
سلام امید وارم که از تست خوشتون بیاد
آدرین = مرریینننت بود هنگ مونده بودم یعنی لیدی من همون مرینت بود من باعث ناراحتیش بودم خاک بر سر من آدرین تو چیکار کردی 😥😭😭😭😭😭😫😫😫 دلم داشت می سو خت این همه مدت لیدی پیشم بود وومن بهش محل نمی دادم ( آدرین داره تمام حرف هاشو با گریه میگه) مرینت تحمل کن خوب میشی سریع بلندش کردم و بردمش بیمارستان دکتر ها بردنش توی بخش من بیرون بودم یه دکتر اومد بیرون و گفت= ز* خ* م* ش* خیلی عمیق بود ما براش بخیه زدیم زمانی هم که بهوش بیاد می توانید ببریدشون فقط باید خیلی مراقبشون باشید آدرین = بله حتما خواستم برم پیش مرینت ولی انگشترم صدا داد مجبور شدم برم خانه ( آدرین جدا از باباش زندگی میکنه) رفتم خانه و به خودم تبدیل شدم نشستم زمین و گریه می کردم پلگ= دیدم حال آدرین داغونه می خواستم آدرین رو دعوا کنم ولی اگه کمک مرینت نمی کرد همه چی خراب میشد پس رفتم و کنار پنیر کمنبلم نشستم و یکم باهاش دردودل کرد و بعد خوردمش😺 آدرین = فهمیدم که چیکار کنم تا مرینت بام خوب شه زمانی که پلگ پنیرش رو خورد رفتم پیشش پلگ من یه نقشه دارم
( مرینت بهوش آمد ولی هیچ چی یادش نبود بعد از برخوردش بازمین ) بلند شد یه دکتر اومد و گفت خوشحالم خوبی یکی اومد تورو رسوند بیمارستان ورفت( گربه ی سیاه به همون پرستار گفت که نگه کی آوردتش بیمارستان ) و گفت مرخصی می تونی بری مرینت= بلند شدم شکمم یکم درد می کرد ولی نه خیلی از پرستار تشکر کردم و رفتم خانه درو باز کردم و رفتم تو لباس هامو عوض کردم آدرین = تبدیل شدم به گربه ی سیاه و رفتم طرف خانه ی مرینت از پنجره رفتم تو رفتم طبقه ی پایین دیدم اونجاست مرینت= صدا از پنجره اومد فهمیدم گربه ی سیاه اومد پیشم نشست ( گربه بعضی وقت ها میاد پیش مرینت) آدرین= سلام مرینت چرا ناراحتی مرینت= هیچی گربه = کسی اذیتت کرده مرینت= نه فقط کسی رو که دوسش داشتم کسه دیگه ای رو دوست داره 😭😭( همش رو با گریه میگه) آدرین= کی رو دوست داری به من بگو مرینت= آدرین آدرین= آدرین کسی رو که دوست نداره مرینت= تو از کجا می دونی آدرین = من با آدرین دوستم گفت امروز کلویی میاد بغلش میکنه و ازش می خواد که مقاومت نکنه آدرین هم بخاطر این که مامان کلویی مرده قبول می کنه و بغلش می کنه و تمام ماجرا رو برای مرینت گفتم مرینت خیلی آروم تر شد ولی هنوز من رو نبخشیده مرینت فردا بیا دانشگاه مرینت = نه حوسله ندارم آدرین= ترو خدا مرینت= اگه آدرین بود چی هان آدرین = من زمانی
که رفتی دانشگاه از پشت حواسم بهت هست اگه آدرین دست از پا خطا کرد میام و حسابش رو میرسم خوبه؟؟ مرینت= خخخ آره موافقم ☺☺☺ گربه بعد از چند دقیقه رفت من هم خیلی خوشحال بودم که فهمیدم که آدرین کلویی رو دوست نداره و رفتم با خیال تخت خوابیدم آدرین = خوشحالم که مرینت رو راضی کردم تا فردا بیاد
فردا صبح مرینت = بیدارشدم صبحونه خوردم و رفتم لباس پوشیدم و راه افتادم آدرین = صبح زود بیدار شدم و صبحانه خوردم و رفتم لباس پوشیدم و رفتم دانشگاه همه اومده بودن به غیر از مرینت کلویی اومد سمتم ولی من بهش محل نزاشتم و رفتم اون طرف تر اعصابش خورد شد باداد گفتم کلویی برو اون ور من اصلا دوست ندارم همه تعجب کرده بودن که من دادزدم سر کلویی مرینت رو دیدم که داره با تعجب زیاد بهم نگاه میکنه مرینت= رفتم دانشگاه به الیا سلام کردم دیدم آدرین وایساده و کلویی هم رفت سمتش و آدرین سرش داد زد واقعا باورم نمی شد که آدرین سر کلویی داد زد
دیدم آدرین داره میاد سمتم ......
خوب این پارت تمام شد وتوی پارت بعد خیلی اتفاقات خوب میوفته راستی لباس خوباتونو بپوشید چون قراره بریم عروسی حالا عروسی کی؟ اگه گفتین 😊😊😊😊بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود.