
سلام دوستان این هم قسمت ۲ نظر بدین به خاطر اینکه مدرسه دارم ممکنه بی نظمی پیش بیاد سعی میکنم براتون بذارم اما اگه دیر شد ببخشید
نادیا شاماک هستم و به صورت زنده از پاریس براتون گزارش می کنم تاریکی عجیبی از پاریس شروع شده و تمام دنیا رو پوشونده منبع این تاریکی مشخص نیست ولی مقامات و دانشمندان در حال پیدا کردن راه حل و آروم کردن ترس مردم هستند از مردم در خواست میشه تا جاییکه امکان داره در خونه هاشون کنار خانواده شون بمونند خبری از لیدی باگ و کت نوار نیس یعنی این یکی از کارهای ارباب شرارته این تهدید بین المللی کار کیست قهرمانان کجا هستند سوالیه که هنوز پاسخ داده نشده
مامان بابا کجایید مامان اوه مامان چرا هر چی صداتون می کنم جواب نمی دید بیدار شید نگاه کنید همه جا تاریکه مامان ماماااااااان کنترل تلویزیون رو بر میدارم و اخبار رو روشن می کنم نادیا شاماک داره گزارش می کنه چی شده ؟ یعنی خواب یا توهم نیس باید تبدیل بشم برم بیرون تیکی تو چیزی در این باره می دونی تیکی : نه مرینت اولین باره که میبینمش نمی دونم چیه اما بنظر میاد خطرناک باشه مرینت : می دونم ولی باید بریم به نظرت کار ارباب شرارته تیکی : نمی دونم مرینت ولی خیلی بزرگه فکر نمی کنم ارباب شرارت چنین قدرتی داشته باشه نمی دونم تیکی بیا بریم اگر گربه هم بیاد شاید لازم باشه جعبه معجزه گر هارا هم بیارم شاید نیاز داشته باشیم تیکی خال ها روشن آهههههههههه خدای من توی قلبم تیر می کشه سریع می گم تیکی خال ها خاموش تیکی بیرون میاد و روی دستام میوفته اگه نتونم تبدیل بشم چطور جلوی این اتقاقات رو بگیرم چطور با گربه سیاه حرف بزنم بدون اینکه هویتم لو نره ؟???
باخواهرام به مشکل بزرگی خوردم مامان بابام هم بیدار نمی شن به نینو زنگ می زنم گوشی رو بر می داره و سلام می کنه نفس نفس می زنه پشت صداش پر سروصداست معلومه که اونم با برادرش مشکل داره مشکل مشکل مشکل این از کجا پیداش شد دیگه یه فکری به سرم می زنه به نینو می گم به هرکی می شناسی زنگ بزن بگو بیاد ندرسه تا یه فکری برای این وضعمون بکنیم بعدش به مرینت زنگ می زنم مرینت بد صدای لرزون جواب می ده : الو سلام آلیا من می گم سلام خوبی تو ؟ مرینت به هرکی می شناسی زنگ بزن بگو بیاد مدرسه اوضاع خیلی سخت و بده واقعا نمی دونم لیدی باگ و کت نوار کجان ولی می دونم الان وقت خوبی برای مرخصی نیست مخصوصا با این تاریکی این موقع روز مرینت خداحافظی می کنه یه سری چیز جمع می کنم و راه می افتم سمت مدرسه تو راه به این فکر کنم لیدی باگ کجاست ؟ چه اتفاقی برای کت نوار افتاده ؟
خب گایز نظرتون چیه بریم بعدی خوشتون اومده تا حالا ???
آلیا بهم زنگ زد و گفت که برم مدرسه به تیکی گفتم تا وقتی که بفهمم چه بلایی سرمون اومده بهتره برم مدرسه تا همه چی رو تحت نظر داشته باشم تیکی تو حالت بهتر شد ؟ تیکی آره مرینت من خوبم فکر خوبیه بیا بریم مدرسه گونه مامانم رو بوسیدم و رفتم به سمت مدرسه چرا کت نوار کاری نمی کنه چرا پیداش نیست چه اتفاقی براش افتاده ؟
ساعت ۶ صبح همان روز .......................... استاد بزرگ حالش بد شده دانا پیر به دیدنش رفته همه نگران هستنددانای پیر از اتاق بیرون می آید و می گوید نمی فهمم خارج از کنترل چشم من است ناگهان در همان دم که خورشید طلوع می کند آسمان تاریک وظلمات می شود و مهی ظاهر می شود
نگهبانان یکی یکی به زمین می افتن ترسناک و نگران کننده است هیچ کس نمی تواند یک نگهبان را شکست دهد چه شده استاد بزرگ از اتاقش خارج می شود به جنازه استاد پیر بر می خورد که با چشمان باز خیره به او نگاه می کند عقب عقب می روم
پشت تنه ای درخت پناه می گیره ککده درختی که روزی من و چو دوتایی باهم آنجا جا می شدیم حالا مرا به زور در خود جای داده یاد گذشته می افتم آشنایی با چو و دوستی ها ما قبلا پشت این تنه درخت قایم می شدیم تا از درس فرار کنیم من در چین ماندم و چو به آمریکا رفت صدای فریاد استاد بزرگ من را از رویا بیرون می آورد استاد بزرگ ترسان به اطراف نگاه می کند و بعد چشمانم را می بندم فقط صدا ریتااااااااااااااااااااااااااااا?
پلگ باید تبدیل بشیم پلگ پنجه ها بیرون تبدیل می شوم به سمت پنجره می روم عجیبه نمی توانم خارج شوم به حالت عادی در می آیم و فریاد می کشم پدررررررر ناتالییییییییی هیچ جوابی یا هیچ صدایی نمی شنوم نگرانم نینو تماس می گیرد آدرین خوبی ؟ می گم خوبم من تو اتاقم گیر کردم نمی توانم خارج بشم نینو گفت آدرین ما داریم میریم مدرسه ببین می تونی در رو بشکونی و بیای همه میان اونجا میگم اما پدرم جواب نمی ده نینو می گه می دونم پدر ومادر ماهم جواب نمی دهند برای همین داریم میریم مدرسه تو هم بیا باشه ای می گم و قطع می کنم پلگ می گه بیخیال آدرین تو با جادو نتونستی از اتاق خارج بشی حالا چطوری می خوای خارج بشی بیااینجا بشین و بامن پنیر بخور کنار در می ایستم و محکم به آن می کوبم تا بالاخره در باز می شود چند تا وسیله بر می دارم و حرکت میکنم به سمت پله ها ناگهان ..........
خب خب خب اینم از قسمت ۲ نظر یادتون نره بازم میگم ادامه این داستان به نظرات شما بستگی داره دوستتون دارم خدانگهدار ??
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چشم حتما ☺
دوستاتون رو هم معرفی کنید اگر نظرات بالا باشه سعی می کنم سریعتر بزارم ?
قشنگ بود