یه داستان جدید و هیجان انگیز برای تمام طرفداران کارتون معجزه آسا . امیدوار خوشتون بیاد .
داستان از زبان مرینت : از خواب بیدار شدم . سریع لباسامو پوشیدم . می خواستم سریع به مدرسه برسم . تمام راه رو دویدم تا بلاخره به مدرسه رسیدم .امروز اولین روزی بود که سروقت به مدرسه رسیدم . اومدم تو کلاس . نشستم کنار الیا . بهم گفت مرینت خبر داری ؟ ؟
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
سلام. میبخشید تست خیلی کم بود. خواهش میکنم این تست رو نادیده بگیرید . مطالب بیشتری از تست گذاشته بودم که پاک شد . قراره یکباره دیگه داستان رو بنویسم به همین صورت ولی بیشتر باشه و بهتر و جذاب تر . اصلا این تست رو جوری بگیرید که انگار نبوده .