
سلااااام ببخشید دیر شد درگیر امتحان و کارای مسافرت بودم😅 خب بریم برای داستان😆
مجبور میشم اول برادرت بعد ادوارد بعد انا و بعد هم خودتو نا.بود کنم😈 من در حالی که گارد گرفته بودم و قدرت آتیشم فعال بود گفتم: تو به خانواده من اسیب نمیزنی😠 و به سمتش گلوله اتیش پرت کردم اما هی جا خالی میداد😠 منم قدرت شیط.انمو فعال کردم😈و بهش حمله کردم😡 اونم بهم حمله کرد قدرتش اب بود پس راحت میتونست حریفم بشه البته نه تا زمانی که قدرت{مر.گ خاموش}رو فعال نکنم😈(توضیح قدرت مر.گ خاموش= چشماش کامل سیاه میشه و دورش هاله مشکی به وجود میاد و غیر قابل کنترل میشه و هرچیزی که سرراهش باشه نا.بود میکنه البته چون لئو برادرشه ژن این قدرت تو ر.گ های اونم هست پس به لئو نمیتونه اسیب بزنه) اگه قدرتمو فعال کنم ممکنه به بقیه هم اسیب بزنم😕ولی این یکی حریف سرسختیه به این راحتی نمیشه اونو شکست داد😤 دختره: انقد با خودت کلنجار نرو تو نمیتونی منو از جرج جدا کنی😠 من: جرج؟😠 ببین جرج به کل کلاس گفته من گرل فرندشم تو یه کله پوک نمیتونی منو از اون جدا کنی😠 دختره: پس بهم گوش کن 😡 اون قبلا با من بوده تو شاید بتونی اینده رو تغییر بدی ولی گذشته رونمیتونی😡 من: چی؟😕نه...نه...نه اون باتو نبوده دروغ میگی😠 دختره: حدس میزدم بهت نگفته باشه 😒همیشه اخلاقش اینجوری بود 😞فردا شب دوباره میام پیشت بهتره از خودش بپرسی😡 من: نخیر تو جایی نمیری😠 دختره: بس کن با دعوا به جایی نمیرسیم😡 من: پس برام توضیح بده😡 دختره: ببین اگه من برات توضیح بدم تو قبول نمیکنی پس بهتره از خود جرج بپرسی😧 ازش بپرس" شیپ جوپاترو کیه"بهت میگه 😧 من:هن؟! دختره: خدافظ😐 و غیب شد😐 منظورش چی بود؟ یعنی ممکنه؟😕نه نه نه امکان نداره 😕بیخیال بهتره برای محکم کاری فردا از جرج بپرسم😧 رفتم بخوابم که گوشیم زنگ خورد😐🔫
دیگه صبح شده بود😐رفتم صبحونه درست کردم و میز رو چیدم و رفتم بچه هارو بیدار کنم اول رفتم لئو رو بیدار کنم. در اتاق لئو=لئو مثل خرس قطبی خواب بود و هرچی صداش زدم بیدار نشد😐اخرش مجبور شدم پارچ اب روش خالی کنم😐بعدش هم فرم دانشگاه رو پوشید و رفت سر میز. در اتاق ادوارد=طبق معمول کل اتاقش از ابزار موسیقی پر بود و هدفون به گوش خواب بود😐منم چون قبلا رمز گوشیش رو از انا یاد گرفته بودم گوشیش رو باز کردم و یه اهنگ راک گذاشتم و صداش هم بردم تا اخر 😹😹 ادو: اوهوووووییییی کر شدممممممم😱بابا جان اول صدا کن بعد اینو زیاد کن بیدار بودم😨 من: ببخشید😂 در اتاق انا= مثل همیشه عکس لئو تو دستش بود و خواب بود😐 منم عکس رو برداشتم و براش سبیل کشیدم😹بعدش هم صداش کردم و فرار😹😹😹 انا: یاااااااااااا میا خف.ت میکنممممممممممممممم😠 من: اگه بتونی😂 در اتاق جرج=رفتم تو اتاق دیدم مثل بچه گربه ها خوابه😍خیلی گوگولی بود😍رفتم بالا سرش و موهاشو نوازش کردم: جرج😊خفاشکم بیدار شو😄 جرج: هوم😴....چی شده؟😴 من: هیچی باید بریم دانشگاه😊 جرج: نههههه باید بهم بو.س صبح بخیر بدی😴 من: دیوونه😂و پیشونیشو بو.س کردم😍موهاش بوی وانیل و توت فرنگی میده 😍 جرج: حالا بیدار شدم😁یادت باشه از این به بعد اگه اینجوری بیدارم نکنی مجبور میشم از راه سختش وارد بشم😈 من: چشم حتما اینکارو میکنم😨حالا هم بیا بریم صبحونه😨 بدو بدو رفتم پایین و نشستم سر میز جرج هم با لباس فرم اومد و صبحونه خوردیم😋 بعدش وقت عملی کردن نقشه بود 😈

دیشب نقشه کشیده بودم😈دست جرج رو گرفتم بردمش طبقه بالا و نقشه رو براش توضیح دادم : تو قدرت تغییر چهره داری پس خودتو شبیه دخترا میکنی و به عنوان دانشجو انتقالی میای دانشگاه بعد از اینکه کاملا با احساسات ادواردبازی کردیم به همه اعتراف میکنیم منم با بچه های دانشگاه هماهنگ میکنم😈 جرج:حله😈فقط اسمم چیه؟😐 من: اممممم....نمیدونم😐 جرج:امممم...جرجیا؟ من:نه😐 جرج: سوفی؟ من:نه😐 جرج: کلارا؟ من:نهههه😑 جرج:دیگه واقعا نمیدونم😐 من:اممممم.....شیتا؟ جرج: ارهههه 😃 من: خب بریم برای نقشه😈 جرج:بریم😈 جرج به یه دختر تغییر قیافه داد واییییی چقد خوشگل شدددد😍😍(میشه جرج رو برای همیشه دختر کنم؟😍)من،لئو،انا و ادو رفتیم دانشگاه و سر کلاس نشستیم بعد چند دقیقه استاد اومد و گفت: بچه ها دانشجو انتقالی داریم شیتا{جرج}: سلام اسم من شیتاست امیدوارم سال خوبی درکنار هم داشته باشیم😊 استاد : خب شیتا برو پیش میا بشین☺ من براش دست تکون دادم که مثلا همو نمیشناسیم😂اونم اومد کنارم نشست قشنگ معلوم بود ادوارد یه چیزیش شده😂
پیام بازرگانی🌀 ستاد مبارزه با رد دادگان اعلام کرد دیگه زورش به ما نمیرسه برید حال کنید😂💔
زنگ تفریح خورد و منو شیتا(جرج) مثلا بیشتر با هم اشنا شدیم😂 من: خب شیتا بیا بریم به بقیه معرفیت کنم😊خب این لئو برادرمه☺ لئو: سلام خانم شیتا😊 شیتا: همون شیتا کافیه😁 من: این انا دوستمه☺ انا پرید بغل شیتا و گفت: از اشناییت خیلی خوشبختم 😁راستی تو چقد شبیه😮... من: اه اینم چیزه ادوارده 😅 ادوارد: از اشنایی با خانم متشخصی مثل شما خیلی خوشحالم😎 ذهن میا(شینهههههههههههه😠نفس من خانم متشخص نیست، اقای جنتلمنه بفهم نفهممممممم😠باکااااااااااا 😠تمهههههههه😠) من: خب اقای جنتلمن اروم باش 😒 ادوارد: اگه خانم شیتا افتخار بدن امشب شام درخدمتشون باشیم 😋 من: خب از اول هم قرار بود همین اتفاق بیفته😒 دست شیتا رو گرفتم و بردمش پشت دانشگاه من: ادوارد چقد ....😠 جرج: اروم باش 😂 خیلی حال داد😂 خانم متشخص😂😂😂 من: امشب شام درخدمت باشیم؟😂😂 جرج: با کمال میل😂😂😂😂 زنگ خورد رفتیم تو کلاس جرج هنوز به شکل شیتا بود وقتی رفتیم تو کلاس میخواستم بترکمممم😠😠
ادو جاشو با من عوض کرده بود😠همین کم مونده بیاد ازش خوا.ستگاری کنه😑 من رفتم جای ادوارد نشستم شیتا هم با یه لبخند کج رفت کنار ادوارد😐 من😠شیتا(جرج)😓ادوارد😌لئو😐انا😡بقیه کلاس😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐 استاد اومد و ریاضی درس داد شیتا هم همشو جواب میداد شده بود خ.ر خون کلاس 😂ادوارد هم همش با افتخار سرشو تکون میداد😂 زنگ اخر شده بود و همه منتظر بودن زنگ بخوره شیتا تا جایی که میتونست از ادوارد فاصله میگرفت 😂 ادوارد هم همش میچسبید بهش😂 انا حرس میخورد😂 لئو پوکر بود 😂منم ریز ریز میخندیدم😂 زنگ خونه خورد و شیتا بدو بدو اومد سمتم و گفت: قدرتم داره غیر فعال میشه باید😓... من: فهمیدم😨تشنته درسته؟😨 شیتا: اوهوم😓 من: بیا بریم پشت دانشگاه 😕 بدو بدو رفتیم پشت دانشگاه شیتا تغییر کرد به جرج : واقعا تشنمه اگه از دست ادوارد فرار نمیکردم الان تو بیمارستان بود😨 من: خب....امممم.... 😥 دستمو گرفتم جلوش و گفتم: بیا☺ جرج: ولی....😦 من: بیخیال دلم نمیخواد کسی بره بیمارستان😂 جرج هم با لبخند کیوت همیشگیش ساق دستمو گا.ز گرفت و شروع کرد به خوردن خونم😋
بعد از یکی دو دقیقه با عذاب وجدان به دستم نگاه کرد و گفت: نباید اینکارو میکردم😔 من: ناراحت نباش من خودم بهت گفتم پس نباید عذاب وجدان داشته باشی ☺حالا هم من شیتا رو میخوام😤 جرج: باشه باشه حالا منو نزن😂 دستمو با باند بستم(لئو مجبورش میکنه همیشه تو کیفش باند داشته باشه😹) و به شیتا تغییر کرد و رفتیم که اعصاب ادوارد رو بریزیم بهم😜 شیتا رفت پشت سر ادو و بلند داد زد: شیتااااااا رررررفففففتتتتتتتتتتتتتتتتتتت😥 ادو: ها؟چی؟کی؟چی شد؟چرا؟😨 من: خب شیتا کارت عالی بود😂 ادو: ببین شیتا یه توصیه بهت میکنم اصلا به حرف این گوش نده😐 شیتا: هی بیخیال😹اون بهترین دوستمه😁 من: خیلی ممنون😁 حالا بیاید بریم خونه که حسابی گشنمه😋 _____________________________________________________________۱۰ دقیقه بعد تو خونه= من رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم شیتا هم بردم تو اتاقم گفتم: حالا که دختری باید یه لباس دخترونه بپوشی😌 شیتا: نههههه😣 من: باشه پس هودی با دا.من بپوش😐 شیتا: نمیشه شلوار باشه؟😐 من: باشه بابا 😒 رفتم از کمدم یه هودی سفید که روش طرح پنجه گربه بود با یه شلوار لی اوردم و رفتم بیرون شیتا هم لباس پوشید و اومد......
سر میز نشستیم و پیتزا خوردیم😋بعد شام رفتیم پایین منو شیتا همه رو نشوندیم رو کاناپه و رفتیم جلوشون من: اجی مجی لا ترجی😂 شیتا به جرج تغییر کرد و گفت: اس.کلتون کردیم😂😂😂😂 و همزمان فرار کردیم به اتاق من😂 ادو اومد پشت در وکوبید به درو گفت: با احساسات من بازی میکنید ارههه؟😠 من: چِمچاره 😂😂😂 ادو: حسابتونو میرسم😠 جرج: به همین خیال باش😂 بعد که اوضاع اروم شد یاد دیشب افتادم و همه چیزو به جرج گفتم اول اینجوری بود😊 بعد شد این😓 من: میخواستم از خودت بپرسم😦 جرج: خب....راستش....امممم ...چیزه..... من: بگو دیگه استرس گرفتم😣 جرج: خب ببین ....قبلا.... یه دختر تو مدرسمون بود به اسم....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ممممممممااااااااااااااااااااااااارررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااللللللللللللللللل
پپپپپپپپاااااااااااااااارررررررررتتتتتتتتتتتت بببببببببببععععععععددددددددد ککککککجججججججاااااااااااسسسسسستتتتتتتتتتتتتتتت
اومد اخییییشششش😩
چرا ناظرا اینقدر دیر برسی میکنن اه
اخه نمایای
میایم^^
پارت بعد هم ت بررسیه^^
واقعا افرین
🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️م🤦♀️ا🤦♀️ر🤦♀️ا🤦♀️ل🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️
بله 😐
هستی که
اوهوم 😐
پس میخوای نباشم؟😐
مارال دوباره قیب شد
آره😐💔
نه هستم:/
معلم زبان کره ای
کوک😐💔😂
😂😂
تلفظش میشه انیا سیو
یچیزی بین انیا و انیو
انیو میشه خداحافظ
انیا سیو. یعنی سلام
اوک😂
نهادی؟!🤔
یا بیام شهیدت کنم؟!. 💪🏻
نهاده
ماراللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
پارت بعد چی شددددددددددددددددددددددددد
ت بررسی بید:/
هعییی :/💔
به کره ای میشه سلام
آها😂من ژاپنی جواب میدم😜
کنیچیوا😂
میشه انیوماسیووو یا یه همچین چیزی😂😐