
سلاممممممممممم این هم از پارت ۳ که منتظر بودین
از زبان یونگی: هانا: الان این رو چطوری به یونگی بگیم؟؟؟. من: چی رو؟؟؟؟؟؟ راستی شما دوتا اینجا چیکار میکنید (اشاره به هارو و تهیونگ) تهیونگ: اومدیم ببینیم که ا/ت امروز میاد یا نه. من: حالا چی رو میخواستین به من بگین؟؟؟. جونگ کوک: یونگی ا/ت امروز اومد به دانشگاه. من: واقعا 😃😀 پس الان کجاست؟؟؟. جونگ کوک: یونگی ا/ت با ماشین تصادف کرده و الان حافظه اش رو از دست داده. من: چی؟؟؟؟ 😧. هانا: دکتر ها گفتن که امکان داره که حافظه اش برگرده. من: چه خوب. تهیونگ: فقط یک مشکلی هست انگار شینهه به ا/ت گفته که ما از اون متنفر هستیم. من: چی؟؟؟؟؟ 😡😡 دیگه واقعا از دست این شینهه خسته شدم.......بگو ببینم اون دختره کجاست؟؟. جونگ کوک: یونگی اروم باش. من: چطوری اروم باشم؟؟؟ مگه نمیبینی که چیکار کرده؟؟؟. هارو: یونگی ما هم از دست شینهه عصبانی هستیم ولی باید چاره ای پیدا کنیم. من: خب الان چیکار کنیم؟؟
هانا: اول بریم با ا/ت حرف بزنیم. من: باشه. جونگ کوک: ولی الان کلاس شروع میشه باید بریم. هارو: پس بعد دانشگاه باهاش حرف میزنیم. همه: باشه. از زبان ا/ت: چقدر دانشگاه بزرگه بزار ببینم چند دقیقه دیگه کلاس شروع میشه..........یا خدااااا کلاس شروع شده_______________________________________________ استاد: بفرما داخل. من: سلام. استاد: چرا دیر کردین؟؟؟ اون هم روز اول؟؟. من: ببخشید سعی میکنم از این به بعد زود بیام. استاد: برو بشین. رفتم میز اخری نشستم و کتابم رو باز کردم {بعد از کلاس} از زبان یونگی: داشتم توی حیاط راه میرفتم که یک دختری رو دیدم خیلی شبیه ا/ت بود زود با سرعت به طرفش رفتم ولی وقتی که صورتش رو چرخوند ا/ت نبود دختره: بخشید چیزی شده؟؟. من: نه شما رو با یکی اشتباه گرفتم. دختره: اهان. بعد دختره به راهش ادامه داد و رفت
از زبان ا/ت: پس این دختره کجا هست؟؟؟ اهان اوناهاش من: شینهههههه. شینهه: چی شده چرا داد میزنی؟. من: یک ساعته دارم دنبالت میکردم کجا بودی؟؟. شینهه: اینجا بودم........راستی تو با هارو هانا تهیونگ یونگ کوک و یونگی رو در رو شدی؟؟؟. من: اره ولی با یونگی نه. شینهه: چی بهت گفتن. من: اول فکر کردم دوست هام هستن ولی بعدش که اسمشو رو گفتن از اون ها دوری کردم. شینهه: کار خوبی کردی ولی مراقب باش که مغزت رو شست و شو ندن. من: نه نگران نباش. {بعد از دانشگاه} از زبان یونگی: من: پس این ا/ت کجا مونده؟؟ یک ساعته جلوی دانشگاه منتظرش هستیم. هارو: اومد. تهیونگ: اونم با شینهه. همگی به سمت ا/ت دویدیم. ا/ت: چی از جونم میخواید؟؟. من: ا/ت واقعا من رو یادت نمیاد؟؟؟؟ منم یونگی. ا/ت: فکر کردین که من با این حرف هاتون شما رو باور میکنم؟؟؟؟ شینهه همه چیز رو به من توضیح داده. من: شینهه هرچی به ا/ت گفتی رو بگو که دروغ هست. شینهه: من هیچ دروغی به ا/ت نگفتم. ا/ت: شینهه بیا بریم. شینهه: باشه بیا بریم. شینهه در گوش یونگی: تا وقتی که از ا/ت دست بر نداری همینطوری پیش میرم.
بعد ا/ت و شینهه از دانشگاه خارج شدن و رفتن هانا: الان چیکار کنیم؟؟؟ ا/ت حرف های ما رو باور نمیکنه. من: هرجور شده حافظه ا/ت رو برمیگردونم. از زبان ا/ت: با شینهه اومدیم خونه ام من: عجب جایی زندگی میکنم. شینهه: اره. من و شینهه وارد خونه شدیم وقتی که رفتیم داخل مامان بابام رو دیدم که روی مبل نشستن من: سلام. بابا: دختر کجا بودی مگه نمیدونی که نگرانت میشیم؟؟. من: نگران نباشید حالم خوبه. مامان: دیگه از این کار ها نکن باشه؟؟. من: باشه. شینهه: نگران ا/ت نباشید کل روز رو با ا/ت بودم. بابا: واقعا ازت ممنونم. شینهه: کاری نکردم.........خب من دیکه برم خداحافظ. من: بابای. {فردا در دانشگاه} از زبان یونگی: داشتم توی سالن قدم میزدم که صدای پیانو رو شنیدم رفتم به سمت صدا وقتی که رسیدم همون دختر رو دیدم که دیروز با ا/ت اشتباه گرفتمش. دختره: اه ببخشید نمیدونستم شما اینجا هستین. من: خیلی خوب پیانو میزنید. دختره: ممنون. من: راستی اسمم یونگی هست. دختره: اسم من هم یورا هست. من: خوشبختم. یورا: من هم.
من: لطفا باهام راحت صحبت کن. یورا: چشم یعنی باشه. من: فک کنم هر دو توی یک کلاس باشیم چون چندبار توی کلاس دیدمت. یورا: بله همینطوره. از زبان ا/ت: داشتم توی سالن راه میرفتم که صداهایی شنیدم دنبال صدا رفتم و وقتی که رفتم دیدم که....................
این پارت هم تموم شد بچه تا وقتی که لایک ها بالای ۱۵ نشه از پارت بعدی خبری نیست راستی چالش هم داریم ________________ چالش: ری اکشن بگو تا برات از بی تی اس درست کنم. ............
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد چرا نمیاد؟😭
امم من فکر کنم یونگی ا/ت رو ول میکنه میره با یورا دوست میشه 😤
اگه اینطوری شه من میدونم با تو 😐🔪
😀😏
راستی بچه ها من چند روز نیستم چون که مریم مسافرت و بابام برام شارژ نمیخره تا نت بخرم 😑😑 ولییییییییییییییی
مامانم نت داره شاید از اون جا کامنت هاتون رو بخونم
عرررررررررررر امتحان تیزهوشانم رو دادم و تموم شد
احتمال در اومدنم کمه چون خیلی از سوال ها رو جواب ندادم
برید دعا کنید که قبول شم
خیلی عالییییییییییی بود🌈🦄♥️
لطفا پارت بعدی رو بزار
نانای نانای نانای نانای نانای
پارت بعدی اومد💃💃💃💃💃پارت بعد پلیز
ج چ:ما وقتی توی تصوراتمون عاشق یکی میشیم میچسبیم به دیوار و دیوار رو بوس میکنیم 🤣🤣🤣دوست دارم ری اکشن بی تی اسو در این موقع بدونم🤣🤣🤣🤣
داستانت خیلیییی قشنگ بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار