میراکلس پارت دو

سلام مرسی از نظرات اگر پارت قبلی کوتاه بود ببخشید بخاطر مدرسه هاست دیگه این روز ها کم میشه پارت گذاشت امیدوارم که از این پارت خوشتون بیاد پنج تا نظر بشه پارت بعدی رو میزارم

با یک صفحه مواجه شدم سابرینا داشت رو صندلیم تف می کرد من اومدم باعصبانیت با هاش دعوا کنم که یهو یکی دستمو گرفت فکر کردم الیا برگشتم که بهش بگم ولم کن دیدم

ادرینه ? گفت : آروم باشه ? منم تا ادرینو دیدم تعجب کردم گفتم چقدر قیافه اش آشنایه نکنه اون ! اون ! که یهو خانم بوستیه اومد تو کلاس توی فکر بودم که آدرین اون ! با هم یکیه ! نفهمیدم چی شد که یهو احساس بی حالی بهم دست داد بی هوش شدم فقط این صدا می شنیدم که آدرین داد میزد مرینت ! نه همین توی سرم می‌پیچید وقتی به هوش اومدم دیدم

روی دخت بیمارستانم برگشتم دیدم الیا داره گریه می‌کنه می کنه اومد توی اتاقم دید من به هوش اومدم سریع اشک هاشو پاک کرد گفت : مرینت حالت خوبه ؟ منم گفتم : بهترم چرا گریه می کردی !؟ الیا گفت : چیز خاصی نیست فقط فقط اممم..... تو ....تو گفتم : من چی ؟ گفت : تو یک خواهر شدی ? منم گفتم : زهر مار زهر ترک ام کردی فکر کردم بلایی سر آدرین اومده خودم نفهمیدم چی گفتم از دهنم پرید الیا : وای...نکنه دختر تو...عشق توی نگاه اول ..... گفتم : این چرتو پرت ها چیه فقط الان آدرین مهمه?? الیا : ?دیدی دختر

همون طوری شده به نظرت اونم تو رو دوست داره مخصوص که الان اومده دیدنت ? گفتم : چ....چی.....ادر‌‌‌.......ین اومده اینجا وای من مو هامو نشستم ? الیا: فکر نمی کنی که الان مریضی ها ! مرینت : اوه....راست میگی ها که یهو

دیدم همه پرستار ها دارن جیغ میزنن با خودم گفتم چی اتفاقی افتاده : برگشتم دیدم که آدرین ......نه باورم نمیشه اون......اون..

به یک زامبی تبدیل شده ?? داشت می اومد سمتم من پریدم زیر تخت اومد پیشم که منم زمانی کنه یا پایه سرم زدم توی سرش بی هوش شد منم با خودم گفتم اخیش راحت شدم ?

که دیدم آدرین سرش به دو قسمت شده داره باز میاد سمتم منم قرار کردم رفتم توی اتاق نوزادان داشتم یک جایی برای قلم شدن پیدا کنم یک چیز عجیب دیدم ?

اون یک جعبه بود در شو باز کردم

ببخشید جای هیجان انگیز کات کردم ?

امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعدی بای بای