میراکلس قدرت بی نهایت قسمت ۳

سلام دیگه خلاصه را برای این قسمت فقط این قسمت را نمیکنم قراره داستان جذاب بشه

یک ما بعد آدرین : من لیدی باگ را نمی خواهم الان میگم مرینت میخوام میرسند بهتره پلگ: باشه اما آدرین: حرف نزن اما بی اما پلگ : هیییی باشه ادامه از زبان آدرین : به مرینت پیام دادم گفتم دو شب میمانم و به پدرم گفتم من دو شب پیش مرینت میخوام بمونم و پدرم قبول کرد حتی مرینت قبول کرد و آدرس داد که بیام اونجا تا با مرینت بریم خونشون

و بعد پدرم گفت که مواظب خودم باشم رفتم به آدرسی که مرینت داد و مرینت گفت : آدرین عاشقتم دیگه میخوام الان بگم منم گفتم : منم عاشقتم و بعد من در گوش مرینت گفتم : من کت نوارم و مرینت خندید آروم گفت : منم لیدی باگم من گفتم: دارم راست میگم مرینت گفت : باشه بیا بریم خونه بعد جوکتو بگو منم خندیدم

وقتی به خونه مرینت رسیدیم رفتیم اتاق و بخاطر اینکه مرینت باور کنه من کت نوارم پاک را نشان دادم ادامه از زبان پلگ : آقا منو نشون نده ای وای به دفعه دیدم آدرین گفت : تو واقعا لیدی باگی ادامه ا ز زبان آدرین: مرینت گفت: بله وتیکی را نشان داد و هردو با هم گفتیم عشقم عاشقت هستم تا ابد که تیکی و پلگ و کوامی ها خندیدند و بعد شب شد همدیگه رو بوسیدیم مرینت گفت: آلیا میدونه من لیدی باگم منم گفتم: خب باشه
من به نینو گفتم خوبی نینو گفت : آره بعد من مرینت را بغل کردم و باهم به خونه مرینت رفتیم و دوباره تو اتاق همو بوسیدیم بعد مرینت گفت :خب بیا یه کار کنیم منم گفتم چکاری مرینت گفت بیا با کوامی ها حرف بزنیم بعد استاد بزرگ جعبه معجزه گر اومد گفت : کوامی ها میتوانند با هم زندگی بسازند و بچه دار شوند و مرینت و من خوشحال شدیم و استاد بزرگ رفت

مرینت گفت : تیکی و منم گفتم پلگ بعد باهم گفتیم : بیا بعد خندیدیم من پرسیدم چگونه بچه دار میشین مرینت گفت : آره پلگ گفت : اگر هم را منو تیکی ببوسیم بچمون امکان داره خرس شود ولی هنوز نمیدانیم منو مرینت پلگ و تیکی مجبور کردیم همو ببوسند

و بعد پلگ و تیکی هم را بوسیدند و شکم تیکی بزرگ شد و تیکی گفت: بچمون دوقلو است 🤣 دو ماه بعد ادامه از زبان آدرین دوباره
ادامه از زبان آدرین : بعد دوماه بچه تیکی و پلگ زرافه و فیل بود بعد ما براشون معجزه گر ساختیم و تیکی گفت اسم و معجزه گر فیل با من اسم فیلوم معجزه گر دست بند دست بندشم شکل فیل باشه ها پلگ : اسم زرافه با من اسم زاروم معجزه گرش گردنبند رنگ زرد خال های نارنجی

معجزه گر ها شون را ساختیم و فهمیدیم برای کوامی های زیر پنجاه سال هر یک ساعت یک سالشون میشه من گفتم : مرینت خدارو شکر بچه داری چطوره « راستی پدر آدرین گفته آدرین از امروز تا یک ماه دیگر پیش مرینت باشد » ادامه از زبان مرینت :من گفتم ارباب شرارت شاید خسته شده و تعطیلات رفته

آدرین : باشه اما باید مواظب باشیم تا قسمت بعدی منتظر باشید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیه داستانات
حتما ادامه بده ❤️ 💛
ممنون چشم
چشم سپاس
پاک نه پلک
میرسند نه مرینت این تایپ ها بد تمرین چیز دنیا هستن