خاک عالم چیکارکنم اها وایسا من داخل کیفم وسایل های پزشکیم رودارم اوردمشون من:این پمادمخصوص سوختگی هست میزنم رودستت فقط ممکنه یکم دردت بیادزدم رودستش جین؛آخ اخ
باصدای آخش همه ریختن توآشپزخونه جیمین:جین چی شده نامجون:دستت چی شده یونگی وتهیونگ:ساریناهم داره پمادمیزنه رودستش من:اوه گفتم که درد داره الان پانسمان عه پانسمان کو نگاه کردم به جیهوپ که داست نگاهم میکرد من:جیهوپ میشه بری پانسمان روبرام بیاری جیهوپ:من چی کجا پانسمان؟ من:چراهول شدی اره داخل کیفمه جیهوپ:باشه پانسمان رواورد من:خب جین من پانسمان رومیزنم ممکنه تافردا دستت بخاطرسوختگی تاول بزنه وازش اب بزنه بیرون بهش میگن ادرارسوختگی یکم بادمیکنه ودردداره مواظب باش نترکونیشون جین:باشه داشتم پانسمان رومیزدم متوجه نگاه خیره ی اعضا به خودم شدم من:ایقدربهم نگاه نکنین چشماتون خسته نشد اعضا:هاااا من:جین غذاروخودم اماده میکنم جین:باشه هرچی خانوم دکتربگه شب شد غذاروکه آماده کردم همه نشستن سرمیز شروع کردن خوردن غذا کوک:ساری من:بله میشه بعدابیای پیشم کارت دارم من: باشه نگاه کردم جیمین من:چیه جیمین غذاخوب بود جیمین:هااابله مثه خودت کیوت بود ازاین حرفش خنده ام گرفت نامجون:معلومه چی گفتی من:یعنی ایقدرمن کیوتم جیمین:اره غذا روکه خوردن ظرفارومیخواستم بشورم وایسا چرادست تنها پشت سرم رونگاه کردم تهیونگ بود من:عمراخودم میشورم تهیونگ:خب باهم میشوریم من:خب اصرارداری باش تهیونگ:راستی ساری چرادست جین روپانسمان کردی تودلم:وامگه چی شده من:سوختگی دستش خیلی دردمیکردبایدزود پانسمان بشه تهیونگ:اها ظرف روشستیم تمام شدن دراین حال یه سگ خیلی خوشگل اومدتواشپزخونه من:واااای توچقدخوشگلی چقدرنازه جانممم تهیونگ:دوسش داری من:عاشق سگم خیلی دوست دارم ازبچگی دوست داشتم سگ داشته باشم ولی مامانم میگفت بگیرم واست داداشات میزنن یه روزه سگه رومیکشن وایی سگ کیه اسمش چیه چقدرم نازه تهیونگ :سگ مال منه اسمش یوناتان هست من:واای که توچقدرخوشگلی یوناتان تهیونگ:میخوای ببینی یوناتان کجا میخوابه من:اره باهم رفتیم تواتاق تهیونگ من:وای چقدراتاقت قشنگه سرتخت میخوابه تهیونگ :اره من:بزارگوشیم رودربیارم بایوناتان عکس بگیرم یه چندتاعکس باهاش گرفتم تهیونگ:بسه دیگه چرابامن عکس نمیگیری من:نمیخوام تهیونگ:یوناتان مال منه ها من:ولی بامن جورشده تهیونگ:یوناتان بیاپیش من یوناتان من:میبینی یوناتان منودوس داره تهیونگ:باشه منم میام پیشتون باهم عکس بگیریم من:باشه اومدتهیونگ پیشمون من:اماده ای یوناتان یهودستای تهیونگ رو روی کمرم حس میکنم من:تهیونگ تهیونگ :بله من:میشه دستتوازروی کمرمن برداری تهیونگ:میخوام جلوایینه عکس بگیریم بایوناتان من:باشه گرفتم من:تهیونگ نگاه کن عکسه خیلی قشنگ شده نه؟ تهیونگ:اره بزارمن ازتو بایوناتان بگیرم باگوشیم من:چی توباگوشیت بگیری عکس منومیخوایی چیکار تهیونگ:یادگاری میخوام باشه یوناتان روبغل کن اونجاوایسا ازت بگیرم من:باشه (تهیونگ) چقدرخوشگله توی بغلش یونتان منوگرفته 《من》 تهیونگ اگه کاری نداری من برم تهیونگ:وااکجا من:کوک کارم داره فعلا تهیونگ:باشه
من:وای توچقدراینجاکتاب داری مامجون:اره توکتاب خوندن رودوست داری من:البته کتاب خوندن رودوست دارم هرموقع یه کتاب رومیخونم ول نمیکنم تاتموم کنم کتاب روهمیشه وقتی کتاب زیادمیخونم خسته ام میشه سرکتاب خوابم میبره😂 نامجون:اره منم مثه توام میخوای بیایی ازم کتاب بگیری بخونی من:واقعامیتونم نامجون:البته چراکه نه ازتوی ققسه اونجاهرکتابی که میخوایی بردار من:ممنون دستم نمیرسید به قفسه بالایی من:اوففف من دستم نمیرسه نامجون بلندشد نامجون:چراایقدرقدت کوتاهه😄من:نه خیرم قدم168سانتی مترهست فقط دستم به اونجانمیرسید نامجون:تواون کتاب پزشکی که اون بالاس میخوایی؟ من:اره همون رومیخواستم درییارم نامجون:بفرمابگیر من:ممنون توکتاب مال پزشکی رومیخونی نامجون:اوهمم تقریبا من همه نوع کتاب میخونم من:اها دستم روکردم توجیب هودیم این چی بود توجیب هودی ایم اهاکتابچه فال حافظ شیرازیه ازجیب هودی ایم درش اوردم نامجون:وای چه کتاب کوچیکی من:اره کتاب حافظ شیرازیه حافظ یه شاعرایرانیه معروفیه که توی شیرازمتولدشد اخرای کتاب فال هم داره که میتونه بگه که توواسه مشکلی که پیش اومده چیکارکنی یامشکلت روپیش بینی کنه حافظ شیرازی خیلی باهوش بوده ومیتونسته اینده مردم روهم بگه نامجون:واقعا من:اره نسخه کتابم انگلیسی هست بیا صفحه اخرش روببینیم نگاه کن اگه میخوایی فال روبگیری بایدچشمات روببندی وخواسته ات روبگی وبعدچشمات رونبایدبازکنی دستت رومیزاری سریکی ازاون عددها وقتی دستت روگذاشتی میزنی اون صفحه روپیدامیکنی نامجون:باشه ...عه افتادسرص 12 بزنم صفحه 12ببینم چی میگه :به هرچیزی که میخواهی میرسی ممکن است رسیدن به ان چیزی که میخواهی سخت نباشدولی امیدت راازدست نده وای واقعاحرف دلموزد من:قصدفوضولی نباشه چه خواسته ای بود نامجون:نمیتونم بگم😌 من:باشه میخوای کتاب برای توباشه نامجون:یعنی واس من؟؟ من:البته من دیگه نمیخوامش برای تو نامجون: مرسی من:خب دیگه من برم کتابی که بهم دادی روبخونم فعلاشب خوش نامجون:باشه شب توهم بخیر
خب تااینجاامیدوارم خوشتون اومده باشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود عاجی جونم
چ )والا نمد ذهنم ساعت ۲ نصف شبی درگیر شد 😐
چ)اگه منظورت عکس تست هست که........
خوب قیافت به دوازدهمی ها نمیخوره ولی اول دبیرستان چرا هفتم دیگه خیلی کمه 🙂❣️
مرسی عزیزم
اره خودمم موافقم